سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 123 ـ 125)
من آنم که چون
حمله آوردمی
به رمح از کف
انگشتری بردمی
ولی چون نکرد
اخترم یاوری
گرفتند گردم چو
انگشتری
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
من همان کسی ام که وقتی حمله می کردم، بوسیله نیزه می
توانستم انگشتری را از دست دشمن بردارم.
·
اما چون بخت یار نبود، بسان انگشتری در محاصره دشمن افتادم.
·
این نظر سرداری است.
·
چه حسن و عیبی در این نظر سردار وجود دارد؟
·
برای کشف حسن و عیب آن، بهتر است شیوه استدلال او را مورد
تأمل قرار دهیم:
1
·
کسی که می توانست با نیزه انگشتر از انگشتی برگیرد، به سبب
ناسازگاری اختر در محاصره می افتد.
·
این ادعا به چه معنی است؟
2
·
این بدان معنی است که انسان ها فقط به شرطی می توانند از لیاقت
و استعداد خود بهره برگیرند که اختر موافق باشد.
·
اگر اختر موافق نباشد، شیر به موش بدل می شود.
·
خوب این نظر درست است و یا نه؟
·
اگر درست نیست به چه دلیل؟
3
·
برای کشف صحت و سقم این ادعا بهتر است که شناخت افزار دیالک
تیکی پنهان در این نظر سردار را پبدا کنیم.
·
سردار در این ادعا در آن واحد دو شناخت افزار دیالک تیکی را
بسط و تعمیم می دهد:
4
·
او از سوئی، دیالک تیک جبر و
اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) را به شکل دیالک
تیک اختر و انسان بسط و تعمیم می دهد ولی
بلافاصله آن را بصورت دیالک تیک واره همه چیز و هیچ، همه کاره و هیچکاره در می
اورد.
·
اختر بدین طریق همه کاره می شود و انسان (سردار) هیچ واره و
هیچکاره.
·
این طرز تفکر را فاتالیسم (سرنوشت گرائی) می نامند.
5
·
اختر یکی از اجرام سماوی است.
·
ظاهرا هر کس اختری دارد و در صورت موافقت میل اختر می تواند
سعادتمند شود و در غیر این صورت خانه خراب می گردد.
·
بدین طریق سردار از خرافه سر در می آورد و خودش را پیشاپیش خلع
سلاح می کند.
·
و به عبارت دقیقتر همه تقصیرات شکست در نبرد را به گردن
اختر کذائی می اندازد و خودش را تبرئه می کند.
6
·
جبر و یا ضرورت به مثابه مقوله فلسفی اما بیانگر قوانین و قانونمندی
های عینی هستی است.
·
جبر و یا ضرورت، دیوارهای عینی اند که موجودات در لا به لای
آنها حرکت می کنند.
·
موجودات زنده نمی توانند با کله از دیوار جبر و ضرورت بگذرند.
·
بلکه در بهترین حالت می توانند در لا به لای دیوارهای جبر و
ضرورت زندگی، حرکت و کار کنند.
مثال
·
کودکی در خانواده دهقانی به دنیا می آید.
·
شرایط عینی زندگی به کودک تحمیل می شود.
·
این شرایط جبری را کودک انتخاب نکرده و در رابطه با آنها مختار و
آزاد نیست.
·
کودک تحت این شرایط ضرور و جبری به دنیا آمده است و مجبور
به پذیرش آنها بوده است.
·
هرچه شناخت کودک از این شرایط عینی بیشتر می شود، میزان
اختیار و آزادی او افزایش می یابد.
·
به همین دلیل است که می گوییم که انسان در دیالک تیک جبر و
اختیار (ضرورت و آزادی) بسر می برد و در این دیالک تیک، نقش تعیین کننده از آن جبر
است.
7
·
شکست سردار در نبرد نیز تحت شرایط جبری و ضرور رخ داده است.
·
اگر او قدرت تجزیه و تحلیل می داشت، می توانست به علل شکست
پی ببرد، کلاف سر در گم جبر را بگشاید، راه حل بیاندیشد و بار دیگر در شرایط مشابه
شکست نخورد.
·
ولی چون قادر به تجزیه و تحلیل دیالک تیکی نیست، پای اجرام
سماوی را، اختر و فلک و غیره را به میان می کشد و بدست خود، خود را خلع سلاح فکری
می کند.
8
·
سردار اما ز سوی دیگر، دیالک تیک
ضرورت و تصادف را به شکل دیالک تیک محاصره و اختر بسط و تعمیم می دهد و دو
باره از ان دیالک تیک واره هیچ و همه چیز می سازد:
·
بدین طریق، تصادف (اختر) همه کاره می شود و شرایط ضرور و
جبری نبرد تا حد هیچ و پوچ تنزل می یابد.
·
نتیجه این می شود که اگر اختر او شوم نمی بود، او شکست نمی
خورد.
·
طنز قضیه همین جا ست:
9
·
کسی که در دیالک تیک جبر و اختیار (اختر و سردار) جبر (اختر)
را همه کاره تلقی می کرد و خود را هیچکاره، یعنی به فاتالیسم (سرنوشت و تقدیر)
ایمان داشت، اکنون در دیالک تیک تصادف و ضرورت (اختر و شرایط نبرد) درست برعکس
مورد اول، تصادف را در هیئت اختر مطلق می کند و جبر (ضرورت) را دور می اندازد.
·
سیر و سرگذشت فاتالیست ها (تقدیرگرایان) همیشه و همه جا از همین
قرار است:
·
از سوئی به سرنوشت و قسمت و تقدیر ایمان دارند و از سوی
دیگر همه چیزها، پدیده ها و روندها را به امید تصادف (بخت و اقبال) رها می کنند.
10
·
مفهوم «اختر» از علم نجوم وارد فلسفه سعدی و حافظ شده است.
·
اختر می تواند هم به عنوان سرنوشت مقدر (ضرورت، جبر) و هم
به عنوان بخت و اقبال (تصادف) تفسیر شود.
·
جنگجوی بیسواد علل محاصره شدن خود را نه در زمین، نه در
استراتژی و تاکتیک درست دشمن، نه در اشتباهات رزمی خویش، بلکه در آسمانها، در اختر
خویش می جوید.
·
این طرز نگرش خرافی و بی حساب و کتاب سبب می شود که انسانها
از تحلیل علمی و واقعی شکست و پیروزی خود عاجز شوند، از آن درس نگیرند و به تغییر
استراتژی و تاکتیک خود اقدام نکنند.
· همین طرز تفکر را می توان مسئول شکست های پیاپی ایران و
عقب ماندگی مادی و معنوی جامعه محسوب داشت.
· همین طرز تفکر ضمیر جامعه را فلج و مختل می کند و درست در
زمانی که ملل دیگر برای مقابله با حملات تیمور و مغول، پیشرفته ترین تسلیحات و برج
و باروها را تولید می کنند و توسعه می دهند، کشور ما در جنگ های داخلی میان خوانین
و سلاطین مسخره بزرگ و کوچک خرد و خمیر می شود.
·
در عمر شصت ساله حافظ، شیراز
بیست بار دست به دست می شود.
·
این دست به دست شدنها به معنی تخریب پی در پی نیروهای مولده
جامعه و تسدید پیشرفت اجتماعی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر