تحلیلی از
ربابه نون
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• سؤال این بود که چگونه می توان به شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی نایل آمد؟
1
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• ترجمه احمد شاملو از این جمله از سوئی منطقی تر از جمله خود نویسنده است و از سوی دیگر، بلحاظ منطقی و تجربی نادرست است:
• این جمله در ترجمه آلمانی (البته اگر مترجم آلمانی درست ترجمه کرده باشد) به شرح زیر آمده است:
«آدم فقط چیزهائی را می تواند بفهمد که اهلی کرده باشد.»
2
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• شاملو به جای مفهوم «فهم چیزها»، بدرستی مفهوم «شناخت چیزها» را گذاشته است.
• این در هر صورت رئالیستی تر و راسیونالیستی تر از مفهوم «فهم چیزها» ست.
• مفهوم «فهم چیزها»، مفهومی ایرئالیستی و ایراسیونالیستی است و آدمی را به یاد اصطلاحات واهی، خیالی و توخالی سهراب سپهری و دیگر اجامر خردستیز می اندازد.
• شاید مترجم آلمانی خواسته در خردستیزی سنگ تمام بگذارد و چنین ترجمه کرده است.
3
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• ایراد منطقی و تجربی اول ترجمه احمد شاملو این است که در جمله «آدم فقط می تواند چیزهائی را بفهمد (بشناسد) که اهلی کرده باشد»، به تعویض فاعل (سوبژکت اهلی کننده) دست زده است:
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• این عملا و عینا به معنی زیر است:
«آدم فقط می تواند چیزهائی را بشناسد،
که کسان دیگر آنها را اهلی کرده باشند.»
• بدین طریق، پیش شرط شناخت هر چیز، این است که دیگران آن چیز را اهلی کرده باشند و نه خود شناسنده و نه خود سوبژکت شناخت.
• حالا معلوم می شود که دوزاری خود احمد شاملو کج و کوله تر از دوزاری مترجم آلمانی و یا نویسنده فرانسوی است.
4
« روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• این ترجمه احمد شاملو، هم حاوی عناصری از حقیقت عینی است و هم ناقص و معیوب و نارسا ست.
• چرا و به چه دلیل؟
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• اگر اهلی کردن را فرمی از کار روی اشیاء ـ خواه جمادات و خواه جانوران و انسان ـ تلقی کنیم، می توان به روباه حق داد:
• هر مولدی بهتر از هر کس دیگر، مولود خود را می شناسد.
• هر مادری ـ خواه جانور باشد و خواه انسان ـ بهتر از هر کس دیگر، بچه خود را می شناسد.
• جانوران معیارهای معرفتی دیگری دارند.
• مثلا از بو و صدا و غیره، به تمیز توله خود از توله های دیگر نایل می آیند.
• انسان اما بچه خود را در روند کار بر روی بچه اش و به برکت کار بر روی بچه اش می شناسد.
• مادر از همان لحظه زایش به شناخت دم به دم نوزاد خویش می پردازد.
• حتی کوچک ترین واکنش های نوزاد را در لوح خاطر خویش ثبت می کند و حلاجی می کند.
• وقتی هم که کودک رشد می کند و به بازی با کودکان کوچه می پردازد، مادر مخفیانه مثلا از سوراخ کلید در و یا توسط «جواسیس» سیارش از کرد و کار کودک خود با خبر می شود.
• اما چرا و به چه دلیل؟
6
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• دلیل این شناخت مادری، رابطه دیالک تیکی حیرت انگیز مولد با مولود است:
• رابطه ی دیالک تیکی مادر با فرزند است.
• چرا و به چه دلیل، دیالک تیک مادر و فرزند حیرت انگیز است؟
7
• حیرت انگیزی دیالک تیک مادر و فرزند، به علل مختلف زیر است:
8
• اولا به این دلیل است که هر مولدی، مولود خود را می پرستد:
• هر آهنگری، گاوآهن خود را، شمشیر خود را، تیر و تبر و خنجر خود را عاشقانه دوست می دارد.
• به همین دلیل به بهسازی (توسعه و تکمیل) پیگیر آنها می پردازد.
• یکی از دلایل سوبژکتیو توسعه فنی هم همین جا ست.
• شمشیر اول هر آهنگر ـ هم بلحاظ فرم و هم به لحاظ فونکسیون ـ زشت تر، بی قواره تر، خام تر و نارساتر از شمشیر صدم او ست.
• هر نجاری در و پنجره و میز و صندلی و مبل خود را می پرستد و از تماشای آن غرق لذت می شود و مرتب آن ار تکمیل و تصحیح می کند.
• یعنی به انتقاد عاشقانه از مولود خود می پردازد.
• انتقاد مغز عشق است.
• آدم از دشمنش انتقاد نمی کند.
• آدم به رفع عیوب دشمن خویش نمی پردازد.
• انتقاد، نشانه عشق اصیل است.
• هر شاعری شیفته سینه چاک شعر خویش است.
• شعرا از خوانش مکرر و صدها باره شعرشان سیر نمی شوند.
• یکی از دلایل کمال فرمال شعر حافظ همین است.
• حافظ غزلیات خود را صدها بار خوانده و تصحیح کرده است.
• چون نسخه های دیگری هم از غزلیات خواجه وجود دارند که معیوب اند.
• بت پرستی، ریشه اصلی خود را در همین دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت دارد.
• در همین دیالک تیک مولد و مولود دارد.
• بت پرستی، رئالیستی تر و راسیونالیستی تر از خدا پرستی است.
• هم به دلیل وجود واقعی ـ عینی بت و هم به دلیل رابطه ی دیالک تیکی میان بت و بت ساز بت پرست.
ث
• مادر هم ـ در تحلیل نهائی ـ مولد فرزند خویش است.
• مادر مولد مثل است.
• مادر مولد مثل انسانی خویش است.
• مادر مولد فرزند خویش است.
• تولید مثل هم فرمی از تولید است.
ج
• تولید مثل به معنی تولید مولد (تولید کننده) است.
• تولید مثل به معنی تولید نسل جدید مولدین است.
• چون فرزند هر کس فردا به سوبژکت تولید، به کارگر، دهقان، پیشه ور، مهندس، پزشک و غیره تبدیل خواهد شد.
• یکی از مهم ترین دلایل شناخت مادر از فرزند، همین رابطه ی دیالک تیکی مولد با مولود است.
• این ولی فقط یک روی مدال مولد و مولود است.
• روی دیگر مدال، نتیجه و پیامد ناشی از دیالک تیک مولد و مولد است:
• روی دیگر مدال عشق اصیل و عمیق و یکطرفه ی عظیم مولد به مولود است.
• همین عشق یکطرفه، بی توقع و عمیق و اصیل و عظیم سبب تعمیق شناخت مولد از مولود، مادر از فرزند می شود.
• این اما به چه معنی است؟
خ
• این به معنی تشکیل دیالک تیک جدیدی است:
• این به معنی تشکیل دیالک تیک شناخت بر فراز روند و روال تولید و تولید مثل است:
1
• شناخت هر چیز از سوئی به عشق شناسنده بدان چیز منجر می شود.
2
• عشق ناشی از شناخت از سوی دیگر به تداوم شناخت و نتیجتا به توسعه و تکامل و تعمیق شناخت منتهی می شود.
• به همین دلیل ما از دیالک تیک شناخت سخن می گوییم.
• میان شناخت و عشق ناشی از شناخت، رابطه دیالک تیکی وجود دارد:
• شناخت سرچشمه عشق است و عشق مقوی (تقویت کننده) و حامی شناخت است.
8
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• حالا می توان به صحت نسبی سخن روباه پی برد:
• پیش شرط شناخت هر چیز، «اهلی کردن آن چیز است.»
• فقط باید به جای مفهوم ایراسیونالیستی «اهلی کردن هر چیز»، کار کردن بر روی هر چیز را گذاشت.
• این سخن روباه اما خالی از عیب و ایراد نیست.
• چرا و به چه دلیل؟
9
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• ایراد این سخن در واژه «فقط» نهفته است:
• چیزها را حتما نباید ببرکت «اهلی کردن» کذائی آنها، به برکت کار شخصی مستقیم بر روی آنها شناخت.
• حتما نباید فرزند خود را شناخت.
• می توان با توجه به شناخت فرزند خود، به شناخت فرزندان این و آن نایل آمد:
• گذار از خاص به عام.
• گذار از فرزند خودشناسی به فرزندان خلق شناسی.
• به انسان شناسی
• به جامعه شناسی.
• اگر چنین باشد، که روباه ادعا می کند، فاجعه خواهد بود.
• شناخت در این صورت، خصلت فردی و شخصی به خود خواهد گرفت.
• یعنی هر کس فقط محصول کار خود را خواهد شناخت.
10
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت.
• شناخت بطور بی واسطه و غیر مستقیم نیز میسر است:
• مثلا انسان از طریق کار فکری و منطقی بر روی تجارب دیگران هم می تواند به شناخت معینی نایل اید.
• شناخت ضمنا خصلت روندی دارد:
• انسان در محدوده ی معارف (شناخت های) شخصی درجا نمی زند.
• بلکه از معارف منفرد و خاص شخصی به معارف عام پل می زند و معارف خود را توسعه می دهد و تعمیق می بخشد.
• حتما نباید هر چیزی را به قول روباه، «اهلی کند» تا بشناسد.
• کار ولی در هر صورت هم منبع لایزال شناخت است.
• کار هم طریق و ترفند شناخت است.
• و هم محک تعیین صحت و سقم افکار است.
• کار زادگاه شناخت و معیار شناخت در آن واحد است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر