۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

هماندیشی با شهناز حبیبی (9)

 سرچشمه: 
صفحه فیس بوک 
شهنار حبیبی

  مردم اهرم اصلی قدرت اند.
اما به قدرت واقعی و تعیین کننده خود آگاه نیستند.
شهناز حبیبی


·        این کاریکاتور ـ بلحاظ فرم و محتوا ـ هم بسیار زیبا ست و هم فوق العاده ژرف و غنی و تأمل انگیز است.

1

 الاکلنگ

·        اگر استنباط ما از این کاریکاتور درست باشد، می توان گفت که مولد این اثر، برای بیان منظور خود، از مکانیسم الاکلنگی استفاده می کند که در یک سرش طبقه حاکمه ایستاده و در سر دیگرش توده های مولد و زحمتکش.

 2

خلق از قدرت حقیقی بی خبر است!

·        جنبه ستایش انگیز در این اثر هنری، استدلال خردمندانه و مبتکرانه و اثبات تجسم پذیر نقش تعیین کننده در دیالک تیک طبقه حاکمه و توده است.

·        این اولین بار است که ما در کاریکاتوری به چنین درایت فلسفی ـ اسلوبی ـ دیالک تیکی برخورد می کنیم و شطی از احساس شادمانی بر کویر دل مان می ریزد.

·        اما چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

3
·         
·        دلیل ما ـ قبل از همه ـ تجربی (امپیریکی) است:
·        با توجه دقتمند به کاریکاتور، می توان دریافت که اگر نماینده و سمبل طبقه حاکمه، الاکلنگ دیالک تیکی را ترک کند، توده های مولد و زحمتکش ککشان هم نمی گزد.
·        ولی اگر توده های مولد و زحمتکش، الاکلنگ را ترک گویند، طبقه حاکمه به قهقرای عمق ناپیدائی سقوط خواهد کرد.
·        این اثر فی نفسه شاهکار بی نظیری است.

4
خلق از قدرت حقیقی بی خبر است!

·        این ولی تمامت محتوای این اثر هنری غول آسا و بی همتا نیست.

·        چرا و به چه دلیل؟

·        به این دلیل که توده های مولد و زحمتکش در این اثر هنری منفعل، معطل و علاف نیستند.
·     توده ها پلاکارد به دست دارند، شعار بر لب و مطالباتی در دل.

·        این اما به چه معنی است و هنرمند مربوطه بدین طریق، چه برای گفتن دارد؟

5

·        درک اجتماعی ـ سیاسی ـ نظری ژرف هنرمند این اثر در همین واقعیت امر نیز نمایان می گردد.

·        منظور؟

·        منظور اینکه اگر توده های مولد و زحمتکش به تمیز منافع خود از منافع طبقه حاکمه قادر باشند، اگر برای دفاع از منافع طبقاتی خویش وارد عرصه شوند و به مقاومت و پیکار بر ضد طبقه حاکمه خطر کنند، قادر به ایفای نقش تعیین کننده خود در این دیالک تیک خواهند بود و لاغیر.

·        این اما به چه معنی است؟
6

·        این بدان معنی است که توده های مولد و زحمتکش بی شعور و فاقد سازمان و تشکل طبقاتی خاص خویش، قادر به ایفای نقش تاریخساز خود نخواهند بود و به گله بی تشخیص و تمیزی بدل خواهند شد که امروز دنبال این عوامفریب و فردا دنبال عوامفریب دیگری روانه خواهند شد و از چاله بیرون نیامده به قعر چاهی عمیق سقوط خواهند کرد.

·        این نکته مورد نظر هنرمند اما بلحاظ دیالک تیکی به چه معنی است؟

7

·        این بدان معنی است که توده های مولد و زحمتکش، بالقوه سوبژکت جامعه و تاریخ اند.
·        لکوموتیو اصلی و تعیین کننده قطار تاریخ اند.

·        اینجا ما با کدام دیالک تیک سر و کار داریم؟

8

·        ما اینجا با دیالک تیک امکان و واقعیت سر و کار داریم:
·        دیالک تیک امکان و واقعیت همان دیالک تیک دیرآشنای بالقوه و بالفعل است:
·        نطفه درون هر تخم مرغ، بالقوه جوجه ای است.
·        یعنی بلحاظ نظری، امکان جوجه گشتنش وجود دارد.

·        ولی برای گذار از خطه امکان به عالم واقعیت، یعنی برای تبدیل بالقوه به بالفعل، یعنی برای توسعه نطفه به جوجه، باید مرغی به مدت معینی روی آن بخوابد، تا نطفه دچار تغییرات کمی تدریجی شود و پس از رشد کافی و رسیدن به حد عینی، تحول کیفی یابد، پوسته تخم مرغ را بشکافد و به مثابه جوجه، گام به عالم بگذارد.

·        ماجرای گذار از امکان به واقعیت از این قرار است:
·        اگر توده های مولد و زحمتکش بسیج شوند و در سازمان های طبقاتی مختلف خویش، یعنی در سندیکاها، اتحادیه ها، احزاب و غیره خاص خود متشکل شوند و تربیت نظری و عملی ببینند، می توانند در لحظه معینی به ایفای نقش تاریخساز خود نایل آیند و جامعه و جهان را بسان لکوموتیوی به پله های بالاتر توسعه حمل کنند.

·        به قول برتولت برشت در نمایشنامه گالیله:
·        «اگر گاوها هماندیشی کنند، کشتارگاهها تعطیل می شوند!» 

 شهناز  
مردم اهرم اصلی قدرت اند. اما به قدرت واقعی و تعیین کننده خود آگاه نیستند.

·        منظور شهناز از این حکم چیست؟

·        مفهوم «اهرم قدرت» به چه معنی است؟

·        میان الاکلنگ و اهرم رابطه دیالک تیکی منفرد (خاص) و عام برقرار است:
·        الاکلنگ یکی از فرم های ششگانه اهرم است.

·        شهناز در این حکم خویش به نقش تعیین کننده توده های مولد و زحمتکش اشاره می کنند و به عامل آگاهی توده ای نیز تأکید می ورزند.

1

·        مسئله ای که باید مورد بحث قرار گیرد، این است که توده های مولد و زحمتکش سوبژکت تاریخ اند و یا اهرمی در دست سوبژکت تاریخ؟

2

·        در همه فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی ماقبل سرمایه داری، توده های مولد و زحمتکش (برده ها، رعایا) اهرمی برای تحولات اجتماعی ـ اقتصادی در دست طبقات دیگر بوده اند.
·        نخست در دست فئودال ها بر ضد نظام برده داری و بعد در دست بورژوازی بر ضد نظام فئودالی.

3

·        اما در نظام سرمایه داری ورق بطرز رادیکالی برمی گردد و توده های مولد و زحمتکش دیگر نه اهرمی در دست اقلیتی، نه آلت دستی در اختیارطبقات انگل و استثمارگر، بلکه اهرمی در دست اکثریتی اند.
·        یعنی اهرمی در دست خویشتن خویش اند.

·        این به معنی تبدیل توده های مولد و زحمتکش به سوبژکت مستقل و خودمختار جامعه و تاریخ است.
·        ما اینجا با دیالک تیک اصیل و راستین سوبژکت و اوبژکت، دیالک تیک توده و جامعه سر و کار داریم.

4

·        اگر دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت  را بسط و تعمیم دهیم به دیالک تیک توده و تاریخ می رسیم:
·        توده به مثابه سوبژکت (فاعل) و تاریخ به مثابه اوبژکت (مفعول)  

·        و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن سوبژکت (توده های مولد و زحمتکش) است.

·        درست برعکس آنچه که در عرصه تئوری شناخت به بحث کشیده و استدلال و اثبات کرده ایم:
·        در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت از آن اوبژکت (موضوع شناخت) است.  

·        به همین دلیل است که شهناز از «قدرت واقعی و تعیین کننده» توده های مولد و زحمتکش سخن می گویند و ضرورت خودآگاهی خلق را گوشزد می کنند.

·        این نظر شهناز نه تنها درست و علمی، بلکه امیدآفرین و مسرت بخش است.


·        همین نظر را فریدریش انگلس ـ حکیم توده های مولد و زحمتکش ـ با صراخت تمام بر زبان رانده است:

«دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس توده های نادان، برای تحقق انقلاب بپایان رسیده است.
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است، حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی است،
 آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.»
انگلس درمقدمه ای بر کتاب مارکس تحت عنوان «مبارزات طبقاتی در فرانسه»
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر