سیاوش کسرائی (1305
ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
وطن،
وطن!
تحلیلی از شین میم شین
· وطن، وطن،
· نظر فکن به من که من
· به هر کجا غریب وار
· که زیر آسمان دیگری غنوده ام
· همیشه با تو بوده ام، همیشه با تو بوده ام
· اگر که حال پرسی ام
· تو نیک می شناسی ام·
· من از درون قصّه ها و غصّه ها برآمدم:
· حکایت هزار شاه با گدا
· حدیث عشق ناتمام آن شبان
· به دختر سیاه چشم کد خدا
· ز پشت دود کشت های سوخته
· درون کومه ی سیاه
· ز پیش شعله های کوره ها وکارگاه
· تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
· رخم به سیلی زمانه، خو گرفته است·
· اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده ام
· یکی ز چهره های بیشمار توده ام
· چه غمگنانه سال هاکه بال ها
· زدم به روی بحر بی کناره ات
· که در خروش آمدی
· به جنب و جوش آمدی
· به اوج رفت موج های تو
· که یاد باد اوج های تو!
· در آن میان که جز خطر نبود
· مرا به تخته پاره ها نظر نبود
· نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
· به گود های هول
· بسی صدف گشوده ام
· گهر ز کام مرگ در ربوده ام
· بدان امید تا که تو
· دهان و دست را رها کنی
· دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی
· به بند مانده ام
· شکنجه دیده ام
· سپید هر سپیده، جان سپرده ام
· هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده ام
· اگر تو پوششی پلید یافتی
· ستایش من از پلید پیرهن نبود
· نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده ام
· کنون اگر چه خنجری میان کتف خسته ام
· اگر چه ایستاده ام
· و یا ز پا فتاده ام
· برای تو، به راه تو شکسته ام
· اگر میان سنگ های آسیا
· چو دانه های سوده ام
· ولی هنوز گندمم
· غذا و قوت مردمم
· همانم آن یگانه ای که بوده ام
· سپاه عشق در پی است
· شرار و شور کارساز با وی است
· دریچه های قلب باز کن
· سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
· کنون به گوش می رسد
· من این سرود ناشنیده را
· به خون خود سروده ام
· نبود و بود برزگر، چه باک
· اگر بر آید از زمین
· هر آنچ او به سالیان
· فشانده یا نشانده است
· وطن، وطن،
· تو سبز جاودان بمان که من
· پرندهای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
· به دور دست مه گرفته پر گشوده ام.
پایان
تلاش در جهت
تحلیل شعر «وطن، وطن»
سیاوش
اگر که حال پرسی ام
تو نیک می شناسی ام
من از درون قصّه ها و غصّه ها برآمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاه چشم کد خدا
ز پشت دود کشت های سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعله های کوره ها وکارگاه
تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه، خو گرفته است
· سیاوش در این بند شعر، به معرفی خود می پردازد:
· معرفی ئی از طرازی دیگر!
معرفی ئی دیرآشنا که در دیگر اشعار او نیز به نحوی ازا نحاء صورت گرفته است:
· نوعی اوتوبیوگرافی شاعر پرولتاریا!
سیاوش
اگر که حال پرسی ام
تو نیک می شناسی ام
من از درون قصّه ها و غصّه ها برآمدم:
· معنی تحت اللفظی این بند شعر:
· اگر قصد احوال پرسی داری، بیوگرافی اسرارآمیزی ندارم.
· تو از جزئیات زندگی من ـ حتی ـ باخبری!
· من از درون قصه ها و غصه ها برآمده ام.
·
· خوب منظور سیاوش از این بند شعر چیست؟
سیاوش
اگر که حال پرسی ام
· سیاوش با این حکم از کدام حقیقت امر پرده برمی دارد؟
· وطن سیاوش را پیشاپیش و به خوبی می شناسد.
· چه محتوای معنوی در این حکم شاعر گنجانده شده است؟
1
· شاید سیاوش با این حکم، از دیالک تیک مادر ـ فرزند پرده برمی دارد:
· از پیوند شاعر ملی با مام وطن!
· به همین دلیل شاید باشد که شاعر نیازی به معرفی خویش به مادر خویش نمی بیند:
· مادر اصولا به جزئیات جسم و جان فرزند وقوف دارد.
· به مینیاتوری ترین خصوصیات پاره تن خویش!
· برای اینکه خود زاینده و پرورنده شاعر خویش است.
· رابطه سیاوش با وطن، رابطه مولد و مولود است.
2
من از درون قصّه ها و غصّه ها برآمدم:
· سیاوش در این مصراع شعر، خاستگاه خود را به تبیین می نشیند:
· پدید آمدن از درون قصه ها و غصه ها را!
· او احتمالا با فعل «برآمدن» از روند بالنده تکوین خویش پرده برمی دارد.
· شاعر ملی از درون قصه ها و غصه ها سرافراز و سربلند بیرون آمده است.
· این طرز تبیین سیاوش حاوی سوبژکتیویته بی چون و چرا ست!
· بیانگر فاعلیت و فعالیت پوینده و بالنده شاعر است.
· یادآور ققنوس افسانه ای است که از درون خاکستر مادر برمی آید.
سیاوش
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاه چشم کد خدا
ز پشت دود کشت های سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعله های کوره ها وکارگاه
تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه، خو گرفته است
· سیاوش در این بند شعر به توضیح دیالک تیک قصه ها و غصه ها می پردازد:
سیاوش
حکایت هزار شاه با گدا
· یکی از انواع قصه ها، دیالک تیک شاه و گدا ست.
· سعدی بابی از بوستان و گلستان خویش را به دیالک تیک سلطان و درویش اختصاص داده است و بدین طریق دیالک تیک طبقه حاکمه و طبقات تحت سلطه را بسط و تعمیم داده است.
· درست در سنت مارکس و انگلس و لنین، آنهم صدها سال قبل از تولد آنها.
· خاستگاه معنوی سیاوش قصه های میهنی است و قصه های شیخ شیراز بیشک یکی از آنها ست.
· قصه غصه همین است:
سیاوش
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاه چشم کد خدا
· دره طبقاتی ژرف میان هیرارشی طبقه حاکمه و زحمتکشان:
· میان کدخدا و چوپان!
· میان کارفرما و کارگر!
· و شعله ور شدن چراغ عاطفه میان دختر کدخدا و شبان و ناتمامی عشق به دلیل مناسبات آشتی ناپذیر طبقاتی.
·
· سیاوش از درون همین دیالک تیک طبقه حاکمه و طبقات تحت سلطه و استثمار و ستم برآمده است تا چاوش مادام العمر رهایش نهائی باشد، تا گورکن مناسبات طبقاتی باشد.
سیاوش
ز پشت دود کشت های سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعله های کوره ها وکارگاه
ز پشت دود کشت های سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعله های کوره ها وکارگاه
· خاستگاه مادی (اجتماعی ـ اقتصادی) شاعر در این بند شعر تبیین می یابد:
سیاوش
ز پشت دود کشت های سوخته
ز پشت دود کشت های سوخته
· شاعر از پشت دود کشت های سوخته آمده است.·
· منظور از کشت های سوخته چیست؟
الف
· شاید اشاره ای است به جنگ های خوانین و به آتش کشیدن کشت های رعایای یکدیگر و تحمیل ذلت و گرسنگی به توده های مولد و زحمتکش.
ب
· شاید اشاره ای است به جنبش های دهقانی و به آتش کشیدن کشت ها به جای دادن حاصل کار به خوانین و اربابان فئودال.
· شاعر در هر صورت از درون مناسبات مبتنی بر استثمار و ستم و از دورن کوره های مبارزات طبقاتی برآمده است.
· زاده رنج است و نه گنج!
· زاده رزم است و نه بزم!
ت
ز پشت دود کشت های سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعله های کوره ها وکارگاه
ز پشت دود کشت های سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعله های کوره ها وکارگاه
· شاعر در این بند شعر از خاستگاه طبقاتی خویش پرده برمی دارد:
· از منشاء پرولتری ـ دهقانی خویش:
· از کوخ آمده است و نه از کاخ!
· از کوره پزخانه ها آمده است و از کارگاه ها!
· پرورده دامن رنج است و نه گنج!
سیاوش
تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه، خو گرفته است
تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه، خو گرفته است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر