۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۱, شنبه

سیری در جفنگیات صمد بهرنگی (25)

اهمیت ادبیات کودک 
صمد بهرنگی
(۱۳۱۸  -  ۱۳۴۷)    
ویرایش و تحلیل از 
گاف سنگزاد 

کاش می توانستم
احمد شاملو
ادامه 

ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند  
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان  
و کاردهای شان را جز از برای قسمت کردن، بیرون نیاورند .
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای کاش از آفتاب یاد می گرفتند که در دردها و شادی های شان و حتی با نان خشک شان، بی مضایقه باشند.

·        افسوس که آفتاب، مفهوم بی مضایقه عدالت بود.

1
·        احمد شاملو در این بند شعر، کمافی السابق از تاقچه ی خیلی خیلی بالا، توده ای ها را مورد «انتقاد»  قرار می دهد.
·        انتقادش اما «انتقادی» توخالی است.
·        «انتقادی» بی محتوا ست.
·        چیزی در حد هارت و پورت است.

·        ما برای کشف اسرار این بند شعر، باید آن را نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم:

1
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند

·        آفتاب در این جمله این بند شعر، نه سمبل انقلاب، بلکه همان آفتاب لب بام است.
·        همان آفتابی است که انوارش را ارزانی هر چیز و هر کس می سازد.
·        عیب و ایراد توده ای ها (و مشخصا همکاری توده ای احمد شاملو) عدم آموزش از آفتاب است.

·        این انتقاد او از توده ای ها اما به چه معنی است؟

2
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند

·        وقتی کسی از کسی دیگر انتقاد می کند، این به خودی خود، حاکی از آن است که خود نقاد عاری از آن عیب و ایراد است.

·        از این رو، این «انتقاد» احمد شاملو، ضمنا حاکی از آن است که خود او از آفتاب حسابی یاد گرفته که «بی دریغ باشد.»

·        فقط باید کسی خورجینی مملو از فانتزی بیاورد و منظور او را از مفهوم «بی دریغی» دریابد.

3
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان

·        کشف منظور احمد شاملو از این جمله دشوار است:
·        توده ای ها می بایستی از آفتاب، در دردها و شادی ها و حتی با نان خشک شان، بی دریغی را بیاموزند.

·        بیدریغی مفهومی انتزاعی و مجرد است که نتیجه تجرید انواع و اقسام دریغ نداشتن از این و آن است:
·        یکی تکه نانش را با دیگری قسمت می کند.
·        دیگری کله قندش را و یکی دیگر گوسفندش را.
·        آفتاب هم انوارش را.
·        از تجرید این بخشش های  مشخص، مفهوم انتزاعی «بی دریغی» تشکیل می شود که فقط در ذهن آدمیان وجود دارد.

4
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان

·        عیب و ایراد توده ای ها از دید شاملو، این است که در  آموزشگاه آفتاب،  درس بی دریغی نیاموخته اند.


·        زباله سرائی فقط می تواند همین باشد:
·        پیش شرط آموزشگاه درس «بی دریغی در شادی و اندوه و نان خشک» بودن آفتاب، این است که خود آفتاب حاوی درد و شادی و نان خشک باشد.
·        اگر حاتم طائی کذائی، سخی نباشد، از او که نمی توان درس سخاوت آموخت.
·        آفتاب ـ خواه آفتاب لب بام باشد و خواه انقلاب اجتماعی ـ هرگز نمی تواند آموزشگاه بی دریغی در درد و شادی و نان خشک   باشد.

·        خود احمد شاملو هم این حقیقت امر را می داند:
·        آفتاب، آموشگاه بی دریغی نمی تواند باشد:

5
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        به همین دلیل، احمد شاملو متأسف از آن است که آفتاب آموزشگاه بی دریغی در درد و شادی و نان خشک نیست.
·        آفتاب فقط مفهوم بی دریغ عدالت است.

·        این جمله اما به چه معنی است؟

6
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        این جمله بدان معنی است که از دید شاملوی خیلی خیلی بزرگ، آفتاب یک مفهوم است.
·        آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت است.

·        مفهوم اما چیست؟

7
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        مفهوم عبارت است از انعکاس طبقه ای از افراد و یا گروه ها بر مبنای ملاک های ثابت و تغییر ناپذیر مربوطه.
·        یعنی بر مبنای خواص و یا روابط مربوطه.
·        مفهوم «درخت» نتیجه تجرید سرو و صنوبر و بید و میلیون ها درخت دیگر است.

·        مفهوم درخت و هر مفهوم دیگر اصلا وجود خارجی و درخود ندارد.

·        مفهوم «درخت» فقطد در کله آدمیان، در ذهن آدمیان وجود دارد.

·        بیرون از کله آدمیان، فقط سرو و صنوبرو غیره وجود دارند.

·        یعنی درختان مشخص وجود دارند.

8
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        وقتی شاملو ادعا می کند که آفتاب یک مفهوم است، عملا به انکار عینیت آفتاب، به انکار وجود عینی آفتاب می پردازد.


جورج برکلی (1685 ـ 1753)

اسقف، تئولوگ، امپیریست و فیلسوف ایرلندی ـ انگلیسی

مؤسس ایدئالیسم ذهنی


·        اسقف جورج برکلی ـ مؤسس ایدئالیسم ذهنی ـ نیز درست همین جفنگ را برای مؤمنین مسیحی موعظه می کرد:
·        «خورشید وجود واقعی ندارد.

·        خورشید ساخته و پرداخته ی ذهن ما ست.»  

·        با همین جهان بینی ایدئالیستی ـ ذهنی است که احمد شاملو در شعر دیگری ادعا می کند:

من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

پاي در پاي آفتابي بي مصرف

كه پيمانه مي كنم

با پيمانه روزهاي خويش كه به چوبين كاسه ي جذاميان ماننده است

من آن مفهوم مجــّرد را مي جويم.


9

افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        وقتی گفته می شود که اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب ایدئالیسم ذهنی است، به همین دلیل است.
·        جهان بینی ژان پل ساتر و مقلدش، احمد شاملو، ایدئالیستی ـ ذهنی است.

·        آفتاب و انقلاب از دید این اعجوبه عنگلابی، مفهوم است.
·        این هنوز چیزی نیست.

·        شق القمر این است که آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت است.
·        یعنی آفتاب دست و دلبازانه عدالت بذل و بخشش می کند.

·        اگر منظور احمد شاملو از آفتاب، انقلاب اجتماعی باشد، حالا می توان به ساده لوحی وحشت انگیز او پی برد:
·        احمد شاملو متأسف از آن است که انقلاب چاوش عدالت است.
·        اگر چاوش ستم و بیداد بود، او تأسف نمی خورد.

·        درست به همین دلیل است که او بر فردوسی به مثابه شاعر خرد و داد یورش می برد و از ضحاک دفاع می کند.

·        او اما معنی آفتاب و یا انقلاب اجتماعی را نمی داند.

·        اگر می دانست توده ای ها را مورد انتقاد قرار نمی داد.
·        چون انقلاب حتما نباید عدالت به دنبال بیاورد.

·        تعیین کننده ی چند و چون ثمرات هر انقلاب اجتماعی، محتوای طبقاتی آن است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر