۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

سیری در کاریکاتوری از مانا نیستانی (15)

مانا نیستانی  (زادهٔ ۱۳۵۲ در تهران)
سرچشمه
 صفحه فیس بوک
هواداران مانا نیستانی
Mana Neyestani Fan Page
تحلیلی از شین میم شین
 
Swinging

·        عنوان این اثر مانا، تاب بازی است.
·        عناصری که مانا برای بیان اندیشه خویش به خدمت می گیرند، عبارتند از اره، تنه، تاب آویخته از خلأ آسمان، طفل در حال تاب بازی، ابرها.
·        همین و بس.
·        ما برای کشف محتوای این اثر مانا، باید به همین عناصر عینی در اثر ایشان رجوع کنیم.
·        درست به همان سان که برای کشف محتوای بیتی از شعری به مفاهیم آن بیت چنگ می زنیم.
·        اره و ابر و تاب و تبر و طفل نیز به نحوی از انحاء، «مفاهیمی» اند که مانا به خدمت گرفته اند.

1
اره و تبر

·        اره نشانگر آن است که درخت بریده شده است.
·        حریفی که به هماندیشی با ما خطر کرده بود، پرسید:
·        « اما چرا اره جا مانده؟»

2
·        ما فکر می کنیم که اره جا  نمانده  است.
·         اره را مانا به عمد کنار تنه نهاده اند تا بیننده را به اندیشه وادارند.

·        حال حریف هوادار مانا خواهد گفت:
·        «تو داری باز ذهنیت خود را به اثر مانا سنجاق می کنی!»
·        چون هر «نقدی هر قدر هم ادعا کند که بر پایه داده های اثر است یکجور سنجاق کردن ذهنیت خود منتقد و فضای فکری اش است به اثر.»

·        نه، از این خبرها نیست.

·        سعی ما ـ حتی الامکان ـ تحلیل عینی هر اثر هنری است.
·        ذهنیت ما نتیجه انعکاس عناصر موجود در هر اثر هنری در آئینه ضمیر ما ست.

3

·        ما بر آنیم که مانا اره را عمدا در کنار تنه نهاده است.

·        چرا و به چه دلیل؟

·        برای اینکه اگر مانا ایده ای در کله نمی داشت، زحمت رسم اره را به خود نمی داد.
·        چون هر کسی با دیدن تنه، بطور اوتوماتیک به این نتیجه می رسید که تنه بوسیله اره ای چنین صاف و هموار بریده شده است.

·        اکنون فقط باید به این پرسش پاسخ داد که چرا مانا بر حضور اره در کنار تنه ابرام ورزیده است؟

4

·        برای اینکه ما به «سنجاق کردن ذهنیت خود بر اثر هنری» متهم نشویم، باید به دنبال دلیل عینی بگردیم.

·        یعنی از خود بپرسیم که کی دهقان اره را دم دست می گذارد؟


·        حتی مارک تواین به این حقیقت امر واقف بوده، وقتی که گفته:
·        « شاید آدم فراموش کند که چپق صلح را کجا قایم کرده، ولی جای اره را هرگز فراموش نمی کند!»

·        اهمیت اره در قاموس مارک تواین حتی از چپق صلح که ببرکتش جلوی خون ریزی و قتل و غارت گرفته می شود، افزونتر و تعیین کننده تر است.
·        برای اینکه اره وسیله بریدن درخت و ساختن خیلی چیزها و از جمله چپق صلح است.
·        یعنی نقش بی جانشینی دارد.

5

·        حالا حریف هوادار حتما می بینند که ما قصد سنجاق کردن ذهنیت خود به این اثر مانا را نداریم.
·        ما بر اساس تجارب عینی بشری استدلال می کنیم.
·        و لذا برآنیم که مانا ـ یا آگاهانه و اندیشیده و یا بطور خودپو، یعنی به دستور شعور رسوب کرده در طول سالیان سال، در اعماق ضمیر خویش ـ  اره را کنار تنه نهاده است تا اگر احیانا به رویش آغاز کند، حسابش را درجا برسد و امکان بالیدن به درخت را از آن سلب کند.

6

·        بنابرین نه درختی در کار است و نه امید رئال برای روییدن درختی و نتیجتا نه امید تشکیل شاخه ای برای بستن بند تاب بدان.

·        نتیجه عینی این وضع و حال، فاجعه است.
·        فاجعه محرومیت طفل نگونبخت از تاب بازی!


·        شاید شفیعی کدکنی با رسیدن به نتیجه همانندی بوده که شعر زیر را سروده اند:

 شفیعی کدکنی
طفلی به نام شادی،
دیری است گمشده است
با چشم های روشن  ِ براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو.

هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر!

این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر.

·        بدون دار و درخت چگونه می توان تاب بازی کرد و شاد گشت!

7

·        اکنون این پرسش بسان جنی سمج و رودار پیش می آید و سینه سپر می کند:
·        «اما چرا درخت ها پیاپی بریده می شوند تا طفل شادی در حصار خلیج و خزر گم شود؟»

·        ما برای پرهیز از سنجاق کردن ذهنیت خویش، از خود می پرسیم که درخت در کشور حزب الله به چه دردی می خورد؟

·        هر کس که از حصار خلیج و خزر خبر دارد، می داند که طبقه حاکمه برای هر مشکلی از هر نوع، نفی مکانیکی سوبژکت مربوطه را در طرفة العینی جامه عمل می پوشاند.

·        بنابرین درخت ها بریده می شوند، چون طبقه حاکمه به تابوت و دار  احتیاج دارد.

·        حریف هوادار حتما می بینند که ذهنیتی خودآ و خودمختار در بین نیست.
·        و اگر ذهنیتی هست، چیزی جز انعکاس عینیت حی و حاضر نیست.

·        تحلیل ما می تواند معیوب و ناقص و نارسا باشد و مرتب تصحیح و تدقیق و تعمیق شود، ولی نمی تواند سنجاق کردن ذهنیت دلبخواهی ما بر اثر هنری کسی باشد.

8

·        درست به این دلایل است که طفل شادی در حصار خلیج و خزر گم شده است و طفلک باید تاب خود را در عالم خیال به شاخه های خیالی خلأ ببندد و در عالم خیال خوش باشد.
·        این تنها امکان زندگی شاد است که برای ساکنان حصار خلیج و خزر باقی مانده است:
·        شادی در عالم خیال و کابوس در عالم رئال.

·        برای تمرین هنر تفکر مفهومی می توان گفت که مانا در این اثر خویش، دیالک تیک رئال و ایدئال را به شکل دیالک تیک رئال و رؤیا بسط و تعمیم می دهند و بسته به شرایط حاکم وارونه اش می سازند.
·        بدین طریق است که ایدئال (خیال و رؤیا) بر تخت می نشیند و رئال هراسناک را از خطه خاطر برون می راند تا از فرط اندوه دق نکند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر