۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

سیری در کاریکاتوری از مانا نیستانی (4)

 سرچشمه
:صفحه فیس بوک
هواداران مانا نیستانی
Mana Neyestani Fan Page

  کله مربعی ها
 Square Heads (9)
 
·        مانا در این کاریکاتور ـ خواه بداند و خواه نداند، خواه بخواهد و خواه نخواهد ـ چه برای گفتن دارد؟

·        حتما حریفی خواهد گفت:
·        «این دیگر چه طرز حرف زدن است!
·        مگر می شود، مولد اثری از محتوای آن بی خبر باشد؟

·        وقتی عمله ای کلبه ای می سازد، به مصالح ساختمانی و فونکسیون کلبه وقوف کامل دارد و بخوبی می داند که آن خود و خانواده اش را از گزند گرما و سرما و ددان درنده مصون خواهد داشت.
·        مانا که از عمله عقب مانده تر نیست.
·        چرا باید مانا نداند که اثرش چه محتوائی دارد؟»

·        حریف تا حدودی حق دارد، ولی فقط تا حدودی.

الف

·        اولا محصول کار انسان ها نه در بستر آگاهی مطلق، بلکه در دیالک تیک خودپوئی و آگاهی ساخته می شوند.
·        عمله ظاهرا به فونکسیون کلبه و هنر کلبه سازی واقف است، ولی بخش عظیمی از فوت و فن کلبه سازی را در جامعه فراگرفته است.
·        دانش و هنر عمله عمدتا دانش و هنر به میراث مانده از نسل های پیشین است که نسل به نسل، سینه به سینه، دهن به دهن منتقل شده و به او رسیده است.
·        عمله ایده موروثی را با خاک و کاه و آب و سنگ و سیمان مادیت می بخشد، ولی به کنه قضیه و به روندهای شیمیائی جاری در دل در و دیوار کلبه چه بسا وقوف ندارد.

ب

·        ثانیا عمله به فونکسیون کلبه وقوف سطحی دارد و نه همه جانبه و ژرف.

·        هنرمند هم به همین سان.
·        او هم بسان عمله فقط به نسبت شرایط اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف، به نسبت تعلقات طبقاتی و سرمایه معرفتی و نظری خود از چند و چون اثر خویش و فونکسیون و تأثیر مثبت و منفی آن باخبر است.

·        از این رو، می توان گفت که هر اثری در دیالک تیک خودپوئی و آگاهی ساخته می شود.
·        چه بسا حتی رسم کاریکاتوری به خود هنرمند تحمیل می شود.
·        چه بسا نیروی درونی غول آسائی آرام و قرار از هنرمند و اندیشنده سلب می کند و او را به مادیت بخشیدن به ایده و احساسی برمی انگیزد.

·        علاوه بر این فوت و فن و روند و روال و قوانین و قواعد رسم کاریکاتور نیز خارج از میل مطلق هنرمند است.
·        از کدام آگاهی مطلق در تولید اثری ـ خواه مادی و خواه معنوی (هنری) ـ می توان سخن گفت؟

·        حال سؤال خود را دوباره طرح می کنیم:
·        مانا در این کاریکاتور ـ خواه بداند و خواه نداند، خواه بخواهد و خواه نخواهد ـ چه برای گفتن دارد؟

الف

·        در سه  تصویر اول، از سرمی، مایعی قطره قطره به کله انسان واره های کله مربعی جاری می شود.
·        این سه مرحله را می توان مرحله تشکیل، تربیت و یا مسخ فکری ـ نظری ـ ایدئولوژیکی اکثریت انسان واره های کله مربعی از سوی اقلیت همنوع و بظاهر همانند حاکم   تلقی کرد.

·        می توان به جرئت گفت که مانا در این اثر خود دیالک تیک فراز و فرود را، دیالک تیک فرادستان و فرودستان را، دیالک تیک طبقه حاکم و طبقات محکوم را به شکل دیالک تیک توده و روحانیت بسط و تعمیم می دهند و نقش تعیین کننده را از آن فراز (طبقه حاکمه، روحانیت) می دانند.

·        حالا حتما حریفی خواهد گفت:
·        دیالک تیکیت قضیه را می توان به نحوی از انحاء قبول کرد، ولی از کجا معلوم است که مانا نقش تعیین کننده را از آن فراز دانسته است؟

·        اگر مانا نقش تعیین کننده را از آن فراز (روحانیت) ندانسته بود، ماجرا این چنین بر وفق مراد فراز نمودار نمی شد.

·        شاید ایراد بینشی مانا هم همین باشد:
·        کشف خصلت دیالک تیکی رابطه طبقه حاکمه و توده، ضمن ناتوانی از تمیز قطب بالنده و تعیین کننده در این رابطه دیالک تیکی.
·        شاید مانا فقط لحظه را تصور و تصویر کرده اند و نه روند را.

·        ما هنوز از آثار مانا بیش از تعداد انگشتان دست راست خود ندیده ایم و لذا شناخت مان از بینش ایشان تعریفی ندارد.

ب

·        در صحنه آخر به فقر بینشی پیشین خود و به صحت نظر مجید عزیز در تحلیل پیشین پی می بریم.
·        طبقه حاکمه اصلا کله دایره ای نیست.
·        طبقه حاکمه هم کله مربعی است.
·        و دایره سمبل ایدئولوژیکی طبقه حاکمه است، سمبل تئولوژی (فقه، تقدس) است، سمبل آیات و احادیث و روایات مذهبی است.
·        حق با مجید بوده است:
·        قطرات دایره ای شکل در سرم، چیزی جز ایدئولوژی طبقه حاکمه نبوده است، چیزی جز تئولوژی نبوده است.
·        نتیجه نهائی تزریق تئولوژی به توده، تبدیل اکثریت مردم به رمه بی هویت مطیع، بنده وار، سرسپرده و راضی بوده است .

·        ایرادهائی که به این اثر مانا ـ بلحاظ نظری ـ می توان گرفت، به شرح زیرند:

الف
·        این اثر مانا بیانگر لحظه است و نه روند!
·        به عبارت دیگر مانا در این اثر خویش، دیالک تیک لحظه و روند را از هم گسسته، روند را دور انداخته و لحظه را مطلق کرده است.
·        این کردوکار همیشگی خراباتیان کلاسیک مثلا عمر خیام نیز بوده است:
·        مطلق کردن دم و فراموش کردن عمر!

ب

·        این اثر مانا بیانگر اکنون بالفعل است و نه فردای بالقوه!
·        هرگز نباید فراموش کرد که همان توده ای که بلحاظ ایدئولوژیکی مسخ و مسموم شده، هم با توجه به تجربه خویش و هم در پرتو روشنگری انقلابی و پیگیر و هم به همیاری تضاهای عینی جامعه و جهان می تواند در طرفة العینی برخیزد و مناسبات اجتماعی حاکم را منفجر کند.

 ت 
 
·        این اثر مانا بلحاظ فلسفی (جهان بینی) بیانگر تقدم روح بر ماده، تقدم شعور بر وجود است.
·        یعنی بلحاظ جهان بینی، ایدئالیستی است.
·        همشیره همان جهان بینی طبقه حاکمه است.
·        بوی همان تفکر دایره ای شکل را به همراه دارد.

پ

·        این اثر مانا اگرچه در نگاه نخست انتقادی ـ اجتماعی است، ولی در تحلیل نهائی کنسرواتیو است.
·        این اثر مانا جامعه و جهان را در سکون و ثبات نشان می دهد، نه در جنبش و تحول و تغییر انقلابی.
·        در بهترین حالت بوی رفرمیسم می دهد:
·        بوی تغییرات روبنائی با حفظ زیربنای اقتصادی فرسوده و معیوب موجود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر