تحلیل سیاوش کسرائی از «مرغ آمین» نیما
(آذرماه 1350)
سرچشمه:
راه توده
گاف سنگزاد
سیاوش
سیمرغ، گره گشای و یاری دهنده پهلوانان است و مرغ آمین حامی رنجوران.
سیمرغ، گره گشای و یاری دهنده پهلوانان است و مرغ آمین حامی رنجوران.
پهلوانان
اندكند و دیرنیاز و رنجوران بسیار و بسیارخواه.
·
سیاوش پس از مقایسه سیمرغ با مرغ آمین، به مثابه
دو مرغ امدادگر، به اوبژکت کمک آندو هم اشاره می کند:
·
بنظر سیاوش در این حکم، تنها تفاوتی که پهلوانان با
توده دارند، تفاوت کمی است:
الف
·
پهلوانان اندک اند و توده بسیار.
ب
·
پهلوانان دیر به دیر به کسی نیاز پبدا می گنند و
توده بسیار خواه است.
·
ما این دو مرزبندی سیاوش را مورد تأمل قرار می
دهیم:
سیاوش
پهلوانان
اندكند و دیرنیاز و رنجوران بسیار و بسیارخواه.
·
سیاوش دیالک تیک شخصیت و توده را به شکل دیالک
تیک پهلوانان و رنجوران و دیالک تیک دیرنیازمندان و بسیارخواهان بسط و تعمیم می
دهد.
1
·
بسط و تعمیم دیالک تیک شخصیت و توده به شکل دیالک
تیک پهلوانان و رنجوران قابل تأمل است.
·
رنجور در فرهنگ واژگان فارسی به معانی زیر آمده
است:
·
رنج
کشیده
·
مشقت دیده
·
دردمند
·
بیمار
·
آزرده
·
ملول
· شاید منظور نیما و سیاوش از مفهوم «رنجوران»،
رنجبران و زحمتکسان باشد و گرنه این برداشت از توده، برداشتی ماقبل مارکسیستی خواهد
بود و بوی برداشتی را با خود خواهد داشت که برداشت سوسیالیسم اوتوپیکی از توده داشته
است.
·
توده در آن بینش ماقبل مارکسیستی به مثابه اوبژکت
تلقی می شد:
·
در آن بینش تفاوت طبقه حاکمه با توده بر اساس برخورداری
و یا محرومیت از لذت تعیین می شد و نه در رابطه آنها با وسایل تولید و نقش متفاوت آنها
در تولید و نتیجتا سهم متفاوت آنها از تولید.
2
·
در آن برداشت سوسیالیسم اوتوپیکی، دیالک تیک جزء
و کل در عرصه ماتریالیسم دیالک تیکی و دیالک تیک شخصیت و توده در عرصه ماتریالیسم تاریخی
وارونه می شد.
·
یعنی نقش تعیین کننده از آن جزء و شخصیت تصور می
شد.
·
در حالیکه بنا بر هزاران دلیل تجربی و نظری برعکس
این حقیقت دارد:
·
یعنی نقش تعیین کننده از آن کل و توده است.
3
پهلوانان
اندكند و دیرنیاز و رنجوران بسیار و بسیارخواه.
·
توده در این برداشت، به مثابه انبوهی از افراد
رنجور تلقی می شود و نه به مثابه بانی همیشگی تاریخ، نه به مثابه خدای واقعا موجود
و حی و حاضر در روی زمین.
4
پهلوانان
اندكند و دیرنیاز و رنجوران بسیار و بسیارخواه.
·
در این برداشت، ضمنا دیالک تیک کمیت و کیفیت فراموش
می شود.
·
آن سان که توده به مثابه کمیت بسیار در رنجوری همیشه
همانی درجا می زند، به حد عینی معینی نمی رسد و تحول کیفی نمی یابد.
·
احتمالا در نتیجه نسیان دیالک تیک کمیت و کیفیت
است، که بنی بشر به همه کارگی پهلوانان و هیچکارگی رنجوران بالفعل و توانایان
بالقوه می رسد.
5
پهلوانان
اندكند و دیرنیاز و رنجوران بسیار و بسیارخواه.
·
مسئله مهم دیگری که در در این
برداشت، کمرنگ و خواه و ناخواه فراموش می شود، دیالک تیک عینی شخصیت (پهلوان) و
توده است.
·
شخصیت که از آسمان نازل نمی شود.
·
شخصیت و یا پهلوان به قول مطلقا درست خود سیاوش
در دل توده پرورده می شود و در لحظه معینی بیرون آورده می شود تا توده را رهبری
کند.
سیاوش
(حماسه آرش کمانگیر)
لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت درد آور
دو دو و سه سه به پچ پچ گرد یکدیگر
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین، کنار در
کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردی ـ چون صدف ـ
از سینه بیرون داد.
«منم آرش!»
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
دو دو و سه سه به پچ پچ گرد یکدیگر
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین، کنار در
کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردی ـ چون صدف ـ
از سینه بیرون داد.
«منم آرش!»
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
·
این تبیین سیاوش از تکوین شخصیت و پهلوان به
هزاران دلیل تجربی و نظری مطلقا درست است.
·
شخصیت در صدف سینه توده پرورده می شود و در لحظه
معینی بیرون داده می شود.
·
پرورنده و آورنده شخصیت (پهلوانان) توده است و
لذا نقش تعیین کننده در دیالک تیک شخصیت و توده، همیشه و همه جا از آن توده است و
نه برعکس.
·
اگرچه در مواردی شخصیت نقش چشمگیری به عهده می
گیرد.
·
به همین دلیل تحلیل دیالک تیکی منظومه آرش ضرورت
مبرم دارد.
6
پهلوانان
اندكند و دیرنیاز و رنجوران بسیار و بسیارخواه.
·
بسط و تعمیم دیالک تیک شخصیت (پهلوان) و
توده به شکل دیالک تیک دیرنیازمندی و بسیارخواهی
نیز قابل تأمل است.
·
بنا بر دلایل تجربی و نظری، بسیارخواه عمدتا شخصیت
است و نه توده.
·
اتفاقا در صفتی که نیما برای توده برگزیده، یعنی
رنجوران، ریاضت توده با تمامت خود نمودار می گردد.
·
توده به دلیل شراط عینی زندگی در نهایت فقر و
تنگدستی و قناعت، روزگار می گذراند.
·
توده بطور بالفعل، واقعا رنجور است:
·
زحمتکش و رنجکش و ملول و بیمار و بیچاره است.
·
توده به هیچ وجه بسیارخواه نبوده و نیست و نخواهد
بود.
·
هزینه زندگی اعضای توده چه بسا یک هزارم هزینه
زندگی شخصیت ها (پهلوانان و رهبران و غیره) نبوده و نیست.
سیاوش
سیمرغ را
آشیانه رفیعی برقاف است كه رسیدن بدان، كارهمه مردمان نیست، اما آوازه آمین گوی،
خود به میان گروه می رود و با خلایق می نشیند.
1
·
سیاوش در این حکم، دوباره به مقایسه سیمرغ و مرغ آمین
برمی گردد.
·
این برداشت سیاوش از سیمرغ نیز دقیق نیست:
·
سیمرغ در کوه قاف آشیان دارد و بی اعتنا به
کیستائی انسان ها دسترس ناپذیر است.
·
نه توده را دسترسی به سیمرغ هست و نه پهلوانان
را.
2
·
رابطه سیمرغ با پهلوانان نیز یکطرفه است و یادآور
رابطه سوبژکت ـ اوبژکت است.
·
در رابطه واره سیمرغ و پهلوان، همه کاره سیمرغ
است و هیچکاره پهلوان.
·
چنین رابطه ی یکطرفه ای نه در عالم واقع وجود
دارد و نه اصلا رابطه محسوب می شود.
·
رابطه باید همیشه دو طرفه باشد.
·
هیچ نمی تواند با همه چیز در رابطه دیالک تیکی باشد،
چون قاعده بر این است که هر دو قطب دیالک تیک مؤثر در یکدیگر باشند، اگرچه ـ در
تحلیل نهائی ـ نقش تعیین کننده از آن فقط یکی از دو قطب است.
3
سیمرغ را
آشیانه رفیعی برقاف است كه رسیدن بدان، كارهمه مردمان نیست، اما آوازه آمین گوی،
خود به میان گروه می رود و با خلایق می نشیند.
·
حق در مورد مرغ آمین مطلقا با سیاوش است:
مرغ آمین نیما بر خلاف سیمرغ فردوسی، واقعی تر از هر مرغ واقعی است:
مرغ آمین نیما بر خلاف سیمرغ فردوسی، واقعی تر از هر مرغ واقعی است:
·
مرغ آمین در صدف سینه توده پرورش می یابد و در
لحظه نیاز بیرون داده می شود.
·
مرغ آمین سمبل حزب طبقه است که توده با تحمل
مشقاتی در زیر زمینی پرت و دورافتاده تشکیل می دهد و از بد روزگار بوسیله طبقه حاکمه برای بی سر و
سردار کردن توده، یا زجرکش و یا تبعید می شود.
·
از این رو ست که مرغ آمین در این شعر نیما، در
لحظات مناسب از تبعید به میان توده بر می گردد تا فونکسیون تعیین شده از سوی توده
را به انجام رساند.
سیاوش
سیمرغ دركنارنشسته
ای است، ایمن از گزند كه چون بخواهندش، چون پر بسوزانند می آید.
مرغ آمین،
غم سوخته كنار گذاشته ای است كه كناره جوئی نمی كند.
·
حق با سیاوش است:
1
·
سیمرغ مرغی افسانه ای و خیالی است.
·
سیمرغ در بهترین حالت، مرغ فرماسیون های ماقبل سرمایه
داری است.
·
در تئوری سیمرغ، نقش تعیین کننده توده ها بکلی
فراموش شده و دیالک تیک پهلوان و توده وارونه گشته است.
·
چون در تئوری سیمرغ همه کاره پهلوان است.
·
سیمرغ را باید در شاهنامه بطور عینی مورد تحلیل
قرار دهیم و بشناسیم.
2
سیمرغ دركنارنشسته
ای است، ایمن از گزند كه چون بخواهندش، چون پر بسوزانند می آید.
·
سیمرغ را می توان در دیالک تیک داخلی و خارجی،
خارجی تلقی کرد که با پهلوان پیوند انترناسیونالیستی دارد، پهلوان را می پرورد،
مورد حمایت مادی و معنوی قرار می دهد، در ایام دشوار به یاری اش می شتابد، پناهش
می دهد و تقویتش می کند.
3
مرغ آمین،
غم سوخته كنار گذاشته ای است كه كناره جوئی نمی كند.
·
مرغ آمین مرغ کنارگذاشته ای است، ولی نه بوسیله
توده، بلکه بوسیله طبقه حاکمه.
·
رابطه مرغ آمین (حزب توده) با توده تخریب شده است
و مرغ آمین در تلاش پیگیر برای تعمیر و ترمیم مجدد پل پیوند با توده است.
·
منبع نیروی مرغ آمین، توده است و به همین دلیل نمی
تواند و نمی خواهد از توده کناره جوئی کند.
·
چون کناره جوئی مرغ آمین از توده به معنی مرگ او ست.
·
مرغ آمینی که با توده پیوند ارگانیک نداشته باشد،
به هیچ دردی نمی خورد.
ادامه
دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر