(320 ـ 398)
(942
ـ 1020)
تحلیلی از شین میم شین
مقوله
فلسفی «هنر»
در
فلسفه فردوسی
شاهنامه
بخش
16
(پادشاهی
کیخسرو شصت سال بود)
به
پالیز (بوستان) چون برکشد سرو، شاخ
سر
شاخ سبزش برآید ز کاخ
به
بالای او شاد باشد، درخت
چو
بیندش بینا دل و نیک بخت
سزد
گر گمانی برد بر سه چیز
کز
این سه گذشتی، چه چیز است نیز
هنر
با نژاد است و با گوهر است
سه
چیز است و هر سه به بند اندر است
هنر
کی بود تا نباشد، گهر
نژاده
بسی دیده ای، بی هنر
گهر
آنک از فر یزدان بود
نیازد
به بد، دست و بد نشنود
نژاد
آنک باشد ز تخم پدر
سزد
کاید از تخم پاکیزه، بر (میوه، ثمر)
هنر
گر بیاموزی از هر کسی
بکوشی
و پیچی ز رنجش بسی
از
این هر سه، گوهر بود، مایه دار
که
زیبا بود، خلعت کردگار
چو
هر سه بیابی، خرد بایدت
شناسندهٔ
نیک و بد بایدت
چو
این چار با یک تن آید به هم
بر
آساید از آز وز
رنج و غم
مگر
مرگ کز مرگ خود، چاره نیست
وز
این بدتر از بخت پتیاره نیست
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر