تحلیلی از
میم نون
عبدالرضا مولوی
چشم و دل سیر
بی نیاز
آن کس که به خوردنی و پوشیدنی یا به زر و زیور و
مال و منال
بی
اعتنا باشد.
مقابل
گرسنه چشم
·
خدایا
·
اگر می خواستی ما
·
بهشتی بمانیم
·
باید یک
·
«آدم»
·
چشم و دل سیر
·
می آفریدی
پایان
·
ما برای تأمل روی این شعر عبدالرضا مولوی مفاهیم اصلی آن را مورد تحلیل قرار می دهیم تا با
جهان بینی او آشنا شویم:
1
خدایا
·
مخاطب شاعر، خدا
ست.
·
شاعر در نهایت یقین قلبی، وجود خدا را در دهه
دوم قرن بیست و یکم، پیشاپیش می پذیرد و به خورد خواننده معصوم اشعار خویش می دهد.
·
خواننده بدون
اینکه حتی متوجه شود، کاسه زهر ایده ئولوژیکی شاعر را سر می کشد و مسموم می شود.
2
·
این رویه و روال تبلیغ ایده ئولوژیکی شاعر، کمترین تفاوتی
با رویه و روال روحانیت فئودالی ـ فوندامنتالیستی با عمامه و بی عمامه ندارد.
·
این همان دعای
پایان هر موعظه و هر مرثیه است:
·
خدایا به فلان و بهمان فلان اجر و زجر را روا دار.
·
وجود خدا در هر موعظه و مرثیه بطور غیر مستقیم، یعنی بی کمترین
ارائه دلیل منطقی و یا تجربی به خورد شنونده موعظه و مرثیه داده می شود.
·
تکرار مکرر خرافه در نهایت مؤثر می افتد و وجود خدای واهی به همان میزان امری
مبرهن تصور می شود که وجود هر اوتوریته و مقامی در جهنم جامعه طبقاتی.
3
خدایا
اگر
می خواستی ما
بهشتی
بمانیم
·
شاعر پس از قالب
کردن وجود خدا، افسانه زیست حوا و آدم در بهشت را باز هم بطور غیرمستقیم به خورد
خواننده و شنونده شعر خود می دهد و ضمنا اخراج حوا و آدم از بهشت را توجیه تئوریکی
می کند.
4
·
مسئله این است که شاعر خدا را به عنوان اوتوریته ی خیرخواه «ما» (بشریت) به
خواننده قالب می کند:
·
گویا خدا خیلی دلش می خواست که بنی آدم «بهشتی» باشد.
·
سؤال هر خواننده
ای که به اندازه ارزنی مغز اندیشنده در کدوی کله دارد، این است که مگر خدا قادر
مطلق به هر کاری نبوده و نیست؟
·
اگر چنین بوده و است، پس چرا باید در زمینه «بهشتی ماندن» «ما»
مشکلی داشته باشد؟
5
خدایا
اگر
می خواستی ما
بهشتی
بمانیم
باید
یک
«آدم»
چشم
و دل سیر
می
آفریدی
·
شاعر اکنون هم
اخراج حوا و آدم کذائی از بهشت خیالی را توجیه تئوریکی می کند و هم هر انحراف بشریت
از صراط مستقیم کذائی را.
·
دلیل اینکه «ما» بهشتی نمانده ایم در قاموس شاعر کشور عه «هورا» و عا «شورا»
این است که بشریت «چشم و دل سیر» آفریده نشده است.
·
این اما به چه معنی است؟
6
خدایا
اگر
می خواستی ما
بهشتی
بمانیم
باید
یک
«آدم»
چشم
و دل سیر
می
آفریدی
·
این اولا بدان
معنی است که خدا مرتکب خطائی اساسی شده است:
·
خدای کذائی آدم کذائی را چشم و دل سیر نیافریده است.
·
به همین دلیل آدم کذائی طماع و حریص و گرسنه چشم گشته و لیاقت بهشتی بودن را
از دست داده است.
7
·
این اما از سوی دیگر منشاء طبیعی قائل شدن به مسائل اجتماعی است:
·
بنا بر این تئوری اجتماعی شاعر، هر خطای هر کسی به دلیل ذات طماع او ست.
·
فساد و ستم و استثمار و و حق کشی بدین طریق ناتورالیزه می شود.
·
این هنوز پایان فاجعه ایده ئولوژیکی و تئوریکی شاعر نیست:
8
·
با ناتورالیزه
کردن فساد و استثمار و ستم، فاتحه بلند بالائی هم بر رفع آنها خوانده می شود:
·
اگر فساد و استثمار و ستم ریشه طبیعی و ذاتی دارند، پس برای غلبه بر آنها باید
طبیعت انسانی تغییر یابد.
·
طبیعت مبتنی بر
طمع و حرص و آز انسانی اما به مشیت خدای کذائی تعیین شده است.
·
بر ضد مشیت الهی که نمی توان حتی اعتراضی داشت، چه رسد به وارد عمل شدن بر ضد آن.
·
نتیجه این موعظه شاعرانه این می شود که خواننده و شنونده آهی کشد و سر بر
بالین نهد و روند و روال جامعه را به امید طبقه حاکمه انگل و الدنگ رها کند تا آن
به میل خود ببرد و بدوزد.
پایان
ادامه دارد.
تحلیل چرت و پرت
پاسخحذف