۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

اندیشه هائی از چارلی چاپلین (4)

 چارلز اسپنسر چاپلین
(۱۶ آوریل ۱۸۸۹ - ۲۵ دسامبر 1977)
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
امیر داود مصلحت جو

2
جرالدين، دخترم

·        تو مرا نمی شناسی جرالدين.
·        در آن شب های دور٬ بس قصه ها با تو گفته ام ٬ اما قصه خود را هرگز نگفته ام .
·        اين داستانی شنيدنی است‌:
·        این داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترين محلات لندن آواز می خواند و می رقصيد و صدقه جمع می کرد.
·        اين داستان من است.

·         من طعم گرسنگی را چشيده ام .
·        من درد بی خانمانی را مزمزه کرده ام.
·        و از اينها بيشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقيانوسی از غرور در دلش موج می زد ٬ اما سکه صدقه رهگذر خود خواهی آن را می خشکاند، احساس کرده ام.

·        با اينهمه من زنده ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايد حرفی زد.
·        داستان من به کار تو نمی آيد.
·        بگذار از تو سخن گوییم.

·         به دنبال تو نام من است:
·        چاپلين .

·        با همين نام بیش از چهل سال مردم روی زمين را خنداندم و بيش از آنچه آنان خنديدند، خود گريستم .
جرالدین در دنيايی که تو زندگی می کنی، تنها رقص و موسيقی نيست .
·        نيمه شب، هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بيرون مي آيی ٬ آن تحسين کنندگان ثروتمند را يکسره فراموش کن.
·        اما حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند، بپرس.
·         حال زنش را هم بپرس....
·        و اگر آبستن بود و پولی برای خريدن لباس بچه اش نداشت٬ چک بکش و پنهانی توی جيب شوهرش بگذار .

·        به نماينده خودم در بانک پاريس دستور داده ام٬ فقط اين نوع خرج های تو را٬ بی چون و چرا قبول کند.
·        اما برای خرج های ديگرت بايد صورت حساب بفرستی .

·        گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد.
·        مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزی يکبار با خود بگو :
·        «من هم یکی از آنهایم!»  

·        تو یکی از آنهایی، دخترم، و نه بیشتر.
·        هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم دهد، اغلب دو پای او را نیز می شکند .

·        و وقتی به آنجا رسیدی که هر لحظه ، خود را بر تر از تماشاگران رقص خویش بدانی، همان لحظه صحنه را ترک کن و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان.
·        من آنجا را خوب می شناسم.
·         از قرن ها پیش آنجا اطراقگاه بهاری کولیان بوده است.
·         در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید.
·         زیبا تر از تو!
·        چالاک تر از تو و سرفرازتر از تو .

·        آنجا از نور خیره کننده ی نورافکن های تئاتر «شانزلیزه» خبری نیست .
·        نور افکن رقاصگان کولی، ماه است و بس.
·        نگاه کن!
·        خوب نگاه کن!
·        آیا بهتر از تو نمی رقصند؟
·        اعتراف کن دخترم .
·        همیشه کسی هست که بهتر از تو برقصد .
·        همیشه کسی هست که بهتر از تو بنوازد.

·        و این را بدان که درخانواده چارلی، هرگز کسی آنقدر بی شرم و گستاخ نبوده که به کالسکه رانی و یا سائلی در کنار رود سن، ناسزایی گفته باشد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر