۱۳۹۱ آبان ۲۶, جمعه

هماندیشی با مهر مازانی (1)

سیری در کاریکاتوری از مانا نیستانی (3)
سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه موسوم به
«تمرین تفکر مفهومی»

 مهر
من ارتباط این بحث را با تصویر خانم فیروز نفهمیدم.
اگر می شود توضیح دهید.  

·        خیلی ممنون از هماندیشی.
·        کاریکاتور مانا ارتباطی با مریم فیروز ندارد.
·        ما دنبال عکسی از کاریکاتوریست گشتیم و به این عکس در گوگل برخوردیم و به سبب محتوای کاریکاتور، این عکس را مناسب یافیتم.
·        اگر تحلیل این کاریکاتور فوق العاده ژرف مانا را خوانده باشید، شاید ارتباط جهان بینانه آن را با مادر و سردار دلاور ما پیدا کنید.
·        یاد خروشانش به یاد باد.

مهر  
مطلبی را که در باره کاریکاتور نوشته اید، خواندم. عکس خانم فیروز بعد دیگری به این قضیه می دهد. در تفسیر شما در یک طرف طبقه حاکم قرار دارد. این طبقه برای ادامه حیات خود (یا بهتر بگوئیم برای حفظ این فرم از مناسبات تولیدی) سعی‌ در مسخ طبقه دیگر دارد.
بعدی که عکس خانم فیروز به آن اضافه می‌ کند، این است که در طبقه حاکم چه خبر است؟
این فرم از مناسبات تولیدی که زیربنای وجودی برای هر دو طبقه است، در طبقه حاکم چه تأثیری می‌گذارد؟
شاید بتوان گفت که افراد طبقه حاکم هم در جهت بازتولید این فرم از مناسبات تولیدی مسخ شده اند.
به زبان ساده تر دروغگو خود دروغ خودش را بالاجبار و بالضروره باور کرده است.
این‌همه تئوریسین سرمایه داری که قرار است، به ما بقبولا نند که سرمایه داری آخر خط است و ما چاره دیگری جز قبول آن نداریم، خود نیز به این باور رسیده ‌اند.
مانند کسی‌ که دچار بیماری دروغ گفتن شده، آنها از بست دروغ گفته اند که دیگر آن را باور کرده اند. مشکل اینجا ست که بر خلاف طبقه دیگر، آگاهی‌ به تنهایی‌ درد آنها را دوا نمی کند.
گسست از طبقه ‌ای که به آن تعلق داری، کنار گذاشتن مزایای مادی بودن در آن طبقه، کار اسانی‌ نیست.
از این دریچه است که می‌توان به عظمت کار مریم فیروز (رسیدن به آگاهی‌ و گسست از تعلق طبقاتی و تحمل سختی‌ها و رنج های ناشی‌ از آن) پی‌ برد. پیروز باشید.

·        خیلی ممنون
·        متاتحلیلی (تحلیل از تحلیلی) که بر تحلیل ناشیانه و دست و پا شکسته ما نوشته اید، فی نفسه خیلی غنی تر از تحلیل واره ما ست و بلحاظ نظری نه تنها ژرف، بلکه بغایت تأمل انگیز است.
·        شاهکارهای  موجز تأمل انگیزی از این دست باید خود با دقت مندی عرقریزی مورد تحلیل قرار گیرند.
·        از این رو اجازه بدهید که در هماندیشی مستقلی به این نکات بسیار مهم که شما از زیر خاکستر نسیان و فراموشی بیرون کشیده اید، پس از تأمل درخور بپردازیم.
·        با سپاس از زحمات تان

مهر
مطلبی را که در باره کاریکاتور نوشته اید، خواندم. عکس خانم فیروز بعد دیگری به این قضیه می دهد. در تفسیر شما در یک طرف طبقه حاکم قرار دارد. این طبقه برای ادامه حیات خود (یا بهتر بگوئیم برای حفظ این فرم از مناسبات تولیدی) سعی‌ در مسخ طبقه دیگر دارد.

·        نظر دوست مان مبنی بر اینکه «طبقه حاکمه برای ادامه حیات خود (یا بهتر بگوئیم، برای حفظ این فرم از مناسبات تولیدی) سعی‌ در مسخ طبقه دیگر دارد»، درست است.

·        حریفی در انتقاد از تحلیل ما از کاریکاتور مانا نوشته بود:
·        « تحلیل مانای تو را دارم می خوانم .
·        اولش که من کاملا جور دیگری فکر کرده ام .
·        آن کله مربعی دارد فکر می کند و آن بالا تراوشات مغز او ست.
·        اما تو آن را به سرمی تشبیه کرده ای که قطره قطره در ذهن او می چکد.»

·        دوست دیگری نیز که کاریکاتورآگاهی اش صدها بار بیشتر از ما ست، همین نظر را نمایندگی کرده بودند.
·        ولی هم در طببیعت آثار هنری است و هم در طبیعت انعکاس معنوی:
·        هر اثر هنری پس از عبور از فیلترهای (صافی های) طبقاتی و معرفتی ـ نظری در آئینه ضمیر هرکس به نحو معینی منعکس می شود و تأثیرات متنوعی اعمال می کند.

·        ما در پاسخ به حریف نوشتیم که این اثر مانا را می خواستیم و می توانستیم در مقیاس بین المللی وسیع تری مورد بحث قرار دهیم.
الف

·        حق با دوست مان مهر است:
·        طبقه حاکمه بشریت را چه بسا از سنین کودکی، بلحاظ فکری، اسلوبی، روحی، پسیکولوژیکی و ایدئولوژیکی مانی پولیزه می کند.

·        مانی پولاسیون عبارت است از فن حاکمیت بورژوازی امپریالیستی در زمینه تحریف رفتار توده های عظیم مردم.

·        بورژوازی امپریالیستی، بکمک معارف علمی و متدهای فنی مدرن، تشکیل شعور و نظر سازی مردم را ـ حتی الامکان ـ از شناخت و دانش منفصل و قطع می کند و بدین طریق به مسخ شعور انسان ها نایل می آید.
·        توده های مردم، بی آنکه خود متوجه شوند، در جهان بینی خویش، در عادات فکری خویش، در تحریکات عاطفی خویش، در قضاوت های هنری خویش و در تمامت شیوه زندگی خویش تحت سیطره منافع طبقاتی بورژوازی امپریالیستی قرار می گیرند.
·        مانی پولاسیون عبارت است از همترازسازی شعور انسان ها با ایدئولوژی امپریالیستی.
·        مانی پولاسیون، توده های مردم را در عرصه روحی ـ معنوی نیز تا به درجه آلت دست و اوبژکت کامل انحصارات تنزل می دهد.

·        مراجعه کنید به ایدئولوژی و  شعور در تارنمای دیارة المعارف روشنگری

·        اما چرا و از کی تا حالا؟

ب
 

·        این همان بورژوازی است که در مبارزات ضد فئودالی و ضد استبدادی خود غول های فکری عظیمی از قبیل کانت، فیشته، هگل، دیدرو، هلوه تیوس، لامتری، روبسپیر، هولباخ و فویرباخ و و غیره داشته است که مذهب را با تمامت نکبتش تار و مار کرده اند و خیابان های پاریس را از خون شاهان و کشیشان و اشراف فئودال رنگین نموده اند.
·        این همان بورژوازی است که در ایالات متحده برای برچیدن بساط برده داری به جنگ داخلی خونینی روی آورده است.

·        چی شده که بورژوازی به این روز افتاده که نه تنها از مذاهب رسمی حمایت همه جانبه می کند، بلکه هر رزو فرقه مذهبی جدیدی را یا از گورهای عهد عتیق بیرون می کشد و پس از تر و تمیز کردن، در رسانه های تمام ارضی اش تبلیغ می کند و یا فرقه ها و سکت های مذهبی و خرافی متنوعی را شخصا اختراع می کند و با صرف میلیون ها دلار رواج می دهد و با کثیف ترین دار و دسته ها و باندهای مافیائی و جنائی همکاری دارد؟

·        طالبان که قارچ نبوده و نیست.
·        برای تربیت طالبان از کودکان زحمتکشان افغانی، میلیاردها دلار سرمایه گذاری شده است.

ت

·        برای درک علت این چرخش ایدئولوژیکی بورژوازی باید به همان حبل المتینی چنگ زد که دوست مان مهر بدرستی مطرح کرده اند:
·        مناسبات تولیدی حاکم.

·        مراجعه کنید به نیروهای مولده ، مناسبات تولیدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        حالا این سؤال پیش می آید که مگر مناسبات تولیدی سرمایه داری عوض شده؟

·        تعویض مناسبات تولیدی به معنی انقلاب اجتماعی است.
·        تعویض مناسبات تولیدی سرمایه داری به معنی گذار به سوسیالیسم است.

پ
پاسخ اقتصادی ـ سیاسی

·        ما برای پرهیز از سردرگمی فکری بهتر است که میان بورژوازی انقلابی آغازین و بورژوازی ارتجاعی واپسین (بورژوازی امپریالیستی، بورژوازی معاصر) تفاوت کیفی قائل شویم.

1
·        غول های فکری و ایدئولوژیکی سابق از قبیل کانت و هگل و غیره نماینده های ایدئولوژیکی بورژوازی انقلابی آغازین بوده اند.
·        میراث فکری آنها را طبقه کارگر نفی دیالک تیکی می کند، یعنی جنبه های میرنده آنها را دور می ریزد و جنبه های بالنده آنها را توسعه می دهد.
·        کانت و هگل و غیره برای طبقه کارگر همچنان و هنوز عزیزند و احترام انگیز.

2
·        بورژوازی واپسین و معاصر محصول گذار نظام سرمایه داری به مرحله امپریالیسم است.
·        بورژوازی در این مرحله به چرخش فکری و ایدئولوژیکی کیفی  تعیین کننده ای تن در داده و همه دستاوردهای مثبت،  انقلابی و پیشرفت گرای بورژوازی آغازین را زنده بگور ساخته است.
·        این بورژوازی واپسین و معاصر تا مغز استخوان ارتجاعی،  ضد انقلابی و ضد بشری است.
·        همین بورژوازی واپسین است که منجلاب پرورش فاشیسم، نازیسم، صهیوینسم، فوندامنتالیسم و غیره بوده و مکاتب فلسفی و بینشی و معرفتی ـ نظری ارتجاعی متنوعی از قبیل نیچه ئیسم، نیهلیسم، اگزیستانسیالیسم، پوزیتیویسم، تومیسم، نئوتومیسم، پست مدرنیسم و غیره تولید کرده است.

ث
پاسخ نظری (تئوریکی)

·        بورژوازی تا زمانی طبقه ای انقلابی بوده که مناسبات تولیدی با سطح توسعه نیروهای مولده انطباق داشته است.
·        اما از زمانی که مناسبات تولیدی به سبب رشد سرسام آور نیروهای مولده به سدی در مقابل رشد آنها بدل شده، بورژوازی تغییر کیفی داده و به طبقه ای ارتجاعی بدل شده است.
·        ماهیت نظام سرمایه داری تغییر نیافته، ولی کیفیت آن عوض شده است:
·        سرمایه داری از مرحله رقابت آزاد به مرحله سرمایه داری انحصاری (امپریالیسم) عبور کرده است.

·        این تغییر کیفی فقط خاص نظام سرمایه داری و طبقه بورژوازی نیست.
·        همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی طبقاتی از همین دو مرحله گذشته اند:
·        به همین دلیل است که ما هم برده داری انقلابی آغازین داشته ایم و هم برده داری ارتجاعی واپسین.
·        هم فئودالیسم انقلابی آغازین داشته ایم، هم فئودالیسم ارتجاعی واپسین.

·        حافظ خودمان را شاید بتوان نماینده ایدئولوژیکی فئودالیسم واپسین تلقی کرد.
·        بیهوده نیست که اشعار و افکار شعرا و فلاسفه قرون وسطی واپسین به مذاق شعرا و فلاسفه بورژوازی واپسین خوش می آید و برعکس.
·        اندیشه های نیچه و هایدگر و غیره در کشور فوندامنتالیسم طرفداران پر و پا قرص بیشماری دارند که خیلی از آنها حتی ادعای طرفداری از سوسیالیسم دارند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر