۱۳۹۱ آبان ۲۳, سه‌شنبه

تمرین تفکر مفهومی (97)

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  15 ـ 22 )  
چو لشکر برون تاخت، خشم از کمین
نه انصاف ماند، نه تقوی، نه دین

ندیدم چنین دیو، زیر فلک
که از وی گزینند چندین ملک

شین میم شین


·        معنی تحت اللفظی ابیات:
·        به محض اینکه خشم بسان لشکری از کمینگاه، برون می تازد، نه از انصاف نشانی می ماند، نه از تقوی و نه از دین.
·        در زیر آسمان دیوی بسان خشم ندیده ام که منتخب فرشتگانی چند باشد.

·        سعدی در این دو بیت، چه برای ابلاغ دارد؟

1
  چو لشکر برون تاخت، خشم از کمین
نه انصاف ماند، نه تقوی، نه دین

·        بنظر سعدی، خشم نافی انصاف و تقوی و دین است.

·        آیا حق با سعدی است؟

·        برای پاسخ به این پرسش بهتر است دیالک تیکی را پیدا کنیم که سعدی بسط و تعمیم می دهد:

الف

·        سعدی ظاهرا دیالک تیک غریزه و عقل را به شکل دیالک تیک خشم و انصاف و تقوی و دین بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده منفی را از آن غریزه (خشم) می داند.
·        حق با سعدی است.
·        در دیالک تیک غریزه و عقل واقعا هم نقش تعیین کننده از آن  غریزه است.
·        غریزه نیروی قدر قدرت مهیبی است که وقتی از کمین برون تازد، عقل ـ درجا ـ جا خالی می کند و عقب می نشیند.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که عقل چه ربطی به انصاف و تقوی و دین دارد؟

ب

·        حالا می توان به منظور مارکس پی برد، وقتی که می گوید:
·        «عقل همیشه وجود داشته، ولی نه در فرم درستش!»

·        سعدی هم خردگرا ست.
·        سعدی خردگرای ناپیگیر و نیم بند و مصلحتی است.
·        عقل مورد نظر سعدی را فقهای دیگر نیز نمایندگی و ادعا کرده اند.
·        نمی توان به سعدی در چارچوب دیالک تیک غریزه و عقل حق نداد:
·        چون گرایش به انصاف و تقوی و دین نه کردوکار روشن و اصلی غریزه، بلکه عقل علیل و ذلیل است.

ت
·        حق با سعدی است:
·   اگر غریزه (خشم) یکه تاز بلامنازع میدان شود و عقل خانه نشین گردد، دیگر کسی به یاد انصاف و تقوا و دین نمی افتد.

2
ندیدم چنین دیو، زیر فلک
که از وی گزینند چندین ملک

·        سعدی در این بیت بسط و تعمیم دیالک تیک غریزه و عقل به شکل دیالک تیک خشم و انصاف و تقوا و دین را فرم دیگری می بخشد و آن را به شکل دیالک تیک دیو و ملک در می آورد تا برای خواننده و شنونده اندرز ایدئولوژیکی اش تجسم تصویرمند بخشد و قابل تصور و درک و فهم سازد.
·        هنر معرفتی، تصوری، تصویری، توضیحی و تبیینی شیخ شیراز واقعا ستایش انگیز است.
·        خواننده و شنونده شعر، بدون کمترین دردسری در می یابد که عقل (انصاف و تقوا و دین) فرشته ای است و غریزه (خشم) دیو مهیب مخربی است.
·        واقعا هم چنین است.
·        غریزه هیولا و غول آسا ست.

3
  چو لشکر برون تاخت، خشم از کمین
نه انصاف ماند، نه تقوی، نه دین

ندیدم چنین دیو، زیر فلک
که از وی گزینند چندین ملک

·        اما چرا باید شیخ شیراز برای اثبات دیو وارگی طبیعی ترین واکنش غریزی حیوانی و انسانی اینهمه سرمایه گذاری کند؟

الف

·        این دو بیت را سعدی در باب اول بوستان، یعنی در «در عدل و تدبیر و رأی» خطاب به هیئت و طبقه حاکمه می سراید.
·        سعدی به خریت و خرابکاری شاهان و درباریان وقوف تجربی ژرفی دارد.
·        از این رو برای حفظ و تحکیم مناسبات تولیدی فئودالی آنها را به انصاف و تقوا و دین فرامی خواند تا در برخورد با توده های مولد و زحمتکش، حد اعتدال نگه دارند و تیشه بر ریشه فئودالیسم نزنند.

ب

·        این شعر سعدی اما مخاطبان دیگری هم دارد.
·        چون ایدئولوژی طبقه حاکمه در کسوت شعر، وسیعا اشاعه می یابد و به گوش روشنفکران ارگانیک طبقه متوسط و توده های مولد و زحمتکش نیز می رسد.
·        سعدی بدین طریق، دشمنان طبقاتی خود را نیز تحت تأثیر ایدئولوژیکی قرار می دهد، تا فوران خودپو و ناگهانی خشم و طغیان توده ی را تعدیل کند.

ت

·        سعدی در این دو بیت، در هر صورت، غریزه خشم را دیو می نامد.
·        نظر همیشگی سعدی همین است:
·        در فلسفه اجتماعی سعدی، نفس (غرایز طبیعی) انسانی دشمن بشر تلقی می شود.

·        سعدی عقل را پیش شرط انصاف و تقوی و دین قرار می دهد و بمثابه صفتی فرشته ای می ستاید.

·        گزینش خردستیزی لگام گسیخته، حدود 70 سال بعد، از سوی حافظ  باید دلایل ایدئولوژیکی ـ طبقاتی ـ معرفتی ـ نظری داشته باشد:
·        با خردگرائی نمی توان از مواضع سست و لرزان فئودالیسم واپسین  دفاع کرد.
·        برای دفاع از نظام نامعقول، باید نخست خنجر بر گلوی خرد نهاده شود.

·        حافظ برای توضیح پدیده های طبیعی و اجتماعی، همه مفاهیم  ایراسیونالیستی از قبیل «چرخ فلک»، «چرخ گردون»، «دور سپهر»، «دور زمانه»، «کلک قضا»، «تقدیر»، «طالع»، «بخت»، «اقبال»، «عهد ازل»، «الست»، «سحر»، «جادو»  و غیره را به خدمت می گیرد.
·        مفاهیم خردگرا در فلسفه اجتماعی حافظ به ندرت یافت می شوند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر