تحلیلی از
یدالله سلطان
پور
·
در جنگ جهانی امپریالیستی دوم از
بندبازی طبقه حاکمه و از اجنه وارگی و کنه وارگی اش پرده برمی افتد.
·
تضادهای درونطبقاتی بورژوازی امپریالیستی
راه را برای این بندبازی هموار می سازد:
1
·
سرکرده جهان (امپریالیسم بریتانیای
کبیر) تحت رهبری چرچیل که از مداحان فاشیسم بود، مورد حمله رقیب امپریالیستی اش، امپریالیسم
آلمان تحت رهبری آدولف هیتلر قرار می گیرد.
·
امپریالیسم آلمان سودای سرکردگی بر
جهان را در دل می پرورد و حمله بر سرکرده جهان امری طبیعی است.
2
·
امپریالیسم امریکا نیز مورد حمله
میلیتاریسم ژاپن قرار می گیرد.
3
·
فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم یورش
به مستعمرات بریتانیای کبیر و فرانسه در آسیا و افریقا را آغاز می کنند و اجامری
از قبیل رضا شاه و غیره ارباب عوض می کنند و سرسپرده امپریالیسم آلمان می گردند.
·
دام جدیدی جلوی پای مردم مستعمرات
بریتانیائی ـ فرانسوی گسترده می شود.
·
فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم در افکار
عمومی عقب مانده ی این کشورها به عنوان منجی از قید و بند استعماری بریتانیا و فرانسه
نمودار می گردند و کسب محبوبیت می کنند.
4
·
در نتیجه، جبهه ضد فاشیستی
در مقیاس بین المللی تشکیل می یابد.
·
اتحاد شوروی مورد حمایت امپریالیسم
بریتانیای کبیر و امپریالیسم امریکا قرار می گیرد.
·
حمایت حساب شده و سنجیده ای که
زمینه را برای شکست امپریالیسم آلمان و تضعیف عمیق اتحاد شوروی تدارک می بیند.
5
·
بمباران فراگیر شرق آلمان و
بمباران اتمی دو شهر بزرگ ژاپن را باید در پرتو این دیالک تیک درک کرد و توضیح
داد:
·
دیالک تیک شکست امپریالیسم آلمان و
تضعیف اتحاد شوروی.
·
اطلاعاتی که هومانیست های شریف
انگلیسی در اختیار شوروی قرار می دهند، از این دیالک تیک پرده برمی دارند.
·
معلوم می شود که جبهه ضد فاشیستی
فاقد اصالت و صداقت و قاطعیت و پیگیری است.
·
بمباران اتمی شهرهای ژاپن و تخریب
رادیکال شهرهای شرق آلمان نه بنابر جبر جنگ، بلکه بنا بر نقشه های امپریالیسم بریتانیا
و امریکا صورت می گیرند.
·
امپریالیسم امریکا با بمباران ناکازاکی
و هیروشیما دو هدف دارد:
الف
·
هدف اول آن، اعلام تعویض هژمونی جهانی
است.
·
بریتانیای کبیر باید سلب اوتوریته جهانی
شود و می شود.
ب
·
اتحاد شوروی باید موش شود و به هژمونی
جهانی امپریالیسم امریکا تمکین کند.
·
در غیر این صورت بر سر مسکو همان می
آید که بر سر هیروشیما و ناکازاکی آمده است.
6
·
نتیجه نهائی جنگ جهانی امپریالیستی
دوم این می شود که طبقه حاکمه امپریالیستی هم شکست می خورد و هم تقویت و پیروز می
شود.
·
این همان دیالک تیکی است که ما در
طول تاریخ جامعه طبقاتی ـ هم در مقیاس ملی و هم در مقیاس جهانی ـ شاهدش بوده ایم:
الف
·
طبقه حاکمه برده دار، به مثابه اوتوریته
فرماسیونی از در خانه بدر رانده می شود، ولی در هیئت طبقه حاکمه فئودال از پنجره
به درون خانه آورده می شود.
ب
·
طبقه حاکمه فئودال، به مثابه اوتوریته
فرماسیونی از در خانه بدر رانده می شود، ولی در هیئت طبقه حاکمه بورژوا از پنجره
به درون خانه آورده می شود.
7
·
وقتی از اجنه وارگی و کنه
وارگی طبقه حاکمه سخن می رود به همین دلیل است.
·
طبقه حاکمه مرتب رنگ عوض می کند تا
امتیازات طبقاتی خود را حفظ کند و توسعه دهد.
·
به همین دلیل، طبقه حاکمه بورژوا بمراتب
غنی تر و قوی تر از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی گشته است و روز به روز غنی
تر و قوی تر می گردد.
8
·
جنبش های ملی و مترقی نیز که پس از
پایان جنگ جهانی امپریالیستی دوم شعله ور می شوند، همان خصلت دیالک تیکی را دارند
که جنگ جهانی امپریالیستی دوم داشته است:
الف
·
طبقه حاکمه ملی هر کشور (اشرافیت
بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوا) که مثلا مستعمره و یا نیمه مستعمره بریتانیا
و یا فرانسه است، با احزاب توده ای همان رابطه دیالک تیکی را برقرار می سازد که امپریالیسم
انگلیس و امریکا با اتحاد شوروی برقرار ساخته بود:
·
دیالک تیک شکست اوتوریته سرکرده
سابق جهان با حمایت سرکرده جدید جهان و تضعیف احزاب توده ای.
ب
·
نتیجه نهائی این روند و روال، تعویض
هژمونی جهانی قدیم، تقویت و تحکیم و توسعه هژمونی جهانی جدید، سرکوب احزاب توده
ای.
·
جایگزینی سرکرده قدیم با سرکرده
جدید، ضمن حفظ وابستگی و تقویت و تحکیم و توسعه آن.
9
·
پدیده هایی از قبیل مصدق و بومدین
و ناصر و غیره را فقط در این چارچوب دیالک تیکی می توان درک کرد و توضیح داد:
الف
·
مصدق با جنبش ملی کردن کنسرسیوم
نفت انگلیس، هم تعویض سرکرده قدیم با سرکرده جدید را، تعویض امپریالیسم انگلیس با امپریالیسم
امریکا در ایران را امکان پذیر می سازد و هم تضعیف و تذبیح (به مسلخ بردن) حزب
توده را.
ب
·
بومدین همین نقش مصدق را در
الجزایر بازی می کند.
·
با این تفاوت که جای امپریالیسم فرانسه
را، امپریالیسم امریکا می گیرد.
ت
·
ناصر همین نقش مصدق را در مصر بازی
می کند.
·
با این تفاوت که امتیازات کانال
سوئز و اوتوریته نظامی در مصر از دست امپریالیسم فرانسه گرفته می شود و به دست امپریالیسم
امریکا منتقل می شود، ضمنا حزب توده ای مصر تا حد بی معنائی تضعیف می شود.
پ
·
شخصیت های مختلف در سوریه و عراق و
لیبی و سودان و غیره نیز به همین سان:
·
تعویض سرکرده قدیم جهان با سرکرده
جدید جهان، ضمن سرکوب خشن و خونین احزاب توده ای و یا نرم و گرم و رام و خام سازی آنها.
ث
·
سوکارنو و گاندی و غیره نیز به
همین سان.
ج
·
استثنائاتی هم به چشم می خورند و
موی دماغ سرکرده جدید می گردند.
·
جمهوری خلق چین، کوبا و ویتنام را
می توان در این زمینه مثال زد:
1
·
جمهوری خلق چین از زیر استعمار ژاپن
و انگلیس بیرون می آید، بی آنکه به سرکرده جدید جهان تمکین کند.
·
اگرچه برای تأمین نان ملت میلیاردی
چین به امپریالیسم امریکا نیاز دارد.
2
·
ویتنام امپریالیسم فرانسه را در
جنگی خونین از کشور بدر می راند، ولی به سرکرده جدید جهان تره خرد نمی کند.
·
به همین دلیل به طرز فجیعی تنبیه
می شود.
3
·
کوبا هم بسان ویتنام تنبیه می شود.
·
با این تفاوت که کوبا تنبیه اقتصادی
می شود.
·
60 سال در منگنه محاصر اقتصادی ـ امپریالیستی
قرار می گیرد.
4
·
امپریالیسم امریکا با مداخله نظامی
و حتی تهدید به بمب اتمی، کره رهائی یافته از استعمار ژاپن را دو شقه می کند و بخش
شمالی آن را بسان کوبا در منگنه محاصره اقتصادی و غیره تحت فشار قرار می دهد.
5
·
حیرت انگیز این است که شوروی پس از
تضعیف سیستماتیک فرو می پاشد، ولی جمهوری خلق چین، کره شمالی، ویتنام و کوبا ادامه
حیات می دهند و علیرغم همه فشارها رو به توسعه چشمگیر می روند.
·
دیالک تیک استثناء و قاعده همین
است.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر