۱۳۹۴ مرداد ۷, چهارشنبه

دیالک تیک انقلاب (11)


پروفسور دکتر دومه نیکو لوسوردو
مقایسه روسیه و چین
برگردان شین میم شین

پیشکش به   
وانیک

بخش هشتم

حرکتی ناسیونالیستی و یا انقلابی نوین؟

·        دن سیائوپینگ بارها سیاست خود را که منجر به توسعه غول آسای نیروهای مولده گردیده، انقلاب دوم می نامد، که به امر سوسیالیسم، جهشی تازه می بخشد:
·        «سوسیالیسم عبارت از یک آینده شکوهمند است.»
·        (دن سیائوپینگ، «آثار منتحب 1992 ـ 1995»، 1998جلد 3، ص 119، 311)

1
·        رهبری جدید حزب کمونیست چین به ریاست ژان زمین نیز به همان گونه استدلال می کند.

2
·        اغلب اوقات، حتی در خود چین به این سیاست با سوء ظن و تردید نگریسته می شود، ولی این امر در غرب هنوز مورد توجه جدی قرار نگرفته است.

3
·        قبل از همه این نیروهای چپگرا هستند که هرگونه اعتبار و اعتماد بدان را نفی می کنند:

الف
·        برگشت قطعی چین به سرمایه داری ظاهرا برای حضرات امری به پایان رسیده است و جائی برای بحث و بررسی نیست.

ب
·        ولی اینگونه برخورد سؤال برانگیز خواهد بود، اگر بخاطر بیاوریم که سیاست اقتصادی جدید (معروف به نپ) در شوروی نیز به همین صورت مورد قضاوت قرار گرفته بود:
·        بیایید رشته کلام را به دست مورخین انگلیسی بدهیم:

1
·        آیا بیکاران که تعدادشان رو به فزونی است، «باید محکوم به مرگ از گرسنگی شوند؟»

2
·        موقعیت ثروتمندان تازه بدوران رسیده، از زمین تا آسمان با آنها فرق دارد:

3
·        آنها زنان و معشوقه های شان را به پالتوهای خز ملبس می کنند و جواهراتی از الماس برای شان هدیه می کنند.

4
·         اتومبیل های سواری آخرین سیستم خارجی سوار می شوند و در کاباره هتل ها با مبالغ کلانی که در مسابقات اسب سواری وقمار در کازینوهای جدید التاسیس بدست آورده اند، دست به خودنمائی می زنند.

5
·        اینگونه شکوه ها در سال هائی که گرسنگی بیداد می کند و درد و رنج مردم مرزی نمی شناسد، باعث بروز احساسات تلخ و دلخراش می گردد  و حزب کمونیست را دچار بحران عمیقی می سازد:

6
·        درفاصله سال های 1921 ـ 1922 دهها هزار نفر از کارگران بلشویک با ابراز انزجار نسبت به سیاست اقتصادی جدید، دفترچه های عضویت حزبی خود را پاره می کنند و طرح نپ را «سیاست تحمیلی جدید بر پرولتاریا» می نامند.
·        (فیگس، «تراژدی خلقی»، 1996، ص 926 )

4
·        امروز ما در شرایط تاریخی کاملا جدیدی بسر می بریم و لذا سطحی خواهد بود، اگر به یک بازی مقایسه ای دست بزنیم.

5 
·        ولی ادعای «برگشت آشکار و بی تردید چین به سرمایه داری»، بمراتب سطحی تر از آن خواهد بود:
·        مدعیان برگشت چین به سرمایه داری فراموش می کنند که در چین کنونی میان وضع اقتصادی و سیاسی عدم تناسب جدی وجود دارد و این توصیه مائو را نادیده می گیرند که میان سلب مالکیت اقتصادی و سلب مالکیت سیاسی بورژوازی باید فرق گذاشت.

6
·        در غرب ادعای دیگری در باره چین رایج است که گویا رهبری حزب کمونیست چین از ایدئولوژی کمونیستی روی برتافته است.
·        برای اینکه به دنبال ناسیونالیسم افتاده است!

7
·        این استدلال ساده و قانع کننده ای است، ولی در عین ساده و قانع کننده بودن حاوی سه اشتباه فاحش زیر است:

الف
·        اولا مدعیان از یاد می برند که مسئله ملی، در پیشرفت کمونیسم در چین همیشه نقش وزینی به عهده داشته است.

ب
·        ثانیا حضرات به رابطه میان رهایش ملی و رهایش اجتماعی، که عنصر وزینی در مارکسیسم ـ لنینیسم است، توجه نمی کنند.

ت
·        و مائو درست از همین رو ست، که به فرمولبندی تزی دست می زند (همانطور که قبلا اشاره کردیم) که حاکی از «وحدت میان انترناسیونالیسم و پاتریوتیسم (میهن پرستی)» است.

پ
·        و دن سیائوپینگ در تأیید این تز است که می گوید:

1
·        «تنها با توسعه نیروهای مولده و تولید ثروت اجتماعی است که چین می تواند خدمتی به بشریت عرضه دارد.

2
·        چون بدین وسیله، نه تنها یک پنجم و یا یک چهارم جمعیت زمین را از گرسنگی نجات می دهد، بلکه مردم جهان سوم را فرا می خواند که برخیزند و بار ذلت و عقب ماندگی را از دوش خود به زیر اندازند.»
·        (دن سیائوپینگ، «آثار منتحب 1992 ـ 1995»، 1998جلد 3، ص 22)

ث
·        ثالثا حضرات یا مقوله ناسیونالیسم را غلط تعریف می کنند و یا اصلا تعریف نمی کنند.

1
·        ناسیونالیست ها بالاخره کیانند؟

2
·        آیا میان دفاع از شرف ملی، خودمختاری، استقلال فکری و عملی و ناسیونالیسم هار و تجاوزگر فرقی نیست؟

3
·        اینجا ما علیرغم تشابه ظاهری، با دو موضعگیری کاملا متضاد مواجه می شویم:

الف
·        موضعگیری اول تعمیم پذیر است،

ب
·        ولی موضعگیری دوم تعمیم پذیر نیست.

4
·        برسمیت شناختن شرف و عزت و خودمختاری یک ملت و مدافعه از آن، با برسمیت شناختن شرف و عزت و خود مختاری ملل دیگر و مدافعه از آن انطباق مطلق دارد.

5
·        در حالی که مقوله نژاد برتر و یا ملت برتر (نژاد اربابی و یا ملت اربابی)  با آن، مغایرت آشکار دارد و اصلا تعمیم پذیر نیست:

الف
·        یک نژاد برتر و یا نژاد اربابی فقط وقتی می تواند وجود داشته باشد، که نژاد پست تر  و یا نژاد برده و محکوم به خفت و بردگی وجود داشته باشد.

ب
·        قضیه مقوله ملت برگزیده، که جورج بوش (پسر) مرتب بر زبان می راند و جزم (دگم) تازه ای را با بی پروائی رواج می دهد، نیز از همین قرار است:

1
·        «ملت ما برگزیده خدا ست و رسالت تاریخی آن، عبارت است از اینکه سرمشق بشریت باشد!»
·        (کوهن، لیبمن، «آیا امریکا در واقع کشور خدا نیست؟»
·        هرالد تریبون، 8. 9. ص 7)

·        اینجا صحبت از عقیده منفرد، تصادفی و تک افتاده  ای نیست.

3
·        رشته کلام را به دست بیل کلینتون بدهیم:
·        «امریکا باید همچنان دنیا را رهبری کند.»
·        «ملت ما ملتی بی زمان است.»

4
·        و اگر به مواعظ جورج بوش (پدر) گوش دهیم:
·        «من در امریکا ملت رهبری را می بینم.
·        تنها ملتی که نقش ویژه ای در جهان به عهده دارد.»

5
·        و اگر پای منبر کیسینجر بنشینیم:
·        «وظیفه رهبری جهان، در ذات ایالات متحده امریکا ست.»
·        (لوسوردو، «فرار از تاریخ»، 2000، ص 23)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر