۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

تمرین تفکر مفهومی (100)

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 116 )  
چه خوش گفت، بهلول فرخنده خوی
چو بگذشت بر عارفی جنگجوی:
« گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی»   

تحلیلی از شین میم شین

·        سعدی در این دو بیت، برای اثبات تئوری ارتجاعی تسلیم، از گنجینه نظری عرفان بهره برمی گیرد.
·        عرفان ساز و برگ نظری ایراسیونالیستی (خردستیز) لازم را در اختیار مدافعان تئولوژی (فقه) ـ از لوتر تا روح الله ـ قرار می دهد:
·        بدین طریق هر کس و ناکس می تواند در نهایت چپ نمائی و عوامفریبی به دفاع از باورهای خرافی برخیزد.

·        چگونه؟

1

 گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی

·        سعدی در این دو بیت، با توسل به تئوری شناخت دوست (معرفت رب العالمین، خداشناسی)، به انکار عینیت دیالک تیک دوست و دشمن می پردازد و با انکار سوبژکتیف وجود دشمن عینی، مقاومت در مقابل دشمن و پیکار بر ضد آن را نشانه کفر می داند.
·        بنظر سعدی دیالک تیک دوست و دشمن باید به شکل دیالک تیک همه چیز و هیچ بسط و تعمیم یابد:
·        یعنی دوست (خدا و خدایان زمینی) مطلق و همه چیز تلقی شود و دشمن تا حد هیچ و پوچ تنزل یابد.
·        تنها در این شرایط است که خدا پرست فقط خدا (دوست) را می بیند و نه چیز دیگر را و نه دشمن را.
·        یعنی دشمن بطور سوبژکتیف، در عالم خیال و بی خبری عارفانه  نفی می شود، بی آنکه واقعا و عملا نفی شود.

·        یکی دیگر هم چندی پیش هم  نهایت عوامفریبی آماج «خلقت» کذائی را معرفت رب العالمین جا می زد.

·        مراجعه کنید به تله ئولوژی (غائیت) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2

·        بدتر از این نمی توان خدای کذائی را تحقیر و تخریب کرد:
·        خدا بزعم ایدئولوگ های فئودالیسم و بنده داری، برای اینکه بنی بشر بشناسندش و در مقابلش به سجده درآیند و شب و روز در پیشگاهش زار بزنند و عجز و لابه و التماس و طلب ترحم کنند، تصمیم به آفرینش موجودات زنده می گیرد.

3

·        خدا بدین طریق تا درجه خان بی خبر از خردی تنزل می یابد.
·        چون تنها چیزی که برای خدای کذائی اهمیت دارد، بندگی مخلوقات خویش است.
·        این نشانه نهایت بی خردی خدای فئودالی ـ بنده داری است.
·        این نهایت توهین به خدا ست.
·        اصولا چگونه می توان چنین خدائی را خالق هستی لایتناهی شکوهمند و تا ذره ترین ذره ها قانونمند تلقی کرد.

4
گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی

·        منطق عجیبی بر این ادعای سعدی حاکم است.
·        سعدی پدیده ای سوبژکتیف را برای حل تضاد عینی ـ واقعی میان دوست و دشمن کافی می شمرد.

·        بزعم سعدی، معرفت رب العالمین، باید عارف را چنان از خود بی خود کند که قادر به ادراک هستی بطور کلی نباشد، چه برسد به دشمن.

·        عارفی که به تمیز دوست از دشمن نایل آید، در قاموس سعدی ملحد است و نه مؤمن.

·        حالا می توان به کنه مقولات فلسفه حافظ پی برد:
·        حافظ به احتمال قوی به همین دلیل عرفانی است که زاهد و صوفی و شیخ و غیره را به ریا و تزویر و زرق و تلبیس و غیره متهم می کند:
·        عارفی که به مقاومت و مبارزه اجتماعی، ایدئولوژیکی و سیاسی بپردازد، نه عارف، بلکه ملحد و مزور و ریاکار است.

5

·        آنچه اینجا عملا صورت می گیرد، انحلال دیالک تیک غریزه و عقل است.

·        با انحلال دیالک تیک غریزه و عقل ، نه تنها عقل، بلکه چه بسا حتی غریزه نفی می شود.
·        بدین طریق، از عارف کذائی، انسانواره ای جنونزده باقی می ماند، انسان واره ای که در وجودش، عشق ایراسیونالیستی به موجودی ایراسیونال (حق، دوست) یکه تاز میدان می شود و خانه خرد از بیخ و بن به آتش کشیده می شود.

·        حالا می توان به دلیل ستایش حافظ از حلاج تا حدودی پی برد:
·        در قاموس ایدئولوگ های سرسخت فئودالیسم و بنده داری از قبیل سعدی و حافظ، عارف ایدئال کسی است که به درجه حیوانی تنزل یافته باشد و از خرد رهنما بکلی وداع گفته است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر