ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
مولوی
دیوان شمس
غزلیات
حیلت رها کن ،عاشقــا
دیوانه شو، دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ
پــــروانـه شــو، پروانــــــه شو
معنی تحت اللفظی:
ای عاشق،
از ترفند و تفکر و تأمل صرفنظر کن و دیوانه بشو.
بعد خود را بسان پروانه بر آتش بزن و بسوزان.
مخاطب این غزل مولانا
عاشق
است.
این اما به چه معنی است؟
۱
این اولا بدان معنی است که مولانا
دوئالیسم عاشق و معشوق
را
به شکل دوئالیسم مرید و مراد بسط و تعمیم می دهد.
چرا
ما
از
دوئالیسم عاشق و معشوق
سخن می گوییم
و
نه
از
دیالک تیک عاشق و معشوق؟
۲
چون اولا در دیالک تیک عاشق و معشوق
رابطه متقابل برقرار است.
هر هر دو قطب هر دیالک تیک در یکدیگر مؤثر می افتند.
انگل را به خطه دیالک تیک راه نمی دهند.
اگرچه نقش تعیین کننده از آن یکی از اقطاب است،
ولی هیچ قطبی هیچکاره و هیچ واره نیست.
۳
در
دیالک تیک عاشق و معشوق
دیالک تیک عاشق و معشوق
چه بسا اقطاب دیالک تیکی جا عوض می کنند و به یکدیگر تبدیل می شوند.
۴
«رابطه» مراد و مرید اما رابطه نیست.
وابستگی است.
تابعیت است.
یکسویه است.
مرید وابسته چشم و گوش و هوش بسته مراد است.
برده واره است.
زباله واره است.
۵
حیلت رها کن ،عاشقــا
دیوانه شو، دیوانه شو
به همین دلیل
مولانا رفته بالای منبر و فرمان صادر می کند.
مولانا
مرید خود را عاشق خود خطاب می کند و برایش تعیین تکلیف می کند:
مرید باید ترک خوداندیشی کند.
خر تر از خر شود.
مجنون شود.
جنون به چه معنی است و چگونه تشکیل می شود؟
۶
جنون
نتیجه ترکیب خریت با خردستیزی است.
دیوانه
فقط خودستیز و جامعه ستیز نیست،
ضمنا
خردستیز است.
مرید ایدئال مولانا
نیز
باید هم خر باشد و هم خردستیز.
یعنی دیوانه باشد.
این اما به چه معنی است؟
۷
این بدان معنی است،
که در قاموس عرفان،
عشق مساوی با جنون است.
و
یا
جنون مساوی با عشق است.
سؤال
اکنون این است که عشق دیوانه ای به چه درد کسی می خورد؟
عشق خر خردستیزی
چه گرهی از گره های کسی را باز می کند؟
۸
مولانا
واژه «عشق» را تخلیه می کند و با زباله پر می کند.
در نتیجه
پوسته می ماند، ولی هسته تعویض می شود.
عشق
نه به معنی واقعی کلمه،
بلکه به معنی تابعیت، تبعیت، وابستگی، خودفراموشی، از خود بیگانگی، خود هیچ انگاری، خودستیزی در می آید.
۹
عشق
یکی از هتک حرمت شده ترین واژه ها ست.
عشق
یکی از تحریف شده ترین مفاهیم است.
درست به دلیل همین تحریف ریشه ای است
که
هر جنده و جاکش و عیاشی
پالان عشق
بر پشت دارد.
مشخصه اصلی این عشق توخالی و تحریف گشته
خردستیزی است.
مشخصه اصلی این عشق توخالی
ضدیت با عقل اندیشنده است.
۱۰
درست به همین دلیل
مولانا از عاشق می خواهد که خود را داوطلبانه خلع خرد کند.
خر شود و خردستیز شود.
دیوانه شود.
۱۱
حیلت رها کن ،عاشقــا
دیوانه شو، دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ
پــــروانـه شــو، پروانــــــه شو
مولانا
در این بیت آغازین غزل
از مرید انتظار دارد که هم دیوانه شود و هم پروانه.
یعنی هم قید خرد اندیشنده را بزند،
هم خردستیزی پیشه کند
و هم خودستیزی.
سؤال این است
که
عرفان در تخریب مادی و فکری، روحی و روانی اعضای جامعه
چه نفعی دارد؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر