(حسین حاج فرج دبّاغ)
ویرایش و
تحلیل از
شین میم شین
پیشکش به
پور هرمزان
(۱۳۰۰ ـ ۱۳۶۷)
افسر
توپخانه / مترجم
اعدام در
زندان اوین
در
علوم و در فلسفه،
به
دنبال یک نظر قطعی وصد در صد یقینی گردیدن (گشتن)
رؤیایی
است تعبیرناشدنی.
واین
البته به دلیل بالا بودن استاندارد قطعیت و یقینیّت
در
دوران حاضر است.
·
عبدالکریم در این جمله ـ خواه و
ناخواه ـ به همان نکته تمکین می کند که ما
اشاره کردیم:
·
او حتی بی نیاز از ضربه شلاقی اعتراف
می کند که یقین پدیده ای تاریخی است و نه ماورای تاریخی، محض و مطلق:
·
با گذشت زمان و توسعه علم و فن،
استاندارد یقینیت احکام هم آن نمی ماند که بوده است.
1
واین
البته به دلیل بالا بودن استاندارد قطعیت و یقینیّت
در
دوران حاضر است.
·
عبدالکریم اما به سبب بیگانگی با مفاهیم قادر به تمیز قطعیت از یقینیت نیست.
·
به همین دلیل آندو را با یکدیگر
قاطی می کند.
·
قطعیت در ترمینولوژی فلسفی بدیهیت
نامیده می شود:
2
·
وقتی گفته می شود که 2 ضربدر 2
مساوی است با 4، این حکم ریاضی و تجربی و منطقی، قطعی و بی چون و چرا ست.
·
این حکم از عالی ترین درجه یقین
برخوردار است و با گذشت زمان تغییر نمی یابد.
·
یعنی استاندارد یقینیتش اصلا عوض
نمی شود.
·
برای اینکه بالاتر رفتن از این حکم
قطعی و مبتنی بر یقین خارائین، به هیچ طریق و ترفندی امکان پذیر نیست.
3
·
آب در فشار جو، در صد درجه
سانتیگراد می جوشد و در صفر درجه سانتیگراد یخ می زند.
·
این حکم، حکمی قطعی است.
·
این اندیشه و قانون نتیجه تجرید
تجارب میلیون ها باره در آزمایشگاه زندگی است.
·
حکمی با یقینیت بالاتر از این، چه
می تواند باشد و چگونه می تواند تشکیل یابد؟
4
·
در فلسفه علمی حکم قطعی و یا مبتنی
بر عالی ترین درجه ی یقین را بدیهی می نامند که بالاتر از آن حکمی وجود ندارد:
·
بدیهیت
به معنی عالی
ترین درجه یقین است، به معنی
معتبرالعام بودن است.
·
احکام بدیهی استاندارد یقینیت ثابت
دارند و تغییر نمی یابند.
5
·
این حکم که «همه چیزهای هستی در
تغییر و تحول اند»، از هزاران سال قبل صادق و معتبر است.
·
این حکمی بدیهی، قطعی و مبتنی بر عالی
ترین درجه ی یقین است.
·
این حکم لایتغیر است.
·
استاندارد یقینیت احکام قطعی و
بدیهی تغییر نمی یابد.
6
به
قول یک فیلسوف،
ما
یقین داریم که به یقین نمی رسیم.
·
عبدالکریم ـ هنوز جوهر جفنگش خشک
نشده ـ فاتجه بلند بالایی بر صحت و اعتبار آن می خواند:
·
یقینی که با گذشت زمان «استاندارد قطعیت و یقینیّت» اش سیر صعودی طی می کرد
و دمبدم بالاتر می رفت، اکنون سیر نزولی طی می کند.
·
در نتیجه بنا بر کشف فیلسوف بی نام
و نشان، بشریت به جای کسب یقین بیشتر و نزدیک شدن به یقین عالی تر، گام به گام از
یقین فاصله می گیرد و در برهوت حدس و گمان و شک و تردید سرگردان می ماند:
·
در نتیجه فیلسوف هپیلی هپو به این
یقین دست می یابد که یقین دست نایافتنی است.
7
به
قول یک فیلسوف،
ما
یقین داریم که به یقین نمی رسیم.
·
این ادعای فیلسوف کذائی و قلابی اما
به چه معنی است؟
·
فیلسوف در این ادعا، دیالک تیک شک
و تردید و یقین را تخریب می کند.
·
یقین را دور می اندازد و شک و
تردید را مطلق می کند.
·
به عبارت دیگر، دیالک تیک شک و
تردید و یقین را به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ بسط و تعمیم می دهد:
·
در نتیجه، همه چیزها، پدیده ها،
سیستم ها و روندهای هستی طبیعی و اجتماعی در مه غلیظی از ابهام فرو می رود.
·
آن سان که هیچ چیز قابل شناخت
قلمداد نمی شود:
الف
·
این در بهترین حالت به معنی
طرفداری از اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) است.
ب
·
این در بدترین حالت، به معنی طرفداری
از اگنوستیسیسم (ندانمگرائی، لاادریت) است.
·
مراجعه کنید به اسکپتیسیسم
(تردیدگرائی)، اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ت
به
قول یک فیلسوف،
ما
یقین داریم که به یقین نمی رسیم.
·
این ادعا ضمنا برای سکنه جهنم عه «هورا»
و عا «شورا» اصلا تازگی ندارد.
·
هفتصد سال قبل از ظهور عبدالکریم،
خواجه حافظ خردستیز شیرازی همین جفنگ را صدها بار در صد ها فرم تبیین داشته است:
1
هان
مشو نومید، چون واقف نه ای از سر غیب
باشد
اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
نومید نشو.
·
برای اینکه تو از اسرار غیبی بی خبری.
·
در پشت پرده می تواند بازی های پنهائی در جریان باشد.
·
پس غم مخور.
2
هان
مشو نومید، چون واقف نه ای از سر غیب
باشد
اندر پرده، بازی های پنهان غم مخور
·
در این بیت غزل حافظ، ماهیت تئوری شناخت او آشکارا
نمودار می گردد:
·
بزعم خواجه، انسان ها از سر غیب بی خبرند.
·
این بدان معنی است که چیزها، پدیده ها، سیستم ها و
روندهای هستی طبیعی و اجتماعی غیر قابل شناخت اند.
·
فرق اساسی تئوری شناخت حافظ با سعدی همین جا ست:
3
·
بنظر سعدی نمود و پدیده قابل شناخت است:
·
جامه و نامه قابل شناخت است.
·
ولی محتوای جامه و نامه غیر قابل شناخت است.
·
عالم الغیب فقط قادر به شناخت محتوا و ماهیت چیزها ست.
·
سعدی در تئوری شناخت، فنومنالیست (پدیده گرا) است.
4
·
در تئوری شناخت حافظ اما نه جامه قابل شناخت است و نه
نامه.
·
همه چیز اسرار آمیز است.
·
همه چیز در مه غلیظی از ابهام فرو رفته است.
·
انسان با جانور و نبات و جماد بلحاظ معرفتی ـ نظری (یعنی
از نقطه نظر تئوری شناخت) فرقی ندارد.
·
حافظ را می توان نماینده جدی جریان معرفتی ـ نظری موسوم
به ندانمگرائی (لاادریت، اگنوستیسیسم) محسوب داشت که جریانی بشدت ارتجاعی و ضد
علمی است.
5
فرانسیس
فوکویاما (1952)
دانشمند
علوم سیاسی آمریکا و شاگرد آلان بلوم
از
علمای ندانمگرا و خردستیز ایالات متحده آمریکا
مؤلف
کتب «پایان تاریخ» و «یورش بزرگ»
مبلغ
مفاهیم غیرعلمی و من در آوردی از قبیل
«جامعه
اطلاعات»، «پایان انسان»، «پسا هومانیسم» و «محافظه کاری نو»
طراح
راه حل هائی برای دولت آمریکا
·
ندانمگرائی را بورژوازی واپسین هم امروزه نمایندگی و
تبلیغ می کند.
·
نماینده معروف ندانمگرائی فرانسیس فوکویاما ست که از
مدرسین دانش ـ کاه های امریکا و از مشاورین رؤسای جمهور و کنسرن های امپریالیستی
است.
6
هان
مشو نومید، چون واقف نه ای از سر غیب
باشد
اندر پرده، بازی های پنهان غم مخور
·
سراسر دیوان غزلیات خواجه به تبلیغ ندانمگرائی اختصاص
یافته است.
·
بزعم خواجه، انسان نباید نومید شود، برای اینکه نمی
تواند (و گاهی حتی حکم می کند که نباید)
از چیزی خبر داشته باشد.
·
در فلسفه تاریخ خواجه خریت به مثابه منبع امید تلقی می
شود.
·
شعور و شناخت بدین طریق، تا حد طاعونی تنزل می یابد و به
منبع نومیدی بدل می شود:
·
وقوف به «سر غیب» همان و نومیدی عنقریب همان.
·
هر چه ابله تر، امیدوارتر.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر