۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

سیری در جهان بینی امیر مؤمنین (4)

سرچشمه: 
صفحه فیس بوک موسوم به
هر روز نهج البلاغه
هر فريب خورده اي را نمي توان سرزنش كرد.
(حكمت 15)
تحلیل واره ای از 
 شین میم شین
پیشکش به دوستم، خواهرم و هم میهنم 
زینب

·        حریفی در کامنتی بر چالشی نوشته بود:
·        «تو جایی از «ارزش فی نفسه دین و قرآن»  سخن گفته ای.
·        شاید بتوان گفت که درزمان پیدایش، آن ها خود به مثابه ارزش بوده اند، ولی فقط در آن شرایط .
·        مفهوم «ارزش فی نفسه دین و قرآن»  را نمی فهمم.
·        اکنون چه ارزشی دین و کتاب مقدس ایجاد می کند، جز یک روش و منش که برخی به آن معتقدند، مثل اعتقادات برای یک فرقه خاص .
·        فقط می توان به خاطر انسان های معتقد، به آن احترام گذاشت و  نه چیز دیگر.»

·        به انتقادات خیرخواهانه این و آن نمی توان بی تفاوت گذشت.
·        همین منتقد در کامنتی دیگر نوشته اند:
·        «از این تحلیل تان خیلی خوشم آمد، ولی اگر واژه میملام در آن نبود، می توانستم و می خواستم که آن را به اشتراک بگذارم.»

·        اما منظور مدعی چیست؟

الف

·        شاید منظور مدعی، دفاع از استقلال فکری و عملی انسان ها باشد.
·        شاید ایشان طرفدار سرسخت خوداندیشی و خودمختاری بنی بشرند.

·        ما هم چنین فکر کردیم و از فرط خوشحالی سر از پا نشناسانه، سری به سایت های محبوب مدعی زدیم و دست از پا درازتر برگشتیم.
·        دود از کله برمی خاست.
·        کسی که نه دین و قرآن را برسمیت می شناخت و نه چشم دیدن واژه منحوس «میملام» را داشت، از هر ننه مرده ای از قبیل احمد شاملو و امثالهم کلکسیونی از قرص های خواب آور داشت.
ب

·        معلوم نیست که چرا منکر سرسخت ارزش مذهب به مثابه فرمی از شعور اجتماعی، از تنها علم اصیل جامعه بشری یعنی میملام بخت برگشته مثل جن از بسم الله می گریزد؟
·         
·        چون تنها علمی که تحلیل ریشه ای و رادیکال از هر چیز و بویژه از مذهب داده، همین میملام معصوم بوده است و لاغیر.

ت

·        خوب، اگر میراث فکری و فرهنگی بشری، ناشناخته بماند و مورد تحلیل قرار نگیرد، از کدامین سکوی فکری و فرهنگی، در حال حاضر می توان به پرش ارزشمند خطر کرد؟

·        واقعیت این است که بدون تحلیل گذشته، آینده در بهترین صورت، کپیه زمان حال حاضر خواهد بود.

·        حرکت دایره وار به همین می گویند.
·        درجا زدن خودفریبانه، خوش خیالانه و عوامفریبانه به همین می گویند!

·        این اما به چه معنی است؟
پ
·        وقتی فردا کپیه امروز باشد، رهنمود مدعی به معنی درجا زدن مطلق در زمان حال حاضر خواهد بود.
·        به معنی چسبیدن چهار دست و پا به مناسبات اجتماعی موجود خواهد بود.
·        به معنی حفظ بی کم و کسر وضع موجود خواهد بود.
·        و در بهترین حالت به معنی رفرمیسم (اصلاح طلبی کذائی) خواهد بود.

·        مراجعه کنید به رفرمیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        این اما موضعگیری کدامین طبقه اجتماعی می تواند باشد؟

ث

·        این در بهترین حالت، موضعگیری بورژوازی واپسین «ملی» خواهد بود.

·        ناگهان جرقه ای در کله خفته، گر می گیرد:
·        اگر شعر شاملو و کلا شاملوئیسم محتوای طرفداری از سوسیالیسم دارد، پس به چه دلیل بورژوازی واپسین «ملی» بیت به بیت همان را ازبر می کند و ورد بر لب، عارفانه دور مقبره شاعر خیلی خیلی انقلابی بیتوته می کند؟

ج

·        این اما از سوی دیگر بدان معنی است که بورژوازی واپسین ـ خواه ملی و خواه بین المللی ـ ضمن اشاعه هر دین و مذهب و خرافه ای، ضمن تبلیغ و تقدیس و حفظ و اختراع و توسعه خرافات رنگارنگ و عوامفریب و از آنجمله مذاهب رنگارنگ، چشم دیدن تحلیل دیالک تیکی از آنها را ندارد.

·        یعنی خرافه را خیلی دوست دارد، ولی از خوردن تبر بر ریشه خرافه می ترسد.
·        یعنی مذهب را بطور فرمال می پذیرد و به مذهبیون بطور فرمال مؤدبانه احترام می گذارد، ولی تحلیل دیالک تیکی مذهب را، یعنی حفظ و توسعه جنبه های علمی و هومانیستی مذهب را و دور ریختن جنبه ها و جوانب خرافی و غیرعلمی آن را نمی پسندد.

·        مدعیان دیگری در فیس بوک، به طعنه نوشته اند که اینها دیگر کیانند که به جای حمله بر علی و لجن مال کردن شخصیت ایشان، از «سیری در جهان بینی امیر مؤمنین» دم می زنند!

·        مطمئن اند که مارکسیست ـ لنینیست اند؟

·        نگاهی به سایت انترنتی مدعیان از تشابه شگرف قرآن سوزان خطه سیاه سیا و رؤیا با حضرات پرده برمی دارد.

·        بازار عوامفریبی امپریالیستی و فوندامنتالیستی دیری است که بشدت گرم است:
·        دستی دست دیگر را حسابی می شوید و تر و تمیز می کند:
·        امپریالیسم با صرف میلیاردها دلار فوندامنتالیسم می پرورد و فوندامنتالیسم برای نقشه های استراتژیکی امپریالیسم زمینه فکری تمام ارضی می سازد.

1
·        از سوئی اسلام مانع اصلی همزیستی هماهنگ بشری جا زده می شود و جنگ های غارتگرانه و اشغالگرانه امپریالیسم توجیه نظری می شود.

2
·        از سوی دیگر دفاع جانانه و جانبازانه از اسلام و شریعت و استقرار حکومت الله با چپ نمائی عوامفریبانه ی پر هارت و پورتی به خورد خلایق داده می شود و هفت خوان های ایدئولوژیکی مهیبی بر سر راه رهائی اجتماعی توده های مولد و زحمتکش تشکیل می گردد.
·        حقا که آخرالزمان است و تمیز دوست از دشمن و خیر از شر بغایت دشوار.

امیر مؤمنین
هر فريب خورده اي را نمي توان سرزنش كرد.

·        منظور امیر مؤمنین از این حکم چیست؟

·        برای درک منظور ایشان باید پرسید که ایشان کدامین دیالک تیک های عینی را برای صدور این حکم در نظر داشته اند؟

الف
هر فريب خورده اي را نمي توان سرزنش كرد.

·        وقتی کسی از مفهوم «فریب خورده»  استفاده می کند، عملا ضد دیالک تیکی آن را، یعنی فریبکار را نیز در نظر دارد.
·        پس می توان با چشم بسته حتی گفت که امیر مؤمنین دیالک تیک فریبکار و فریب خور را در نظر داشته اند و از نهادن نقش تعیین کننده بر گرده فریب خورده اکیدا نهی کرده اند.

·        حالا این سؤال پیش می آید که آیا حق با امیر مؤمنین است؟

ب

·        برای پاسخ به این پرسش باید از خطه خاص (یعنی از خطه دیالک تیک فریبکار و فریب خور) پله ای بالاتر رفت و به عالم عام رسید.
·         
·        اگر دیالک تیک هائی از قبیل دیالک تیک فریبکار و فریب خور را مورد انتزاع و تجرید قرار دهیم، به کدام دیالک تیک عام می رسیم؟

ت

·        اگر اندکی تأمل کنیم، به دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت می رسیم.
·        بنابرین، می توان گفت که امیر مؤمنین دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک فریبکار و فریب خور بسط و تعمیم داده اند و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (فریبکار) دانسته اند.
·        حالا این سؤال پیش می آید که آیا حق با امیر مؤمنین است؟

پ

·        بی کمترین شک و تردید حق با ایشان است!

·        چون در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت در عرصه جامعه بشری (و نه در عرصه تئوری شناخت)، همیشه نقش تعیین کننده از آن سوبژکت (فریبکار) است.

·        کسانی که امیر مؤمنین تیزاندیش ژرف بین را با فاصله زمانی بیش از هزار سال، مورد تحقیر و توهین و نفرین قرار می دهند، خود ناتوان از فرمولبندی ساده ترین احکام منطقی اند.
·        بهتر است که حضرات قبل از تحقیر دیگران، خود فکری به حال نزار خود کنند.

·        حق با امیر مؤمنین است.
·        هرگز نباید به جای محاکمه عوامفریبان کارکشته تردست رنگارنگ و انتقاد از کردوکار شنیع آنان، به تحقیر لومپنانه توده های مولد و زحمتکش فریب خورده پرداخت.

·        دادگری در ابراز نظر همین است، دیگر!
·        عدل و انصاف در تحلیل تئوریک و دفاع از حقیقت عینی، شاخ و دم که ندارد.

ث
هر فريب خورده اي را نمي توان سرزنش كرد.

·        امیر مؤمنین از سوی دیگر می داند که شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها نه در لحظه، نه در طرفة العین، نه در یک چشم به هم زدن، بلکه در روندی چه بسا طولانی و پس از تلنبار تجارب مختلف می تواند صورت گیرد.
·        توده های مولد و زحمتکش چه بسا بارها فریب می خورند و با گوشت و پوست خود به تجربه درمی یابند که طرف مقابل نه فردی و یا طبقه ای صادق، بلکه عوامفریب بوده است.
·        با فریب یکباره نمی توان طرف مقابل را فریبکار نامید.
·        چون خود او هم می تواند فریب خورده باشد.

·        خوب چگونه می توان جنبه عام استدلال امیر مؤمنین را از این حکم موجز ایشان استخراج کرد؟

ج

·        از توضیح داده شده می توان به مفاهیم «لحظه» و «روند» برخورد و به این نتیجه رسید که  امیر مؤمنین دیالک تیک لحظه و روند را در نظر داشته و نقش تعیین کننده را از آن روند دانسته اند.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که از کجا می توان به یقین ادعا کرد که نقش تعیین کننده در دیالک تیک لحظه و روند از آن روند است؟
ح

·        برای پاسخ به این پرسش باید از خطه خاص (از خطه دیالک تیک لحظه و روند) پله ای بالاتر رفت و به عالم عام رسید.

·        اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که دیالک تیک عامتر از دیالک تیک لحظه و روند کدام است؟

خ

·        برای کشف این دیالک تیک عام می توان به رابطه لحظه و روند (به قول عمر خیام، به رابطه دم و عمر) اندیشید.
·        دم جزئی از عمر است!
·        لحظه جزئی از روند است!

·        بنابرین می توان گفت که امیر مؤمنین دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک لحظه و روند بسط و تعمیم داده اند و نقش تعیین کننده را از آن کل (روند، عمر) دانسته اند و از محکوم کردن بی مهابای توده های مولد و زحمتکش فریب خورده نهی کرده اند.

·        این حکم موجز امیر مؤمنین حاوی غنای نظری و اسلوبی (تئوریکی و متدیکی) بمراتب بیشتری است که خود خواننده باید خوداندیشانه دریابد و با ما هم در میان نهد تا داد و ستد فکری یعنی همانیدشی امکان پذیر گردد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر