۱۳۹۵ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

سیری در شعری از اخوان ثالث (15)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

سؤال از دیر باز این است
که دلیل این مهاجرت از اردوگاه پر ناز و نعمت طبقه حاکمه
به اردوگاه پر نیاز و ریاضت توده
چیست؟

1
·        اولین دلیل این مهاجرت از اردوگاه طبقه حاکمه به اردوگاه توده، دوگانگی و تضادمندی خود طبقه حاکمه است:
·        طبقه حاکمه دیالک تیکی از اثبات و انکار است.

·        دیالک تیکی از حاکمیت و اپوزیسیون است.

·        دیالک تیکی از تأیید و نقد است.

·        دیالک تیکی از توجیه و تخریب است.

2
دلیل این مهاجرت از اردوگاه پر ناز و نعمت طبقه حاکمه
به اردوگاه پر نیاز و ریاضت توده
چیست؟

·         به همین دلیل، با ورود جامعه برده داری به بحران اجتماعی ـ اقتصادی، بخش اپوزیسیونی طبقه حاکمه که در آب نمک خفته بود، به توده «می پیوندد» و چون توده فاقد حزب مستقل خویش است، در رأس جنبش انقلابی توده ای قرار می گیرد و با سوار شدن بر امواج خشم و خروش و خون توده، طبقه حاکمه برده دار را برمی اندازد و جامعه در نردبام توسعه اش، پله ای بالاتر می رود.

·        بخش اپوزیسیونی طبقه حاکمه برده دار به حاکمیت می رسد.
·        توده برده به توده رعیت تبدیل می شود و طبقه حاکمه برده دار به طبقه حاکمه فئودال.

·        مناسبات تولیدی حاکم منفجر می شود:
·        فرم مالکیت برده داری جای خود را به فرم مالکیت فئودالی می دهد.
·        زمینه برای توسعه نیروهای مولده هموار می گردد.

·        توده دیگر به عنوان برده و کنیز و غلام خرید و فروش نمی شود.
·        بلکه همراه با اراضی کشت خرید و فروش می شود.

·        البته بقایای نظام برده داری ادامه حیات می دهند.
·        به همین دلیل می توان از طبقه حاکمه متشکل از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی سخن گفت.
·        خوانین و سلاطین فئودالی پس از جنگ های خونین و تسخیر کشورهای دیگر چه بسا با کودکان و جوانان و زنان آنان را برده می کنند.
·        غلامان و کنیزان حافظ و غیره به احتمال قوی هدایای سلاطین و خوانین فئودالی بوده اند.

·        این اما به چه معنی است؟

2
دلیل این مهاجرت از اردوگاه پر ناز و نعمت طبقه حاکمه
به اردوگاه پر نیاز و ریاضت توده
چیست؟

·        این بدان معنی است که تضاد اصلی جامعه برده داری در خطوط کلی اش حل می شود:

الف

·        تضاد اصلی جامعه برده داری، تضاد طبقه حاکمه با توده برده بوده است.

·        با حل هر تضاد دیالک تیکی، هر دو قطب آن نفی می شوند.

·        یعنی نه اشرافیت برده دار می ماند و نه توده برده.



ب

·        به محض حل تضاد اصلی جامعه برده داری، تضاد اصلی جامعه فئودالی تشکیل می یابد:

·        تضاد طبقه حاکمه فئودال با توده رعیت.

·        باب های (فصول) مهمی از آثار سعدی هم به این تضاد اصلی جدید اختصاص دارند و هم به اقطاب این دیالک تیک:
·        سلاطین و دراویش
·        طبقه حاکمه و توده.
·        سلاطین به مثابه ظل الله و دراویش به مثابه رعیت که بیخ جامعه اند.

3
سعدی
سر آغاز
بوستان
باب اول در عدل و تدبیر و رأی

شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان

که خاطر نگهدار درویش باش
نه در بند آسایش خویش باش

نیاساید اندر دیار تو، کس
چو آسایش خویش جویی و بس

نیاید به نزدیک دانا پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند

برو پاس درویش محتاج، دار
که شاه از رعیت بود تاجدار

رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ، سخت

مکن تا توانی دل خلق، ریش
وگر می ‌کنی، می ‌کنی بیخ خویش

اگر جاده‌ ای بایدت مستقیم
ره پارسایان امید است و بیم

طبیعت شود مرد را بخردی
به امید نیکی و بیم بدی

گر این هر دو در پادشه یافتی
در اقلیم و ملکش، پنه یافتی

·        در این فراز از شعر بلند شیخ شیراز تضاد اصلی جامعه فئودالی بطرز ماتریالیستی ـ تاریخی و رئالیستی ـ راسیونالیستی تشریح می شود:

4
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان

·        معنی تحت اللفظی:
·        انوشیروان به هنگام مرگ به هرمز (جانشین خویش) چنین گفت.

·        سعدی رهنمودهای استراتژیکی خود به هیئت حاکمه (سلاطین و خوانین فئودالی) را همیشه با احتیاط و به طور غیر مستقیم صادر می کند تا اگر سلاطین و خوانین بی خرد خشمگین  شوند، به او صدمه ای نرسد.
·        سعدی به همین دلیل رهنمود خود را در اینجا نه از قول خود، بلکه از قول سلطانی به نام انوشیروان عادل، صادر می کند.

·        این به چه معنی است؟

5
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان

·        این طرز رفتار سعدی، از دیالک تیک حاکمیت و حکومت پرده برمی دارد.
·        از دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه.

·        سلاطین و خوانین فئودالی در واقع رئیس هیئت حاکمه اند و نمایندگان سیاسی طبقه حاکمه.
·        رابطه طبقه حاکمه با هیئت حاکمه رابطه ای دیالک تیکی است.

·        جوانشیر هم در میراث ارجمندش تحت عنوان «حماسه داد» به این تضاد میان طبقه حاکمه و هیئت حاکمه اشاره کرده است.
·        ولی به سبب فقر فلسفه قادر به درک این دیالک تیک نبوده است:

 جوانشیر

نوشته اند که مردی را از نیشابور گرفته
و به غزنه پیش سلطان محمود می برند.
سلطان محمود می پرسد:
«قرمطی هستی؟»

پاسخ می دهد:
«قرمطی نیستم ولی ثروتی دارم.
آنچه می خواهی بردار و این تهمت از من برگیر.»

·         ما اینجا با دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه سر و کار داریم.
·        سلطان محمود یکی از اعضای طبقه حاکمه را غارت می کند.

·        درست به همان سان که رضاخان غارت کرده است.

·        مراجعه کنید به جهان بینی محمد زهری از دید آن و این در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان

·        سعدی نماینده ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه است.

·        برای سعدی و دیگر روشنفکران ارگانیک طبقه حاکمه، مدافعه از منافع استراتژیکی طبقه حاکمه بالاتر از همه چیز است.

·        اعدام بسیاری از روشنفکران ارگانیک طبقه حاکمه فئودالی توسط سلاطین و خوانین در چارچوب این دیالک تیک قابل درک و توضیح است.



ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر