پرویز خزایی
در معرکه عدل ایستاده ام
خیره به دست بریده ای که بوی قرص نان می داد
نعره تکبیر، که این حکم حد سرقت است.
آن دورتر
در آدینه نماز
جانیان
و
سارقان هست و هر آنچه هنوز نیست
ـ ورد گویان ـ
سم
بر چمن می کوبند
و
سر
بر مهر.
من حیران که
چه سان آن انگشت های فربه و عقیق نشان
ـ سالم ـ
می خزند بر جا نماز!
آه، ای حدود تاریخ
تو حاکم باش!
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
به مارگوت و مریدش بگو:
۱
عشق
«رابطه» یکطرفه است.
یعنی اصلا رابطه نیست.
۲
عشق
به آدم ها تحمیل می شود.
عشق
نه ارادی است و نه عقلی.
۳
آدم کسی را می بیند و ناگهان در بندش گرفتار می ماند.
۴
تصاحب و رهایی چیه؟
عشق
بدبختی است.
۵
عشق
همیشه با نفرت همراه است و می تواند
هر آن
به نفرت مبدل شود.
به همین دلیل محکوم به شکست است.
۶
عشقی که دو طرفه گردد
دیگر عشق نیست.
چیست؟
این نظر
نظر مطلقا غلطی است
فرق هم نمی کند که از زبان بورژوایی باشد و یا از زبان فئودالی باشد و یا از زبان کارگری.
۱
توده زحمت در جامعه و جهان
خدا
ست.
۲
ما با سه نوع خدا سروکار داشته ایم و داریم:
الف
طبیعت ـ خدا
ب
طبقه حاکمه ـ خدا
پ
توده ـ خدا
۳
در جامعه فردا
همه از دم کارگر خواهند بود:
کارگر مادی و فکری و هنری
۴
کارگر بودن نه به معنی ذلت
بلکه به معنی عزت خواهد بود.
۵
کارگریت
به معنی الهیت است.
ولی خیلی ها در برابر فهمیدن اینکه شرایط تغییر میکند ،
مقاومت می کنند و دوست دارن در عالم متحجر و متوهم خود زندگی کنن
حریف
این مسئله مربوط به تئوری شناخت (معرفت)
مسئله فوق العاده بغرنجی است:
۱
اولا
کشف حقیقت بدون در اختیار داشتن تسلیحات فلسفی (مفاهیم و مقولات و قوانین فلسفی) محال است.
تفکر مفهومی را فقط می توان با تحمل مشقت کمرشکن، تمرین کرد و فراگرفت.
آدم ها در بهترین حالت پس از رسیدن به ۵۰ سالگی شروع به تفکر بخور و نمیر می کنند.
ما تفکر مفهومی را از سعدی آموخته ایم.
دو سال هر روز حداقل ۱۰ ساعت روی دو اثر اصلی سعدی کار کرده ایم.
۲
ثانیا
برای کشف و بویژه برای قبول حقیقت
داشتن شرایط طبقاتی لازم است.
سید علی خر که نیست.
ولی پایگاه طبقاتی اش اجازه ی رد جزم های مذهبی (فئودالی) را نمی دهد.
دست خودش نیست.
اجنه طبقاتی او را به پذیرش راه حل های مطلقا باطل مجبور می سازند.
مقاومت ها چه بسا به دلایل طبقاتی اند
حتی اگر بظاهر به دلایل معرفتی (شناختین) باشند.
۳
چون شناخت بسته به تعلقات طبقاتی بطور مثبت و یا منفی مشروط می شود.
صافی های طبقاتی انعکاسات را فیلتریزه می کنند
۴
گالیله با دوربین (تلسکوپ) گردش سیاره ها را نشان فقهای کاتولیک داد.
آنها ولی علیرغم دیدن حرکت سیارات به چشمان خود
از جزم مرکزیت زمین در کاینات و سکون آن
مثل مردمک همان چشمان شان
دفاع کردند.
میان زنان و مردان
چه ایرانی و چه انیرانی
کمترین فرقی وجود ندارد.
زنان و مردان را باید بسته به تعلقات طبقاتی شان ارزیابی کرد.
۹۹ درصد گفتگوهای زنان اقشار بینابینی و وابسته به طبقه حاکمه
بند تنبانی است.
زن ها
در زمینه بند تنبان
دستکمی از مردها ندارند.
اگر بدتر نباشند بهتر نیستند.
به ندرت در صد نفر یک نفر ارزش
آن را داردکه بااو بحث کنی.
بگذار دیگران هرچه دوست دارند
بگویند ،
زیرا هرکسی آزاد است که احمق باشد
آ . ش.
علامه آ. ش
احمق نمی تواند آزاد باشد.
پیش شرط آزادی (اختیار، مختاریت) خروج از خریت است.
ولی آزاد می تواند احمق باشد
حریف
نه.
۱
آزادی را نباید تحت اللفظی معنی کرد.
۲
اختیار (آزادی) یک مقوله فلسفی است.
۳
اختیار (آزادی) درک جبر (ضرورت) است.
(هگل)
۴
میزان اختیار (آزادی) هر کس به اندازه شناخت او از قوانین عینی هستی است.
۵
کودکان به همین دلیل وابسته اند و نه آزاد.
چون کودکان فرقی با جانوران ندارند.
۶
اختیار (آزادی) در پیوند با جبر (ضرورت) معنی دارد.
ضمنا در دیالک تیک جبر و اختیار
نقش تعیین کننده هم از آن جبر است.
۷
ایرانیان حتی در قرون وسطی از این دیالک تیک خبر داشته اند.
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار (آزادی) نگشاده است.
حافظ
۸
آزادی با آگاهی پیوند ناگسستنی دارد.
این پیوند را با بمب اتم هم نمی توان پاره کرد.
۹
خر نمی تواند مختار باشد چه رسد به اینکه خودمختار باشد.
۱۰
آزاد هم به شرطی آزاد است که خر نباشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر