تحلیلی از
ربابه نون
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
• همانطور که ذکر شد، همین ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزوپری در آثار و اشعار سعدی و حافظ و عراقی و غیره به صورت تئوری قلابی عشق اشاعه داده می شود:
الهه
بهار غلامحسینی
معروف به الهه (۱۳۱۳ - ۱۳۸۶)
گل های رنگارنگ ٣٣٧
همه شب در آستانت، شده کار من گدائی
به خدا که این گدائی، ندهم به پادشاهی
• معنی تحت اللفظی:
• کسب و کار هر شبه من شده گدائی دم در خانه تو.
• به خدا سوگند که من این گدائی را با سلطنت عوض نمی کنم.
• این بیت شعر که هزاران بار ضمن شنیدن ترانه الهه شنیده می شود، بلحاظ محتوای معنوی، کمترین تفاوتی با این موضع سنت فکری اگزوپری ندارد:
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
• برای راوی و یا شاعر این بیت هم معشوق کذائی، در عالم بی همتا ست.
• راوی و یا شاعر، گدائی دم در معشوق کذائی را، با سلطنت عوض نمی کند.
• اینجا در تئوری قلابی عشق، معشوق انتزاعی و نامشخص، ایدئالیزه می شود.
• به عرش اعلی برده می شود.
• در ادبیات فئودالی قرون وسطی می توان صدها هزار بیت با این محتوا پیدا کرد.
• در این جور ابیات، دیالک تیک عاشق و معشوق به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می یابد.
• معشوق همه چیز و همه کاره جا زده می شود و عاشق برابر با هیچ و پوچ.
2
همه شب در آستانت، شده کار من گدائی
به خدا که این گدائی، ندهم به پادشاهی
• تا اینجا میان علامه امپریالیسم و شعرای قرون وسطی کمترین تفاوت بینشی وجود ندارد.
• نماینده بورژوازی واپسین (امپریالیسم) به درجه شعرای فئودالی قرون وسطی سقوط کرده است.
• سنت اگزوپری و یا روباه بلحاظ بینشی و ایده ئولوژیکی فرقی با اجامر قرون وسطی ندارد.
• یعنی به بورژوازی مترقی آغازین در هیئت غول هایی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و هولباخ و غیره کمترین شباهتی ندارد.
• تنها تفاوت فی مابین در نکته زیر است:
3
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
• به دشواری می توان بیتی از اشعار شعرای قرون وسطی پیدا کرد که در آن بیت شعر، عاشق برای معشوق متقابلا بی همتا باشد.
• در اشعار قرون وسطی رابطه عاشق و معشوق نه دو طرفه، نه دیالک تیکی، بلکه یکطرفه است.
• رابطه نیست، وابستگی است.
• معشوق همه چیز و همه کاره و بی نیاز و خودمختار است و عاشق وابسته و نیازمند و بی همه چیز و زباله.
• اگر در اشعار عاشقانه سعدی و حافظ دقت شود، معشوق به جلاد خونریز و بی رحم شباهت دارد و عاشق به موجود رو دار بی شخصیت و گدا صفت.
عراقی
دیوان اشعار
غزلیات
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم، که هست اینها گل خیر آشنایی
• معنی تحت اللفظی:
• در شب جدائی از غمت خون می گریم.
• چاره دیگری ندارم.
• چون قطرات خونین اشک، گل خیر آشنائی ام با تو هستند.
• برای عراقی هم معشوق کذائی در دنیا بی همتا ست.
• ولی عکس این قضیه صادق نیست.
• یعنی معشوق اهل گریستن در شب جدائی نیست.
• برای اینکه معشوق به قدر کافی عاشق دارد تا بتواند در طرفة العینی جای عراقی را پرکند.
5
همه شب نهادهام سر ـ چو سگان ـ بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
• معنی تحت اللفظی:
• من هر شب، مثل سگ ها، سر بر آستان خانه ات نهاده ام.
• تا رقیب به بهانه گدائی به در خانه ات نیاید.
• این تأیید نظر ما ست.
• عاشق است که نیازمند و وابسته است و نه معشوق.
6
مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
• معنی تحت اللفظی:
• چشم ها و مژه های یار، مرا به یاد چریدن آهوی ختائی در گندمزار می اندازد.
• این همان مفهوم «بی همتائی یار» است که سنت اگزوپری نمایندگی می کند.
7
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
• معنی تحت اللفظی:
• اگر بپرسی:
• «چرا در گلستان چشم من همیشه باز است»، خواهم گفت:
• «به امید دیدن تو ست.»
• در این بیت شعر نیز از وابستگی عاشق به معشوق و از نیازمندی یکطرفه سخن می رود.
8
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفایی
• معنی تحت اللفظی:
• میلی به دیدن گلبرگ ندارم.
• به همین دلیل به گلشن نمی روم.
• ضمنا شنیده ام که گل ها بی وفا هستند.
• شاعر در این بیت، دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک بلبل و گل و ضمن به شکل دیالک تیک باوفا و بی وفا بسط و تعمیم می دهد.
• رابطه عاشق و معشوق در این بیت نیز نه رابطه دو فرد برابرحقوق، بلکه رابطه واره (وابستگی) گدا و توانگر است.
• رابطه نیازمند و بی نیاز است.
9
به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
• معنی تحت اللفظی:
• این رسم در کدام مذهب و در میان کدام ملت رواج دارد که عاشقی را معشوقی بکشد به این دلیل چرا عاشق او ست؟
• در این بیت رابطه عاشق و معشوق به رابطه قربانی و جلاد شباهت پیدا می کند.
• دلیل این تصور، دیالک تیک نیاز و ناز است.
• عاشق نیازمند است و معشوق نازمند.
• نازمندی معشوق نشانه بی نیازی او ست.
• رابطه عاشق و معشوق در اشعار قرون وسطی رابطه بنده و ارباب است.
• رابطه کنیز و کدبانو ست.
• رابطه گدا و توانگر است.
• نه رابطه دو فرد برابرحقوق.
10
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی، که درون خانه آیی؟
• معنی تحت اللفظی:
• به طواف کعبه رفتم ولی به درون خانه راه ندادند.
• چون در برون خانه کار خیری انجام نداده بودم.
• عراقی در این بیت، دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دوئالیسم زایر و زیارتگاه بسط و تعمیم می دهد.
• زیارتگاه ناز می کند و زایر ابراز نیاز.
11
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی
• معنی تحت اللفظی:
• در قمارخانه همه حاضر به باخت همه چیز خود بودند.
• اما در صومعه زهاد همه از دم مزور و ریاکار بودند.
• عراقی در این بیت، خانقاه را قمارخانه می نامد تا عرفا را پاکباز قلمداد کند.
• در مقایسه با خانقاه، صومعه را محل ریا می داند.
• عراقی در مفهوم پاکبازی، وابستگی عاشق به معشوق را بطرز افراطی رادیکالیزه می کند و عرفا را پاکباز مطلق جا می زند.
• عاشق در این بینش هیچ تر از هیچ تصور می شود.
• عاشق موجود بی همه چیزی تصور می شود که همه چیزش را باخته است و یا حاضر به باخت همه چیز خویش است.
• قماربازان کلاسیک حتی همسر خود را به قمار می زنند.
12
در دیر می زدم من، که یکی ز در در آمد
که درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
• معنی تحت اللفظی:
• در عبادتگاه مسیحیان را زدم و یکی بیرون آمد و گفت:
• عراقی تو یگانه ای و از مائی، پس بفرما به درون دیر.
• عراقی کعبه را با دیر مقایسه می کند.
• به درون خانه کعبه راهش نداده اند.
• چون واجد شرایط لازم نبوده است.
• اما برعکس کعبه، در دیر به رویش باز بوده است.
• دلیل دعوت او به درون خانه، خاصیت (خاص بودن) عراقی است.
• اما منظور از خاصیت چیست؟
• چرا و به چه دلیل عراقی جزو خاص ها ست؟
13
در دیر می زدم من، که یکی ز در در آمد
که درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
• خاص همان یگانه، نخبه، ممتاز، برگزیده است.
• خاص ضد دیالک تیکی عام است.
• عراقی هم بسان دیگر خردستیزان، بسان نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم و چریکیسم و غیره، دیالک تیک خاص و عام را وارونه می سازد.
• چون نقش تعیین کننده را از آن خاص جا می زند.
• در حالیکه در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام نقش تعیین کننده از آن عام است.
• ما به نطفه های تئوری فاشیستی نخبگان در عرفان قرون وسطی برمی خوریم.
14
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود
• تئوری برابری اهلی شونده و اهلی کننده اما در فلسفه پانته ئیستی عرفان قابل توضیح و توجیه ایراسیونالیستی است:
• در پانته ئیسم همه چیز از ذره تا کاینات یکسان اند.
• میان خر و خرما و خلق و خدا فرقی نیست.
• اصل وحدت وجود.
• در ایراسیونالیسم عرفان، دیالک تیک، محلی از اعراب ندارد.
• تضادی میان چیزها وجود ندارد.
• همه چیز در وحدت مطلق با یکدیگر قرار دارند.
• با منطق ایراسیونالیستی عرفان می توان میان اهلی شونده و اهلی کننده، میان عابد و معبود، میان نوکر و ارباب، میان کنیز و کدبانو علامت تساوی گذاشت و اعلام کرد که نوکر برای ارباب و ارباب برای نوکر یگانه در دنیا ست.
• جائی که عقل مطرود باشد، همه چیز امکان پذیر و مجاز است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر