اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
(۱۳۱۸
- ۱۳۴۷)
ویرایش
و تحلیل از
گاف
سنگزاد
کاش
می توانستم
احمد
شاملو
ادامه
آنان
به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود
احساس واقعیت شان بود
·
آفتاب، هم تنهاترین حقیقت توده ای ها
بود و هم احساس واقعیت آنها بود.
·
وقتی از بی شعوری روشنفکران طبقه
حاکمه ـ چه در حکومت و چه در اپوزیسیون ـ سخن می رود، منظور همین است:
·
به زعم شاملو، آفتاب احساس واقعیت
توده ای ها بوده است.
1
آنان
به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود
احساس واقعیت شان بود
·
شاملو ـ بسان اکثریت قریب به اتفاق
روشنفکریت ذلیل این دیار ـ جای حقیقت را
با واقعیت عوض کرده است:
·
جای عکس اشیاء را با اشیاء عوض
کرده است.
·
شاملو عکس اشیاء را با خود اشیاء
عوضی گرفته است و خود اشیاء را با عکس آنها.
·
وارونه سازی همین است.
·
احساس واقعیت اما به چه معنی است؟
2
آنان
به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود
.
احساس واقعیت شان بود
.
·
شناخت اشیاء روندی بالنده است.
·
سیری پلکانی است:
·
سوبژکت شناخت اشیاء (شناسنده) از نازل ترین پله به راه می افتد و پله پله بالا
می رود:
·
احساس اشیاء، نازل ترین پله شناخت اشیاء
است:
·
ارگان های (اعضای) حسی، مثلا حواس
پنجگانه و ارگان های حسی دیگر، با برخورد به اشیاء، سیگنال های درخور به کارگاه
مغز می فرستند.
·
مثلا ارگان حسی گرمائی، به محض وردود
فرد به اتاق، از گرما به فرمانده اندام (مغز) گزارش می دهد.
·
این به معنی احساس (حس کردن) گرما ست.
3
آنان
به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود
احساس واقعیت شان بود
·
آفتاب به زعم احمد شاملو، برای
توده ای ها، احساس واقعیت بود.
·
واقعیت چیست؟
4
احساس واقعیت شان بود
·
واقعیت و به عبارت دقیقتر، واقعیت
عینی و یا ماده یک مفهوم فلسفی است.
·
در مفهوم واقعیت همه چیزهای عینی هستی
از جماد تا نبات، از جانور تا کاینات تجرید می یابند:
·
واقعیت عینی و یا ماده عالی ترین مفهوم
فلسفی است.
·
به همین دلیل، مقوله ای فلسفی است.
·
بالاتر و عام تر از واقعیت عینی و
یا ماده و ضد دیالک تیکی آن، یعنی روح و یا شعور، مفهومی وجود ندارد.
·
در مقوله ماده و یا واقعیت عینی،
همه ی چیزهای عینی هستی از ذره تا کهکشان، تجرید یافته اند.
·
همانطور که در مفهوم درخت، به
عنوان مثال، سرو و صنوبر و بید و میلیاردها درخت دیگر، تجرید یافته اند.
5
آنان
به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود
احساس واقعیت شان بود
·
حالا می توان این جفنگ احمد شاملو
را معنی کرد:
·
توده ای ها شیفته آفتاب بودند،
برای اینکه آنها در آفتاب واقعیت شان را احساس می کردند.
·
وقتی از عوضی گرفتن حقیقت با
واقعیت سخن می رود، به همین دلیل است:
·
منظور احمد شاملو، این است که توده
ای ها حقیقت شان را در آفتاب احساس می کردند.
·
چون افراد بشری ـ چه توده ای و چه
انگلی ـ که واقعیت خاص خود را ندارند.
·
بنی آدم همه از دم، از یک گوهر
مادی اند:
·
«که در آفرینش ز یک گوهرند» (سعدی)
6
آنان
به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب احساس واقعیت شان بود
·
در این جمله نیز، تئوری حقیقت
پراگماتیستی احمد شاملو آشکار می گردد:
·
به زعم او، هر کس حقیقت خاص خود را
دارد.
·
پس توده ای ها هم حقیقت خاص خود را
داشته اند.
·
توده ای ها، حقیقت خاص خود را در آفتاب
و یا انقلاب احساس می کردند.
·
حقیقت در قاموس احمد شاملو در هر
صورت، کشف نمی شود.
·
بلکه احساس می شود.
·
رگه هائی از هایدگریسم و فلسفه فاشیستی
حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی) در این سخن احمد شاملو، به چشم می خورند:
·
زندگی (حیات) در قاموس فلاسفه فاشیسم (ناسیونال
ـ سوسیالیسم) «از سر گذرانده می شود.»
·
طبری این مفهوم را به «روانگذشت» ترجمه
کرده است.
7
(آفتاب برای آنان)،
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود
·
آفتاب که نمی تواند برای کسی مفهوم
چیزی باشد.
·
منظور شاملو این است که مفهوم انقلاب
برای توده ای ها با مفهوم «رفاقت بی ریا» یکسان بود.
·
از این سخن احمد شاملو می توان دو
برداشت، استخراج کرد:
الف
(آفتاب برای آنان)،
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود.
·
انقلابیگری (روولوسیونیسم) توده ای
ها، حبل المتین رفاقت بی ریا میان توده ای ها بوده است.
·
شیفتگی به انقلاب اجتماعی، میان توده
ای ها رابطه رفاقت آمیز برقرار کرده بود.
ب
(آفتاب برای آنان)،
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود.
·
توده ای ها تشکیل رفاقت بی ریا
میان اعضای جامعه را در پیروزی انقلاب اجتماعی می دیدند.
8
(آفتاب برای آنان)،
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود.
·
منظور احمد شاملو اگر احیانا یکی
از این دو مورد و یا هر دو مورد باشد، باید پشت سر توده ای ها نماز جماعت خواند.
·
چون هر دو نظر عاری از ایراد علمی،
نظری و تجربی اند.
·
ستایش انگیزند و نه قابل خرده گیری
و انتقاد.
·
شاملو اما از برج عاج عنگلابی اش
در توده های غلیظ مه توهم و خودخواهی، قصد تحقیر و تخریب توده ای ها را دارد.
·
درست به همین دلیل، احمد شاملو از
سوی اجامر رنگارنگ وابسته به طبقه حاکمه، احسنت و مرحبا و هورا و هلهله درو می
کند.
9
(آفتاب برای آنان)،
با تابناکی اش، مفهوم بی فریب صداقت بود.
·
یکی از دشواری های تحلیل آثار اجامر
بویژه خردستیز وابسته به طبقه حاکمه، استخراج معنی از آنها ست.
·
آفتاب به زعم احمد شاملو، برای
توده ای ها «مفهوم بی فریب صداقت» بود.
·
منظور از صداقت چیست؟
10
(آفتاب برای آنان)،
با تابناکی اش، مفهوم بی فریب صداقت بود.
·
صداقت را احمد شاملو احتمالا به
معنی راستگوئی، به عنوان ضد دروغ به کار می برد:
·
دیالک تیک صدق و کذب.
·
دیالک تیک صادق و کاذب.
·
دیالک تیک تصدیق و تکذیب.
·
دیالک تیک راستگوئی (صداقت) و دروغگوئی
·
صداقت اما به چه معنی است؟
11
(آفتاب برای آنان)،
با تابناکی اش، مفهوم بی فریب صداقت بود.
·
صداقت در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی به
معنی حقیقت پرستی است.
·
صداقت به موضعگیری فکری ئی اطلاق می شود که مشخصه اش
وفاداری بی چون و چرا و به هر قیمت به حقیقت است.
·
مراجعه کنید به حقیقت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
الف
·
صداقت (حقیقت پرستی) مشخصه احکام نیست.
·
صداقت به رابطه انسان ها در رابطه با حقیقی بودن
احکام (جملات، افکار، نظرات) و یا در رابطه با باطل بودن احکام مربوط می شود و لذا صداقت بلحاظ موضوعی به پراگماتیک مربوط می
شود.
·
مراجعه کنید به پراگماتیک در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ب
·
صداقت به مثابه موضع و یا سنگر فکری فقط زمانی می تواند
با صدور احکام باطل و یا با تأیید احکام باطل همراه باشد که فرد مورد نظر از بطلان
حکم خود بی خبر باشد، یعنی اشتباه کند.
·
از این رو انسان صادق و یا حقیقت پرست باید احکامی را که سابقا حقیقی تصور می کرده و بعدها
بطلان شان اثبات شده، بی اعتنا
به پرستیژ خود، بی اعتنا به پای بندی به اصول غلط رایج و بی اعتنا به هر نوع زیان
و ضرر شخصی تصحیح کند.
·
انسان صادق و یا حقیقت پرست باید حاضر به امتحان عملی (پراتیکی) احکام، تئوری ها،
نظرات و غیره باشد که حقیقی تلقی می شوند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر