۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه

سیری در حماسه داد (19)

اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه
راه توده  
تحلیلی از شین میم شین
 
 فصل دوم
فردوسی مؤلف شاهنامه

یادکرد فردوسی از «نامه باستان»
  
·        تأکید بر این نکته که خود فردوسی از «نامه باستان» یاد کرده، دلیل بر این نیست که او فقط به این نامه اکتفا کرده است.
1

·        زیرا فردوسی اگر یک جا از نامه باستان یاد کرده، در ده جای دیگر از دیگر مأخذها نام برده است.

2

·        فردوسی حتی در 61 سالگی از خدا زمان خواسته است تا بتواند پراکنده را که از لفظ او گرد آمده، بپیوندد.
3

·        و این وقتی است که شاهنامه به پایان سلطنت نوشیروان رسیده، یعنی نزدیک به اتمام است.

4

·        ولی فردوسی هنوز داستان های «پراکنده» بیشماری دارد که باید برگردد و به شاهنامه خویش بیافزاید:
زمان خواهم از کردگار زمان
که چندی بماند دلم شادمان

که این داستان ها و چندین سخن
گذشته بر او سال و گشته کهن

زهنگام کی شاه تا یزدگرد
ز لفظ من آمد پراکنده گرد

بپیوندم و باغ بی خو کنم
سخن های شاهنشهان نو کنم

همانا که دل را ندارم به رنج
اگر بگذرم ز این سرای سپنج


5

·        از میان پژوهشگران ایرانی نخستین تردید دراین باره که فردوسی فقط ناقل امینی باشد از طرف ملک الشعرای بهار ابراز شد.
6
·        او سال ها پیش نوشت:
·        «اگر ننوشته بودند و در خود شاهنامه نیز تأیید نمی شد که مردی بزرگ داستان های تاریخی گرد آورده و سپس دقیقی به گفتن آن اقدام کرده و عاقبت فردوسی آن را تمام ساخت، هر آینه از روی متفرق بودن مأخذهای کتاب که بدان اشاره رفت، گاهی ذکر کتاب و نامه... گاهی نام دهقان و آزاد سرو و... مهم تر ازهمه سنواتی که در بین داستان ها از عمر خود آورده، کاملا بی ترتیب است، ممکن بود مدعی شویم که یک کتاب مدون در دست نبوده، بلکه به تدریج اسنادی بدست او آمده، آن را به نظم آورده و به سند دیگری برمی خورده است.»

7

·        ملاحظه می کنید که مطالعه نص شاهنامه، پژوهشگری مانند بهار را به این نتیجه می رساند که فردوسی کتاب مدونی در دست نداشته، بلکه بتدریج اسنادی را جمع آوری کرده و به نظم کشیده است، ولی او بنا بر آنچه «نوشته اند» یعنی در واقع تحت تأثیر جوی که در محافل روشنفکری بوجود آمده و در عین حال بنا بر آنچه خود فردوسی ذکر کرده، با نوعی تردید می پذیرد که متن مدونی وجود داشته است.
8

·        از زمانی که بهار این مطالب را نوشته، پژوهش های علمی دیگر بطور مسلم ثابت کرده که شاهنامه لااقل درسه نوبت تدوین شده و این که فردوسی از وجود «نامه باستان» یاد می کند، فقط مربوط به بخشی از شاهنامه و به مرحله ای از تدوین شاهنامه مربوط می شود و نه به همه شاهنامه.

9

·        کسان دیگر هم که «نوشته اند»، در واقع دلیلی جز آنچه که خود فردوسی ذکر کرده، در دست نداشته اند.
10

·        پژوهش های دهه های اخیر نشان می دهد که فردوسی به احتمال قریب به یقین، قبل از آغاز شاهنامه، داستان های ایرانی – به عنوان مثال داستان بیژن و منیژه - را به رشته نظم کشیده بوده، بعد شاهنامه منثوری - احتمالا شاهنامه ابومنصوری - را پیدا کرده و به دنبال دقیقی به رشته نظم کشیده و از آن پس، لااقل دو بار دیگر در شاهنامه دست برده و داستان های زیر را بدان افزوده است:

الف
·        هفت خوان رستم
ب
·        رستم و سهراب
ت
·        بهرام چوبین
پ
·        بزرگمهر و غیره 

11

·        فردوسی بدین طریق، بنا بر احساس ضرورت به تدوین کتاب واحدی با اندیشه واحدی، تغییراتی نیز در بخش های قبل وارد کرده است.
12
·        بهار یاد آوری می کند:
·        «ما درست نمی دانیم که خدای نامه یا شاهنامه منثور که مأخذ فردوسی بوده، ازکجا تا کجا بوده است و آیا ازاول کیومرث تا آخر یزدگرد بوده و یا از اول گشتاسب تا آخر.
·        آیا داستان زال و رودابه، رستم، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بهرام چوبینه، گشتاسب و کتایون و امثال اینها جزو آنها بوده است و یا نه؟»
13

·        بهار اضافه می کند که در تاریخ طبری و غیره و غیره که قبل و یا در همان دوران و کمی بعد نوشته شده اند، ذکری از اکثر داستان های مزبورنرفته است.

14

·        پژوهش های بعدی، پاسخ بسیاری ازپرسش های بهار را داده است:

الف

·        ازجمله تقریبا مسلم شده که بسیاری از داستان هایی که بهار نام می برد، واقعا هم در خدای وجود نداشته اند و فردوسی آنها را از جاهای دیگری گرفته و به شاهنامه اضافه کرده است.

ب

·        کسانی که فردوسی را «ناقل امینی» معرفی می کنند، معمولا معتقدند که مأخذ اصلی او شاهنامه منثور ابومنصوری بوده است.
 
ت

·        خوشبختانه مقدمه این شاهنامه باقی مانده و محمد قزوینی آن را کشف کرده است.

پ

·        نظری به این مقدمه ضمن اینکه حاکی از وجود رابطه ای میان شاهنامه فردوسی و این شاهنامه است، نشاندهنده تفاوت های بسیار نیز است.
15

·        وقتی به این مقدمه نظرمی افکنیم، متوجه می شویم که چه تفاوت عظیمی میان فردوسی و اسلاف او وجود داشته و چگونه فردوسی آنچه را که بدست می آورده، مانند جواهرتراش ماهری می تراشیده و درسطح هنری عالی ئی به هم پیوند می داده است.

16

·        ازهمین مقدمه روشن می شود که فردوسی «ناقل» به اصطلاح «امینی» نبوده و بسیاری از چیزها را تغییر داده، بخش هایی را کاملا حذف کرده و در عوض، مطالب دیگری را با شرح و تفصیل بیشتری مطرح کرده و مناسب حال قصه هایی را به شاهنامه افزوده است.

الف
·        مثلا درمقدمه ابومنصوری گفته می شود:
·        «چیزها اندرین نامه بیابند که سهمگین نماید...
·        چون قصه فریدون و ولادت او و برادرش و چون سنگ کجا آفریدون به پای بازداشت،...
·        پس از مرگ کیومرث صد و هفتاد و اند سال پادشاهی نبود...
·        چهار بار پادشاهی از ایران بشد که ندانند که چند گذشت از روزگار.»

ب

·        در شاهنامه خبری از برادر فریدون و سنگی که فریدون به پای باز داشت، نیست و پس از مرگ کیومرث، کشور بی شاه نمی ماند.
ت

·        در حالی که در شاهنامه ابومنصوری همین مطالب آنقدراهمیت داشته که مؤلف ذکر آنها را در مقدمه ضرور دانسته است.
پ

·        از اینگونه اختلافات میان شاهنامه فردوسی و مقدمه ابومنصوری فراوان است.

17

·        از مقدمه شاهنامه ابومنصوری نکته مهم دیگری نیز روشن می شود و آن اینکه این شاهنامه نیزمانند تاریخ طبری و نوشته های دیگر در آن زمان، انواع روایت ها را در کنار هم قید می کند.

الف

·        اما فردوسی از میان چندین روایت، فقط یکی را که با منطق او جور در می آید، برمی گزیند.

 ب

·        امروز بسیاری ازمحققین، این حقیقت را می پذیرند که فردوسی نه فقط در گزینش داستان ها و روایت های مختلف و دراز و کوتاه کردن آنها دست خود را باز گذاشته، بلکه ضمن حفظ استخوان بندی کلی داستان ها، در توصیف و بیان علت و معلول ها و تصویر سیمای قهرمانان داستان، نظرات خود را دخالت داده است.
ت 
 تئودور نولدِکه  )‏ ‏(۱۸۳۶–۱۹۳۰)
  خاورشناس آلمانی و مترجم قرآن به زبان آلمانی
·        تئودور نولدکه می نویسد:
·        «شاعردر تدوین کتاب، آزادی خود را کاملا حفظ کرده است.»

پ
 
·        مینوی می نویسد:
·        «داستان بزرگان و نامداران در دفاتر ثبت بود و بنای شاهنامه خود را برآن دفاتر نهاده بود.
·        اما عالمی که او می دید و توصیف می کرد، فقط درخیال او موجود بود...
·        آنچه درکتاب می خواند غیراز آن چیزی بود که خود به قلم می آورد...»

ث

·        ذبیح الله صفا با آنکه هزار بارتأکید می کند که فردوسی «ناقل امینی» بوده و حداکثر کاری که آزادانه انجام داده، چیزی جز دراز و کوتاه کردن داستان ها نبوده، مجبوراست اعتراف کند که
·        «ذکرجنگ ها درمأخذ اساسی شاهنامه به طوری که در آن می بینیم، مفصل و مشروح و جاندار نبوده و تفصیل و جانداری مناظر و اشخاص شاهنامه نتیجه قدرت و مهارت سازنده است.»

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر