تحلیلی
از
مسعود
بهبودی
من
از عاشق شدن مى ترسم
از
ازدواج مى ترسم
·
راوی شعر، پس از اعلام هراس خویش
از عاشق شدن، به هراس خویش از ازدواج اشاره می کند.
·
اکنون خواننده ـ بی اختیار ـ از
خود می پرسد:
·
عاشق شدن چه ربطی به ازدواج دارد؟
·
ضمنا چرا باید دختر و یا پسر جوانی
از ازدواج و تشکیل خانواده و ادای سهم خود به بازتولید جامعه، هراس داشته باشد؟
1
از
ازدواج مى ترسم
·
شاید دلیل و یا دلایل هراس راوی
شعر از ازدواج، همان دلیل و دلایل هراس او از عاشق شدن باشد.
·
چون پیش شرط صرفنظرناپذیر ازدواج،
تشکیل خانواده و تولید مثل (بازتولید جامعه)، عشق متقابل میان زن و شوهر است.
·
عشق از این نقطه نظر، تعیین کننده
تر از دوستی است.
·
می توان در آن واحد با دهها نفر ـ با
درجات مختلف مهر ـ دوست بود، ولی با هیچکدام از آنها نمی توان ازدواج کرد.
·
پیش شرط بی چون و چرای ازدواج، عشق
است.
·
به همین دلیل راوی هراسان از عشق،
هراسان از ازدواج است.
2
من
از عاشق شدن مى ترسم
از
ازدواج مى ترسم
·
می توان گفت که راوی شعر، میان عشق
و ازدواج رابطه علی (علت و معلولی) برقرار می کند:
·
او دیالک تیک علت و معلول را به
شکل دیالک تیک عشق و ازدواج بسط و تعمیم می دهد.
·
یعنی به همان نتیجه تجربی، نظری و
منطقی می رسد که ما تبیین داشته ایم:
·
پیش شرط ازدواج، عشق متقابل است.
·
در نتیجه، هراس از عشق به هراس از
ازدواج منجر می شود.
·
این اما بلحاظ سوسیولوژیکی (جامعه
شناسی) چه پیامدهائی برای همبود (اجتماع) و
جامعه دارد؟
3
من
از عاشق شدن مى ترسم
از
ازدواج مى ترسم
·
وقتی اعضای جامعه ای هراسان از عشق
باشند، تشکیل خانواده خالی از بحران محال می گردد و بازتولید جامعه مختل می شود.
·
در این صورت یا جامعه رو به
پوسیدگی می رود و از درون متلاشی می گردد و یا نسل بلحاظ جسمی، روحی، روانی و پداگوژیکی
(تربیتی ـ آموزشی ـ پرورشی) بیمار و معیوب پدید می آورد.
·
اگر فاکت های سوسیولوژیکی عینی و
تجربی از جامعه در دست باشد، می توان این روال و روند را دقیقتر پی جوئی کرد.
·
جامعه و همبود (اجتماع) احتمالا
برای این هراس از عشق و هراس از ازدواج راه حل هائی پیدا می کند تا بازتولید جامعه
را نجات دهد.
4
من
از عاشق شدن مى ترسم
از
ازدواج مى ترسم
·
جامعه به احتمال قوی جای خالی عشق
میان اعضای خود را با عشق درونخانوادگی، درونطایفه ای (خونی، تباری) پر می کند.
·
در نتیجه روابط زناشوئی و یا شبه
زناشوئی میان مثلا دختر خاله ـ پسر خاله، دختر عمو ـ پسر عمو، دختر عمه ـ پسر عمه،
دختر دائی ـ پسر دائی، دختر و پدر، مادر و پسر، برادر و خواهر و غیره رواج می
یابد.
·
فرزندان حاصل از این روابط زناشوئی،
عمدتا بلحاظ ژنه تیکی ناقص، ناقص الخلقه و چه بسا بلحاظ فیزیکی ـ فیزیولوژیکی و پسیکولوژیکی
نابسامان خواهند بود.
5
من
از عاشق شدن مى ترسم
از
ازدواج مى ترسم
·
حالا می توان پیامدهای بحران عمومی
سرمایه داری را در اولین سلول جامعه بشری، یعنی در خانواده و ضمنا در بازتولید جامعه
و بعدا در تولید آن شاهد بود.
·
وقتی از ضرورت کفن و دفن نظام اجتماعی
ـ اقتصادی سرمایه داری و جایگزینی آن با نظام اجتماعی ـ اقتصادی سوسیالیستی سخن می
رود، به همین دلایل هم است.
·
به همین دلیل، برای سوسیالیسم، آلترناتیو
و بدیلی وجود ندارد.
·
یا باید بحران عمومی ذره ذره جامعه
و جهان را تسخیر و فلج کند و یا باید تا دیر نشده گذار به جامعه مبتنی بر هماهنگی
و هارمونی، یعنی سوسیالیسم و کمونیسم صورت گیرد.
6
من
از عاشق شدن مى ترسم
از
ازدواج مى ترسم
·
دلیل دیگر هراس از ازدواج ـ در
صورت بودن عشق و یا نبودن آن ـ سوبژکتیو است.
·
پسر و دختر جوان اگر لیاقت جسمی،
روحی، روانی، فکری، فرهنگی و پداگوژیکی لازم برای تشکیل خانواده و تربیت فرزند
نداشته باشد، طبیعی است که از ازدواج هراسان باشد.
·
بهتر هم همین است.
·
چون مادر و پدر شدن، کار سهل و ساده
ای نیست و لیاقت لازمه در این زمینه برای آینده ی جامعه اهمیت عظیمی دارد.
7
من
از عاشق شدن مى ترسم
از
ازدواج مى ترسم
·
دلیل دیگر هراس از ازدواج می تواند
لومپنیزاسیون اعضای جوان جامعه باشد.
·
جماعت لومپن ـ چه مرد و چه زن ـ بلحاظ
استیل (سبک) زیست، بلحاظ سطح توسعه جسمی، روحی، روانی، پداگوژیکی، فکری و فرهنگی، نه تمایلی به مادر و
پدر شدن دارند و نه توان آن را دارند و نه لیاقت آن را.
·
اگر کسی فاکت های سوسیولوژیکی در
این زمینه در اختیار داشته باشد، بهتر می تواند این فاجعه اجتماعی، فکری و فرهنگی
و اخلاقی را ارزیابی کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر