گفتگو با هربرت مارکوزه
جنبش دانشجویی
(دربارهی چپ نو)
انسان شناسی و فرهنگ
ترجمة مهرداد امامی
سرچشمه:
مجله هفته
شین میم شین
سؤال:
«
شما صرفاً می کوشید جهان پیرامون مان
را تفسیر کنید یا در پی تغییر آن هستید؟»
مارکوزه:
این سوال مهمی است.
هر تفسیر راستین باید به تلاشی برای
دگرگونی منتهی شود و آشکارا نسبتی درونی میان تفسیر و دگرگونی وجود دارد.
از نظر خودم این درست است که بعد از گذشت سال ها، یک فعال جنگ طلب
نبوده ام.
من می نویسم، درس می دهم، سخنرانی می کنم، با
دانشجوها حرف می زنم.
این ها فعالیت های عادی یک روشنفکر
در ایالات متحده است.
زیرا وضعیت در این کشور به هیچ
معنایی انقلابی نیست، حتی پیشا انقلابی هم نیست.
از این رو، وظیفة روشنفکر در درجة
اول رسالت آموزش رادیکال است.
ما در آمریکا در حال وارد شدن به «مرحلة
جدیدی از تنویر افکار»
هستیم.
سؤال:
«
شما صرفاً می کوشید جهان پیرامون مان
را تفسیر کنید یا در پی تغییر آن هستید؟»
·
حریفی
بدرستی بر آن بود که برای درک «کاپیتال» (سرمایه) مارکس باید دیالک تیک هگل را
دانست.
·
لنین با
تأسف آلوده به درد می گفت که کمتر کسی در پی درک درست اندیشه های مارکس است.
·
ژورنالیست
مصاحبه گر هم ظاهرا همین جمله معروف مارکس را از اثر او تحت عنوان «تزهای مربوط به
فویرباخ» شنیده است که « فلاسفه تا کنون جهان را تفسیر کرده اند، ولی اکنون زمان
تغییر آن فرا رسیده است.»
·
این جمله
مارکس ظاهرا درست درک نشده است.
·
چون با
جمله گسیخته ای از کسی اصولا نمی توان به کنه منظور او پی برد.
·
در این
جمله مارکس، کلی حرف برای گفتن بوده است:
1
هنری سن سیمون (1760 ـ 1825 )
مؤسس مکتب فکری اقتصادی ـ اجتماعی
علمی موسوم به سن سیمونیسم
پدر جامعه شناسی علمی و سوسیالیسم
اوتوپیکی
از مبارزان جنگ استقلال آمریکا (1706
ـ 1783) بر ضد انگلیس
از طرفداران انقلاب کبیر فرانسه (1789)
در سال 1794 کم مانده بود که به
گیوتین سپرده شود
روبرت آون (1771
ـ 1858)
کارخانه دار
انگلیسی
سوسیالیست
اوتوپیکی (سوسیالیست آغازین)
مؤسس اتحادیه ها
آثار:
نظر جدید راجع
به جامعه (1814)
راجع به سیستم
اجتماعی معقول (1841)
جامعه مبتنی بر
اخلاق نوین (1844)
اوتوبیوگرافی
(1857)
·
مارکس
بهتر از هر کس می داند که فلاسفه تا آن زمان، فقط به تفسیر جهان اکتفا نکرده اند،
بلکه در جهت تغییر جهان نیز تلاش های عظیمی به خرج داده اند.
توماس مور (1478
ـ 1535)
دولتمرد انگلیسی
از سوسیالیست
های اوتوپیکی
مؤلف کتاب معروف
به اوتوپی (1516)
از قدیسین و
شهدای کلیسای کاتولیک روم
·
زحمات عملی
سوسیالیست های اوتوپیکی از قبیل توماس مور، فوریه، اون، سن سیمون، موره لی و غیره
چشمگیر و ستایش انگیز بوده است.
اتین گابریل موره لی (1717 ـ 1778)
فیلسوف روشنگری
سوسیالیست اوتوپیکی
آثار:
سوسیالیست های بزرگ
کد طبیعت
2
·
ولی برای
تغییر جهان و اصولا برای تغییر هر چیز باید شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف فراهم
بیاید.
·
بنی بشر
تنها مسائلی را می تواند طرح و حل کند که شرایط حل آنها بطور اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف
فراهم آمده باشد.
·
خواستن
صرف به خودی خود برای انجام کاری کافی و کارساز نیست.
3
·
یکی از
کشفیات بزرگ مارکس درک تضاد اضلی جامعه سرمایه داری بوده است.
·
درک دیالک
تیک بورژوازی و پرولتاریا بوده است.
·
فلاسفه پیشین
به نقش تعیین کننده پرولتاریای صنعتی مدرن پی نبرده بودند و لذا سوبژکت تحول را، سوبژکت
رهائی زحمتکشان و بشریت بطور کلی را نمی شناختند.
·
با ورود
این طبقه به عرصه تاریخ معاصر است که فاتحه ای بر «پایان تاریخ» تلقی کردن نظام سرمایه
داری خوانده می شود.
·
انقلاب
اکتبر و انقلابات پرولتری دیگر صحت اندیشه مارکس و انگلس را اثبات نموده اند.
·
پرولتاریا
به قول جان رید ـ نویسنده امریکائی ـ در ده روز جهان را به لرزه در آورد و طرح
نوینی در افکند.
4
·
مارکس با
توجه به کشف رسالت تاریخی پرولتاریا ست که این تز را فرمولبندی می کند.
·
بدون درک
نقش پرولتاریا بمثابه گورکن بورژوازی در بهترین حالت فقط می توان به تفسیر جهان
نایل آمد و نه به تغییر بنیادی آن.
الف
·
اتفاقا
درست به همین دلیل است که پس از کشف مارکس، تلاش بورژوازی بر انکار نقش پرولتاریا
تمرکز می یابد و از قضا یکی از سردمداران رویزیونیستی انکار این نقش، خود هربرت
مارکوزه بوده است که با تئوری حواشی شهرها و غیره وارد صحنه می شود.
ب
·
احتمالا تئوری
یک در صدی ها و نود و نه درصدی ها نیز همین محتوای رویزیونیستی مبنی بر انکار
رسالت تاریخی پرولتاریا را در بطن خود دارد.
·
امپریالیسم
با امکانات بیشماری که در اختیار دارد، بآسانی می تواند توده ها را به دنبال نخود
سیاه بفرستد و سرگردان سازد.
مارکوزه
این سوال مهمی است.
هر تفسیر راستین باید به تلاشی برای
دگرگونی منتهی شود و آشکارا نسبتی درونی میان تفسیر و دگرگونی وجود دارد.
·
هربرت
مارکوزه ظاهرا از جهان بینی طبقه کارگر، از فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی بهره
چندانی نبرده است.
·
خواندن
صرف آثار مارکس دردی را دوا نمی کند.
·
چرا ما
به این نتیجه می رسیم؟
مارکوزه:
هر تفسیر راستین باید به تلاشی برای دگرگونی منتهی شود.
·
هربرت
مارکوزه فراموش می کند که عناصر سوبژکتیف (تفاسیر) به تنهائی قادر به تغییر مناسبات
نیستند.
·
عناصر سوبژکتیف
(تفاسیر به عنوان مثال) تنها در پیوند ارگانیک با شرایط اوبژکتیف می توانند مؤثر
واقع شوند.
·
بهترین تفاسیر
از هر دردی، چاره ساز نخواهند بود، اگر شرایط
برای درمان درد و سوبژکت درمانساز و درمانگر وجود نداشته باشد:
·
کشف و
توصیف صرف درد به تنهائی کافی نیست.
·
علاوه بر
آن به دارو و داروساز و پزشک معالج و غیره نیاز هست و برای داروسازی باید وسایل و
اسالیب شیمیائی تهیه و تولید شوند.
·
هر تفسیری
بطور اوتوماتیک به دگرگونی منتهی نمی شود.
·
تئوری
باید در توده نفوذ کند و در دل (ضمیر) توده به قدرت مادی جهاندگرگونساز استحاله
یابد.
·
برای این
کار، توده باید سازماندهی شود و آموزش بیند و وارد مبارزه گردد، در سنگرهای
نبردهای گونه گون تجربه اندوزد، آبدیده گردد و به فاعلیت (سوبژکتیویته) خود پی
ببرد.
مارکوزه:
آشکارا نسبتی درونی میان تفسیر و
دگرگونی وجود دارد.
·
ترجمه
خوبی از مصاحبه به عمل نیامده است.
·
منظور
هربرت مارکوزه احتمالا رابطه دیالک تیکی میان تفسیر و دگرگونی بوده که به معنی بسط
و تعمیم دیالک تیک تئوری و پراتیک (اندیشه و عمل) است.
·
حق با
ایشان است.
·
هر تفسیر
راستینی پیش شرط لازم برای هر تغییر
راستینی است.
·
تئوری
اما برای مؤثر گشتن باید در توده تاریخساز نفوذ کند تا به قدرت مادی بدل شود و مناسبات
مادی را تحول بخشد.
·
برای
تغییر مناسبات مادی به قدرت مادی نیاز مبرم است.
هربرت مارکوزه
از نظر خودم این درست است که بعد از گذشت سال ها، یک فعال جنگ طلب
نبوده ام.
·
این جمله
هربرت مارکوزه خیلی بد ترجمه شده است.
·
مترجم
احتمالا منظور ایشان را درک نکرده اند.
·
شاید
واژه رزمنده (Militant) بوده
که به جنگ طلب ترجمه شده است.
·
میلیتانت
به مبارز مصمم و آشتی ناپذیر اطلاق می شود.
·
منظور
هربرت امریکائی این است که در مبارزات صلح طلبانه بر ضد جنگ ویتنام، شرکت فعال و
پیگیر و مهاجم نداشته است.
هربرت مارکوزه
من می نویسم، درس می دهم، سخنرانی می
کنم، با دانشجوها حرف می زنم.
این ها فعالیت های عادی یک روشنفکر
در ایالات متحده است.
·
از همین
دو جمله هربرت مارکوزه می توان دریافت که ایشان چقدر سطحی می اندیشند:
1
·
اولا
نوشتن و تدریس و سخنرانی و گفت و گو با دانشجویان خود نوعی پراتیک مؤثر و کارساز
می تواند باشد.
2
·
ثانیا نوشتن
و تدریس و سخنرانی و گفت و گو با دانشجویان می تواند بسته به سوبژکت مورد نظر محتوای
انقلابی و یا ارتجاعی و بازدارنده داشته باشد.
·
نفس نوشتن
و تدریس و سخنرانی و گفت و گو با دانشجویان که تعیین کننده نیست.
·
تعیین
کننده کیفیت آن است.
·
هابرمس علیه
السلام هم همین کارها را می کرد و از سوی کنسرن ها و انحصارات سرمایه داری جایزه
باران می شد و باید سپاسگزار خدا باشد که زیر جوایز سنگین جان به جان آفرین تسلیم
نکرده است.
هربرت مارکوزه
زیرا وضعیت در این کشور به هیچ
معنایی انقلابی نیست، حتی پیشا انقلابی هم نیست.
·
فقط کسی
که از مرحله بکلی پرت باشد، از این حرفها می زند.
·
انگار
اگر وضع انقلابی حاکم باشد، دیگر نباید کسی به نوشتن و تدریس و سخنرانی و گفت و گو
با دانشجویان بپردازد.
·
ما فکر
می کردیم که فقط خودمان از مرحله بکلی پرتیم.
·
حالا می
بینیم که پرتی از مرحله اپیدمی جهانی خاصی است.
·
به همین
دلیل هم بوده که علمای قوم به جای نوشتن و تدریس و سخنرانی و گفت و گو با دانشجویان
سینه در برابر مسلسل سپر کرده اند و امروز کسانی به نوشتن و تدریس و سخنرانی و گفت
و گو با دانشجویان و ترجمه و تألیف اشتغال دارند که حرف دهن خود را حتی خود نمی
فهمند، چه برسد به دیگران.
·
هربرت
ظاهرا به اهمیت شگرف روشنگری وقوف ندارد و گرنه بدان چنین کم بها نمی داد.
هربرت مارکوزه
از این رو، وظیفة روشنفکر در درجة
اول رسالت آموزش رادیکال است.
ما در آمریکا در حال وارد شدن به «مرحلة
جدیدی از تنویر افکار»
هستیم
.
·
روشنفکر
یک قشر اجتماعی است و در این قشر اجتماعی از معلم و مهندس و پزشک و دانشجو و دانش آموز
و شاعر و نویسنده و نقاش و رقاص و قاضی و وکیل و واعظ و غیره شرکت دارند.
·
از این رو،
ساده لوحانه است که کسی برای قشر روشنفکر، رسالت آموزش رادیکال کذائی را تعیین کند.
·
ولی باید
شادمان شد که در امریکا مرحله جدیدی از روشنگری آغاز شده است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر