۱۳۹۳ آبان ۱۲, دوشنبه

سیری در حدیثی از نیاز یعقوبشاهی (1)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین میم شین

تختِ «پروکروستِس»

در اساطیر یونانی، پروکروستِس پسر «پوسه ئیدون»، راهزن غول آسای تبهکاری بود که در کوه «کوریدالوس» واقع در «اِرینه ئوس»، در راه مقدس میان «اِله ئوسیس» به «آتن»،
برای خود دژ بسیار مستحکمی بر پا داشته بود و در آن می زیست.
او در این دژ، تختی آهنین داشت که همه ی مسافران و رهگذران را به بهانه ی مهمان نوازی به خفتن بر آن و گذراندن شب در دژ خود دعوت می کرد.
و آنگاه در آن جا قربانیان خود را با بیرحمی و هراسناکی تمام، می کشت.
شیوه ی کارش نیز چنین بود که آن ها را بر تخت خود می خوابانید و اگر کوتاه تر از تخت بودند، چندان پیکر آن ها را می کشید یا با چکش آهنگری خود چندان فرو می کوفت تا اندازه ی تخت شوند
 و اگر بلند تر بودند، با پی کردن و بریدن پاهای آنان به هدف خود دست می یافت.
از نظر او، تنها کسانی انسان های درست و کامل بودند که درست به اندازه ی تخت او باشند.
تا این که سرانجام تسه ئوس او را به همین شیوه کیفر داد و برای اینکه او را به اندازه ی تخت برشمرده درآورد، سر از تن وی برگرفت. 

پایان

نیاز یعقوبشاهی

اکنون در بسیاری از زبان های جهان، کسانی را که بسیار خشک اندیش، دُگماتیست، یا جزم گرا هستند، و همه چیز و همه کس، و نیز همه ی پدیده ها، باورها، مفاهیم و اندیشه های انسانی را، با متر و معیار تنگ و محدود خود می سنجند  و آن ها را طبق نظریات متعصبانه و خشک و بی اساس خود کوتاه یا بلند و مختصر یا مفصل می کنند  و در واقع به سلاخی آن ها می پردازند، «پروکروستِس»  و ابزار اندیشگی ِ شیوه ی کار آنان را «تخت پروکروستِس» می نامند.

باید دانست که این گونه خشک اندیشی، دُگماتیسم یا جزم گرایی، تنها محدود به تعصبات ِ روش اندیشیدن به شیوه ی پیروان متافیزیک (مابعدالطبیعه) که باورهای ثابت را «به مثابه حقایق همیشه همان و همه جا، درست» می پندارد، نمی شود
 و همه ی مکاتب فلسفی و اندیشگی ِ دیگر بشری را نیز در بر می گیرد.
 به عنوان مثال، کسانی هستند که حتی 
دانش سوسیالیسم، مارکسیسم، ماتریالیسم دیالک تیک و ماتریالیسم تاریخی 
را نیز با تخت ِ کوچکِ ناچیز ِ باورِ خود اندازه گیری می کنند
 و با آن، همان می کنند که «پروکروستِس» با قربانیان نگونبخت خود می کرد. 
باری.
این نیز، حکایت خیلی ها ست!

میم

اسطوره خود پیشفرم مذهب است.

1
با اسطوره نمی توان به توضیح علمی و درست چیزی نایل آمد
به همان سان که با آیات و احادیث و روایات مذهبی نمی توان.
اگرچه مذهب میلیون ها بار بهتر از اسطوره است.

2
ولی با هر دو می توان بر حقیقت عینی سرپوش نهاد.

3
مارکسیسم ـ لنینیسم اما علم است و نه اسطوره و اوتوپی و مذهب.
مارکسیسم ـ لنینیسم علمی از طراز علوم ریاضی و طبیعی است.
علمی از طراز علم الاشیاء است.

4
مارکس هم قبل از ایده ئولوگ پرولتاریا شدن ریاضی دان بزرگی بوده است
و انگلس عالم الاشیای بزرگی.
انگلس را دایرة المعارف سیار می نامیدند.

4
به قول حریفی به نام لنین،
« حقیقت همیشه عینی است.»

5
عینیت حقیقت اما به چه معنی است؟
عینیت حقیقت بدان معنی است که در هر مورد معین
بشریت با حقیقت واحدی سر و کار دارد و نه با حقایق متعددی.

نیاز یعقوبشاهی

نوشته اید:
«با اسطوره نمی توان به توضیح علمی و درست چیزی نایل آمد».
 اما من فکر می کنم که می توان از اسطوره نیز، مانند همه ی اندوخته های ارزشمند دیگر ذهنی هزاران ساله ی بشری، در توضیح علمی و درست خیلی چیزها، یاری گرفت  و به توضیح علمی و درست آن ها نیز دست یافت.

 اساطیر، قصه ها و افسانه ها، و نیز ضرب المثل ها، و بسیاری چیزهای مشابه دیگر در فرهنگ توده یا ادبیات عامه حتی، از ذخیره های ارزشمند ذهنی بشری است که دستاورد حکمت عملی زندگی او ست.

 نمی توان بر روی همه ی این ها خط کشید، 
و همه چیز را مثلا از حدود صد و پنجاه سال پیش، و در واقع از صفر شروع کرد.

گاه یک ضرب المثل حتی، البته اگر به جا و درست استفاده شود، به اندازه ی دهها کتاب و مقاله حرف خواهد زد.
اگر به یاری اسطوره نمی توان به توضیح علمی و درست چیزی دست یافت، شما بیایید و مثلا زیباتر از اسطوره ی یونانی پروکروستس، چیزی بجویید  
 و با آن، مفهوم خشک اندیشی، دُگماتیسم یا جزم گرایی را توضیح دهید.
تردید ندارم که برای کمک به بیان این مفهوم، زیباتر و به جا تر از این اسطوره، چیزی نخواهید یافت

میم

هم این اسطوره را می توان تحلیل کرد و هم استنباط نادقیق شما از آن را.
و هم این نظر نادقیق تان را.

1
اسطوره (میتولوژی) بسان مذهب، فرمی از شعور اجتماعی است و بیشک حکمت بشری در هر دو یافت می شود. 

2
ولی هم اسطوره و هم آیات  و احادیث و روایات و ضرب المثل ها و غیره شمشیر دو لبه اند:

3
با دختر جوانی اخیرا بحث داشتیم
پس از کلی اتلاف انرژی از سوی ما
بیتی از حافظ بر زبان راند و بر همه اندیشه ها آفتابه برداشت.

4
در بیت حافظ هم حکمت عملی حتما بود.
ولی حکمت عملی حافظ هم امکان مبادله فکری را بر باد داد و هم رابطه ما با دختر بورژوا را.

5
اساطیر و  آیات  و ضرب المثل ها ـ قبل از همه ـ باید تحلیل شوند تا بتوان راجع به محتوای مثبت و یا منفی و مخرب آنها قضاوت کرد.

6
فرم های نوین شعور همیشه فرم های کهنه شعور را نفی دیالک تیکی می کنند.
یعنی جنبه های مثبت آنها را جذب می کنند و توسعه می دهند و جنبه های منفی آنها را حذف.

7
مارکسیسم ـ لنینیسم هم با حکمت نظری و عملی ماقبل خود همین کار را کرده است.
تز پایان تحصیلات دانشگاهی مارکس راجع به فلسفه اپیکور ـ اگر حافظه خطا نکند ـ بوده است.

8
شما اگر یک ثانیه وقت تان را صرف دیدن جفنگیات ما کرده باشید، می بینید که هر مفهوم فلسفی در سیر تاریخی اش توضیح داده می شود.
در این توضیحات نفی دیالک تیکی حکمت قدیم بواسطه مارکسیسم ـ لنینیسم آشکار می گردد.

9
شما به جای استدلال تجربی و منطقی ـ نظری
اسطوره صادر می کنید و خودتان را از شر تفکر عرقریز آزاد می سازید.

10
این کار شما فرقی با آیه نازل کردن مذهبی جماعت ندارد.
این فرمی از دگماتیسم است.
فرق هم نمی کند که شما در حرف دگماتیسم را می کوبید.

11
شما بحث خلاقانه را تخطئه می کنید و به تبلیغ خرافه در فرم های مختلف می پردازید.

12
شما از ماتریالیسم دیالک تیکی هم چیزی تجملی می سازید و ضمنا پیراهن عثمانش می کنید.
ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی را ما تمرین و نمایندگی می کنیم و نه تجمل گرایان اهل بهشت.

مرتضی محسنی


من این نوع تفکر سرراست و خطی را مرتبا در نوشته های شما می  خوانم و بسیار افسوس می خورم.

همانطور که دوست عزیزمان یعقوبشاهی نوشته اند:
"اندوخته های ارزشمند بشری"
که در هزاران سال زندگی بشری پدید آمده اند، چه مذهب و چه اسطوره و چه مارکسیسم - لنینسم ، 
گذشته بشری ما ست 
 و تبری جستن از آنها به معنی انکار آفتاب است!

این همه اصرار شما بر بدیهیات و فرضیات و به سنگ محک نخورده ها را نمی توانم بفهمم.
من سوسیالیسم (جامعه ای شایسته بشریت با هر اسمی!) را به گونه دیگری فهمیده ام و می دانم که هنوز هم باید عرق ها ریخت و خون ها داد تا فهم درست تری و عملی تری از آن کسب کرد و راه رسیدن به سوی شروع جامعه ای انسان گرا - طبیعت گرا را بدست آورد.
قدری در دست آوردهای غیر قابل انکار و "ویرانگری هائی" باز غیر قابل تردید، که سوسیالیسم شتابزده نوع شوروی داشته، دقیقتر بنگرید تا به این نکته نامکشوف برسید که این تجربه "مارکسیسم-لنینیسم نوع شوروی" یا "سوسیالیسم واقعا موجود" هم فقط بخشی از همان دستاوردهای بشری است و البته که قدری هم بر آن افزوده است.
اما این دست آورد ها با آن چه که ما جامعه شایسته بشری می دانیم، فرسنگها فاصله دارد.

میم

خیلی ممنون
ما ظاهرا چاره ای جز تحلیل این نظرات نیاز و شما نداریم.
تا ببینیم که قضیه از چه قرار است.

1
ما که منکر فرهنگ بشری نشده ایم.

2
ما از علم در مقابل اسطوره و مذهب و فرم های خرافی دیگر دفاع کرده ایم.
شما اگر توضیح ما را بدقت خوانده باشید، خواهید دید.

3
با ذکر اسطوره و آیه و حدیث و ضرب المثل می توان مسائل را سمبل و حقایق عینی را ماستمالی کرد.
حرف ما این است.

4
استدلال علمی، منطقی و تجربی به جای صدور اسطوره و آیه و حدیث و ضرب المثل و عوامفریبی سرشته به خود فریبی
مسئله ما این ست.
همین و بس

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر