پروفسور دکتر دومه نیکو
لوسوردو
مقایسه روسیه و چین
برگردان شین میم شین
پیشکش به
وانیک
بخش
هشتم
حرکتی
ناسیونالیستی و یا انقلابی نوین؟
·
دن سیائوپینگ بارها سیاست خود را که منجر به توسعه غول آسای نیروهای مولده گردیده، انقلاب
دوم می نامد، که به امر سوسیالیسم، جهشی تازه می بخشد:
·
«سوسیالیسم عبارت از یک آینده شکوهمند است.»
·
(دن سیائوپینگ، «آثار منتحب 1992 ـ 1995»، 1998جلد 3، ص 119، 311)
1
·
رهبری جدید حزب کمونیست چین به ریاست ژان زمین نیز به همان گونه استدلال می کند.
2
·
اغلب اوقات، حتی در خود چین به این سیاست با سوء ظن و
تردید نگریسته می شود، ولی این امر در غرب هنوز مورد توجه جدی قرار نگرفته است.
3
·
قبل از همه این نیروهای چپگرا هستند که هرگونه اعتبار و
اعتماد بدان را نفی می کنند:
الف
·
برگشت قطعی چین به سرمایه داری ظاهرا برای حضرات امری به
پایان رسیده است و جائی برای بحث و بررسی نیست.
ب
·
ولی اینگونه برخورد سؤال برانگیز خواهد بود، اگر بخاطر
بیاوریم که سیاست اقتصادی جدید (معروف به نپ) در شوروی نیز به همین صورت مورد قضاوت قرار گرفته
بود:
·
بیایید رشته کلام را به دست مورخین انگلیسی بدهیم:
1
·
آیا بیکاران که تعدادشان رو به فزونی است،
«باید محکوم به مرگ از گرسنگی شوند؟»
2
·
موقعیت ثروتمندان تازه بدوران رسیده، از زمین
تا آسمان با آنها فرق دارد:
3
·
آنها زنان و معشوقه های شان را به پالتوهای
خز ملبس می کنند و جواهراتی از الماس برای شان هدیه می کنند.
4
·
اتومبیل
های سواری آخرین سیستم خارجی سوار می شوند و در کاباره هتل ها با مبالغ کلانی که
در مسابقات اسب سواری وقمار در کازینوهای جدید التاسیس بدست آورده اند، دست به
خودنمائی می زنند.
5
·
اینگونه شکوه ها در سال هائی که گرسنگی بیداد
می کند و درد و رنج مردم مرزی نمی شناسد، باعث بروز احساسات تلخ و دلخراش می گردد و حزب کمونیست را دچار بحران عمیقی می سازد:
6
·
درفاصله سال های 1921 ـ 1922 دهها هزار نفر
از کارگران بلشویک با ابراز انزجار نسبت به سیاست اقتصادی جدید، دفترچه های عضویت
حزبی خود را پاره می کنند و طرح نپ را «سیاست تحمیلی جدید بر پرولتاریا» می نامند.
·
(فیگس، «تراژدی خلقی»، 1996، ص 926 )
4
·
امروز ما در شرایط تاریخی کاملا جدیدی بسر می بریم و لذا
سطحی خواهد بود، اگر به یک بازی مقایسه ای دست بزنیم.
5
·
ولی ادعای «برگشت آشکار و بی تردید چین به سرمایه داری»،
بمراتب سطحی تر از آن خواهد بود:
·
مدعیان برگشت چین به سرمایه داری فراموش می کنند که در
چین کنونی میان وضع اقتصادی و سیاسی عدم تناسب جدی وجود دارد و این توصیه مائو را نادیده می گیرند که میان سلب مالکیت اقتصادی و سلب
مالکیت سیاسی بورژوازی باید فرق گذاشت.
6
·
در غرب ادعای دیگری در باره چین رایج است که گویا رهبری
حزب کمونیست چین از ایدئولوژی کمونیستی روی برتافته است.
·
برای اینکه به دنبال ناسیونالیسم
افتاده است!
7
·
این استدلال ساده و قانع کننده ای است، ولی در عین ساده
و قانع کننده بودن حاوی سه اشتباه فاحش زیر است:
الف
·
اولا مدعیان از یاد می برند که مسئله
ملی، در پیشرفت کمونیسم در چین همیشه نقش وزینی به عهده داشته است.
ب
·
ثانیا حضرات به رابطه میان رهایش
ملی و رهایش اجتماعی، که عنصر وزینی در مارکسیسم ـ لنینیسم است، توجه نمی
کنند.
ت
·
و مائو درست از همین رو
ست، که به فرمولبندی تزی دست می زند (همانطور که
قبلا اشاره کردیم) که حاکی از «وحدت میان انترناسیونالیسم
و پاتریوتیسم (میهن پرستی)» است.
پ
·
و دن سیائوپینگ در
تأیید این تز است که می گوید:
1
·
«تنها با توسعه نیروهای مولده و تولید ثروت
اجتماعی است که چین می تواند خدمتی به بشریت عرضه دارد.
2
·
چون بدین وسیله، نه تنها یک پنجم و یا یک
چهارم جمعیت زمین را از گرسنگی نجات می دهد، بلکه مردم جهان سوم را فرا می خواند
که برخیزند و بار ذلت و عقب ماندگی را از دوش خود به زیر اندازند.»
·
(دن سیائوپینگ، «آثار منتحب 1992 ـ 1995»، 1998جلد 3، ص 22)
ث
·
ثالثا حضرات یا مقوله ناسیونالیسم
را غلط تعریف می کنند و یا اصلا تعریف نمی کنند.
1
·
ناسیونالیست ها بالاخره کیانند؟
2
·
آیا میان دفاع از شرف ملی، خودمختاری، استقلال فکری و
عملی و ناسیونالیسم هار و تجاوزگر فرقی نیست؟
3
·
اینجا ما علیرغم تشابه ظاهری، با دو موضعگیری کاملا
متضاد مواجه می شویم:
الف
·
موضعگیری اول تعمیم پذیر است،
ب
·
ولی موضعگیری دوم تعمیم پذیر نیست.
4
·
برسمیت شناختن شرف و عزت و خودمختاری یک ملت و مدافعه از
آن، با برسمیت شناختن شرف و عزت و خود مختاری ملل دیگر و مدافعه از آن انطباق مطلق
دارد.
5
·
در حالی که مقوله نژاد برتر و
یا ملت برتر (نژاد اربابی و یا ملت اربابی)
با آن، مغایرت آشکار دارد و اصلا تعمیم پذیر نیست:
الف
·
یک نژاد برتر و یا نژاد اربابی
فقط وقتی می تواند وجود داشته باشد، که نژاد پست
تر و یا نژاد برده و محکوم به خفت
و بردگی وجود داشته باشد.
ب
·
قضیه مقوله ملت برگزیده،
که جورج بوش (پسر) مرتب بر زبان می راند و جزم
(دگم) تازه ای را با بی پروائی رواج می دهد، نیز از همین قرار است:
1
·
«ملت ما برگزیده خدا ست و رسالت تاریخی آن، عبارت است از
اینکه سرمشق بشریت باشد!»
·
(کوهن، لیبمن، «آیا امریکا در واقع کشور خدا نیست؟»
·
هرالد تریبون، 8. 9. ص 7)
2
·
اینجا صحبت از عقیده منفرد، تصادفی و تک افتاده ای نیست.
3
·
رشته کلام را به دست بیل کلینتون
بدهیم:
·
«امریکا باید همچنان دنیا را رهبری کند.»
·
«ملت ما ملتی بی زمان است.»
4
·
و اگر به مواعظ جورج بوش
(پدر) گوش دهیم:
·
«من در امریکا ملت رهبری را می بینم.
·
تنها ملتی که نقش ویژه ای در جهان به عهده دارد.»
5
·
و اگر پای منبر کیسینجر بنشینیم:
·
«وظیفه رهبری جهان، در ذات ایالات متحده
امریکا ست.»
·
(لوسوردو، «فرار از تاریخ»، 2000، ص 23)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر