پروفسور
دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
5
خرد
حد و مرز جامعه بورژوائی را نشان می دهد!
·
فلسفه عصر جدید بعد از
دوره هومانیسم و رنسانس با بیکن و دکارت قد برمی افرازد.
1
فرانسیس بیکن (1561 ـ 1626)
فیلسوف و دولتمرد انگلیسی
مؤسس تجربه گراامپیریسم
·
افکار بیکن و دکارت تفاوت
بنیادی با فلسفه قرون وسطی دارند:
الف
·
بیکن و دکارت واقعیت (هستی اجتماعی)
را نه آفریده خدا، بلکه نتیجه عمل خود انسان ها و
لذا قابل چیره شدن و قوام یافتن بوسیله انسان ها می دانند!
ب
·
بیکن می گوید:
·
«سلطه انسان بر اشیاء تنها بکمک علم و
هنر میسر است»
ت
·
و دکارت از فلسفه ای نام می برد که «برای حیات انسانی حاوی فواید
بیشمار است!»
2
·
بیکن و دکارت بدین طریق راه رشد بعدی فلسفه عصر جدید را تا هگل و فویرباخ
مشخص می کنند.
3
·
فکر و ذکر همیشگی آندو حول این بوده که «انسان چگونه می
تواند طبیعت و جامعه را بکمک خرد، تحت اختیار خود در آورد؟»
4
·
دلیل تئوریکی طرح چنین مسئله ای ـ در وهله نخست ـ تصویر انسان شناسنده را در ذهن ما زنده می کند.
·
انسانی که دیگر به محدودیت های موجود تن در نمی دهد.
5
·
هدف فلسفه عصر جدید در
واقع، عبارت است از اینکه انسان (اکنون فرد) از
هرگونه بند خارجی آزاد باشد.
·
عدم وابستگی انسان به
هرگونه مرجعی اعلام می شود.
6
·
فرد از نقطه نظر تفکر عصر جدید،
به عنوان «من» و یا سوبژکت
(«فاعل») تعریف می شود، که مؤثر، فعال و قادر به عمل و تصمیمگیری مستقل است!
7
·
کانت این مسأله را در آغاز کتابش تحت عنوان «تکوین انسانی از
نظر فرضیه اصالت عمل» چنین فرمولبندی می کند:
·
«این که انسان می تواند «من» خود
را تصور کند، مقام او را از کلیه موجودات روی زمین بالاتر می برد و بدین طریق،
انسان به شخصی صاحب مقام و ارزش و اعتبار تبدیل
می گردد.»
8
·
این درک جدید از انسان،
برای فلسفه عصر جدید، وظیفه توضیح «طبیعت واقعی» انسانی را در دستور کار قرار می دهد.
9
·
فلسفه می کوشد «طبیعت واقعی»
انسانی را بطور طبیعی توضیح دهد و نه بطور ماورای طبیعی، یعنی نه
بر اساس ناشی از خدا بودن و منسوب به خدا بودن!
10
توماس فون اکوین (1225 ـ 1274)
ایتالیائی الاصل و یکی از متنفذترین فلاسفه و تئولوگ های تاریخ
از مهمترین فقهای کلیسای کاتولیک و از نمایندگان اصلی فلسفه در قرون وسطی
متعالی (اسکولاستیک)
میراث معنوی خارق العاده او هنوز هم در نئوتومیسم و نئواسکولاستیک مؤثر است.
کلیسای کاتولیک روم او را جزو قدیسان تلقی می کند.
·
بنظر توماس فون اکوین، انسان واسط میان خدا و زمین
است.
11
·
فلسفه عصر جدید، اما
برعکس، انسان را به عنوان موجودی مستقل، به عنوان سوبژکت
(«فاعل») در نظر می گیرد و «انسانتصویر» اجتماعی ـ انتقادی انسان، بر این مبنا
تعیین می گردد.
12
·
فلسفه عصر جدید خود را
موظف می داند، که نظام فرتوت اجتماعی را در مطابقت با «طبیعت
واقعی» انسان ها تحول بخشد.
13
·
تلاش فلسفه عصر جدید،
در پیوند دادن «طبیعت واقعی» انسانی به حیات اجتماعی، کانت، فیشته و
هگل را به این نتیجه می رساند که جامعه بورژوائی نقطه
پایانی روند رهایش بشریت نمی تواند باشد.
·
چرا که اندیشه کانت،
مبنی بر «سنتز مرزشکن احساس آگاه» پیوند تنگاتنگی با آموزش او در باره «هدف نهائی
علم حقوق در چارچوب خرد»، با «عالی ترین ثروت
سیاسی» و با «صلح ابدی» دارد.
14
یوهان گوتلیب فیشته (1762 ـ 1814)
یکی از برجسته ترین نمایندگان ایدئالیسم آلمانی
·
آموزش فیشته در باره «فاعل مستقل» (سوبژکت خودمختار)
شرط لازم برای فرمولبندی حقوقی او، مبنی بر زندگی
بر اساس کار استوار است.
15
·
و اندیشه «ایده خرد» هگل، شرط لازم برای نظر او ست، که
·
«جامعه بورژوائی با تضادهای خود و
در تحقق خود، حاکی از نمایش فسق و فجور، فقر و فلاکت و فساد جسمی و اخلاقی ـ اجتماعی
است» و
·
«جامعه بورژوائی علیرغم
انباشت ثروت انبوه، باندازه کافی غنی نیست.
·
یعنی ثروت جامعه بورژوائی برای ریشه کن کردن فقر بیش از
حد و ممانعت از پیدایش و تکثیر بی خانمانی
کفایت نمی کند.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر