خواجه
نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701
ـ 772 هجری قمری)
رساله
دلگشا
تهديد
درويشي به دهي رسيد.
جمعي كدخدايان را ديد آنجا نشسته، گفت:
«مرا چيزي بدهيد و گرنه با اين ده همان كنم
كه با آن ده ديگر كردم.»
ايشان بترسيدند، گفتند مبادا كه ساحري يا ولي ئي
باشد كه از او خرابي به ده ما رسد.
آنچه خواست بدادند.
بعد از آن پرسيدند که «با آن ده چه كردي؟»
گفت:
«آنجا سوالي كردم، چيزي ندادند، به اينجا
آمدم، اگر شما نيز چيزي نمي داديد به دهي ديگر مي رفتم.»
پایان
تحلیل از یدالله سلطان پور
تهديد
·
عنوان این حکایت عبید، فشنگ اصلی طنز اصلی آن است که کاراکتر
حکایت با موفقیت به هدف می زند.
درويشي به دهي رسيد.
·
درویش در ادبیات قرون وسطی معمولا به جماعت گدا اطلاق می
شود.
·
سعدی در بوستان و گلستان خود فصلی را به درویش اختصاص داده
است.
·
حافظ هم در ستایش سجایای دراویش تا توانسته داد سخن سر داده
است.
·
سعدی ظاهرا جامعه فئودالی ـ بنده داری را به دو طبقه اصلی
سلطان و درویش، شاه و گدا تقسیم می کند.
·
او در مقوله سلطان تجسم مادی هیئت حاکمه و طبقه حاکمه را
نمودار می سازد و در مقوله درویش، توده های مولد و زحمتکش و بی خانمان را.
·
سعدی و حافظ عملا فرقی میان توده های مولد و زحمتکش و گدایان
قائل نمی شوند.
جمعي كدخدايان را ديد آنجا نشسته، گفت:
«مرا چيزي بدهيد و گرنه با اين ده همان كنم كه با
آن ده ديگر كردم.»
·
درویش عبید آدمی را یاد گدایان فرنگ می اندازد، وقتی که به پناهنده
بی پناهی در متروپول ها می رسند:
·
آنها هم با چنان لحنی گدائی می کنند که بی وطن بی پناه
پناهنده رنگ به رنگ می شود و خود را از شر پشیزی که دارد، خلاص می کند.
·
خوب چرا درویش به جای التماس و ضجه و زاری، کدخدایان را
تهدید می کند؟
1
·
یکی از دلایل این شیوه برخورد درویش وقوف پیشاپیش او به
درجه فقر روستائیان است.
·
سطح توسعه نیروهای مولده بشدت نازل است و روستائیان پس از
پرداخت بهره مالکانه و غیره چندان چیزی برای امرار معاش در دست نمی یابند.
·
از فقرای بدتر از گدا که نمی توان با خواهش و التماس چیزی گدائی
کرد.
2
·
درویش در روستای قبلی همین شیوه خواهش و تمنا را آزموده است
و چون مؤثر واقع نشده، تغییر تاکتیک داده و به تهدید متوسل شده است.
3
·
می توان گفت که درویش شمشیر دو لبه در دست دارد که دیالک
تیکی از تمنا و تهدید است و بسته به شرایط لبه ای (قطبی) از آن را به خدمت می گیرد.
·
اگر قصد گدائی از قلدری داشته باشد، از قطب التماس استفاده
می کند و اگر به فقرا برسد، از قطب تهدید.
4
·
جماعت گدا اما زرادخانه ای از تسلیحات متنوع دارند.
·
برتولت برشت کتاب مفصلی در رابطه با شیوه گدائی گدایان لندن
نوشته است که به فارسی هم ترجمه شده است.
·
او در این اثر تفنن انگیز و آموزنده خویش از تاکتیک های
متنوع گدایان و از سازمان پیچیده آنان پرده برمی دارد.
·
احتمالا برای گرداوری اینهمه اطلاعات بخش اعظم دوره آوارگی خود
در لندن را صرف کرده است.
·
یادش به یاد باد، وجدان بیدار پرولتاریا!
ايشان بترسيدند، گفتند مبادا كه ساحري يا ولي ئي
باشد كه از او خرابي به ده ما رسد.
·
روستائیان بی کله و بی تجربه پس از شنیدن تهدید درویش دچار
هراس می شوند و فکر می کنند که دارنده نیروی اسرارآمیزی است:
·
ساحری است و یا ولی ئی.
1
·
منظور عبید از ولی را مردم ایران حالا بهتر از معاصران او
می فهمند و از وحشت انگیزی حاکمیت و حکومت ولی بهتر از هرکس خبر دارند.
2
·
ولی فعلی ایرانیان، خود دیالک تیکی از گدا و توانگر است.
·
در حقیقت گدائی است که به توانگری رسیده است، معتبر شده است
و از خدا بی خبر.
·
هم گدائی می کند و هم با توسل به توان خویش، دست به تهدید می
زند و نانش حسابی در روغن است.
3
·
ولی و گدا و دزد و فاحشه و لات و خبرچین و غیره همه در
مقوله لومپن جا می گیرند:
·
جماعت لومپن قشر اجتماعی بی شخصیتی را تشکیل می دهند:
·
زورگو و زورگیر و زورشنو و زورپذیر اند!
·
قادر به قدردانی از مولدین یدی و فکری نیستند.
·
ماهیتا انگل اند.
·
قدر زحمت کسی را نمی دانند.
·
کسانی را به ذلت می کشند که خود و همگنان شان مادام العمر
از قبل کارشان زیسته اند، ولی برای سربازان انگلیسی و جواسیس خارجی از بازداشتگاه،
هتلی درجه یک می سازند و نشان جهانیان می دهند که چه با فرهنگ اند.
آنچه خواست بدادند.
·
تهدید درویش مؤثر واقع می شود و پشیزی و یا تکه نانی به
نصیب می برد.
بعد از آن پرسيدند که «با آن ده چه كردي؟»
·
این شیوه عمل روستائیان است.
·
سؤالی که می بایستی قبلا طرح شود و چاره ساز باشد، بعد از
ارتکاب اشتباه طرح می شود.
·
ولی باز هم خود بهتر از هیچ است:
الف
·
اولا چون می توانند از آن درس گیرند و درس دهند.
ب
·
ثانیا چون احتمال این نیز می رود که از طرح همین سؤال نیز
پرهیز کنند و امکان تحمیق مجدد همچنان وجود داشته باشد.
گفت:
«آنجا سوالي كردم، چيزي ندادند، به اينجا
آمدم، اگر شما نيز چيزي نمي داديد به دهي ديگر مي رفتم.»
·
طنز عبید همین جا ست.
·
درویش با شمشیر چوبین به جنگ پشیز رفته است و پیروز گشته
است.
·
در این حکایت عبید تضاد شهر و روستا نیز مطرح می شود که
همچنان و هنوز کم و بیش لاینحل مانده است، حتی در متروپول ها.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر