۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

سیری در کاریکاتوری از مانا نیستانی (13)

مانا نیستانی  (زادهٔ ۱۳۵۲ در تهران)
سرچشمه
 صفحه فیس بوک
هواداران مانا نیستانی
Mana Neyestani Fan Page

 عاشورای آقای سرکوبمنش.
 قسمت ۳۷۱ از مجموعه درگیرها

·        اکنون این سؤال پیش می آید که چرا مانا قهرمان اثر خود را «آقای سرکوبمنش» نام نهاده اند؟

1

·        شاید خود مانا اصلا نمی دانند که چرا یخه «آقای سرکوبمنش» را می گیرند و شخص او را مورد ضرب و شتم انتقادی قرار می دهند.

2

·        شاید مانا به پیامد تربیتی ـ تأثیری فرمولبندی خودپوی خویش واقف نباشند.
·        بیننده اثر هنری اما همزمان علاوه بر دیدن اثر مربوطه به خواندن عنوان آن نیز می پردازد و با توجه به عنوان هم می تواند برداشت خود را تعمیق بخشد و هم می تواند آن را مورد تجدید نظر قرار دهد و تحت تأثیر نظر صاحب اثر هنری قرار گیرد.

3

·        بی دلیل نبوده که علی به ابراز نظر زیر خطر می کنند:

علی
به هیچ وجه نباید فکر کرد این گریه ها سیاه بازی هستش.
نه! 
اینجور شخصیت ها انسان های مسخ شده ای هستن که تظلم وظلم رو به صورت پارالل توی وجودشون دارن !
همین عامل است که از اینها خطرناکترین و نفهمترین نیروهای سرکوب در طول تاریخ رو ساخته!
 اینها روبات های گوشتی بدون اراده هستن.

·        ما باید هم از هماندیشی علی شادمان باشیم و هم نظرات ایشان را مورد تأمل قرار دهیم.
·        علی بی کمترین شک و تردید، تحت تأثیر عنوان این اثر بوده، که به توضیح ژرفتر و همه جانبه تر آن ـ البته بزعم خویش ـ پرداخته اند.
·        علی هم شاید بطور خودپو به این کار دست زده اند، ولی در هر صورت در خط ایدئولوژیکی ترسیم شده بوسیله مانا حرکت کرده اند.
·        تأمل روی نظرات علی به سبب محتوای طبقاتی ـ ایدئولوژیکی آن از اهمیت چشمگیر برخوردار است.

علی
به هیچ وجه نباید فکر کرد این گریه ها سیاه بازی هستش.
نه!
  
·        برداشت ما درست بود.
·        علی هم بسان مانا دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک آقای سرکوبمنش و سرکوب بسط و تعمیم می دهند و نقش تعیین کننده را از آن وسیله (آقای سرکوبمنش) می دانند.
·        بدین طریق همه کاسه کوزه ها بر سر سرکوبمنش خراب می شود.
·        ما مسئله را عمیقتر از این می بینیم و در بخش اول تحلیل احتمالا بطور غیرمستقیم بدان پرداخته ایم.

·        اما آقای سرکوبمنش تجسم و تبلور چیست و یا کیست؟

الف

·        آقای سرکوبمنش قهرمان این اثر مانا ست.
·        آقای سرکوبمنش تجسم ارگان سرکوب است.
·        در وجود آقای سرکوبمنش، همه نیروهای سرکوب طبقه حاکمه و یا بخش مسلط طبقه حاکمه تبلور و تجسم می یابد.
·        مانا و علی ـ برعکس ما ـ در ورای آقای سرکوبمنش، طبقه حاکمه را نمی بینند و یا نمی توانند و یا نمی خواهند ببینند.
·        آنها اراذل و اوباش را، لات ها و لومپن ها را، نیروهای بسیج را، سپاه پاسداران و غیره را می بینند.


 ·      این اما به چه معنی است؟
1
بلحاظ نظری

·        این شیوه نگرش، بلحاظ نظری (تئوریک) بدان معنی است که مانا و علی و خیلی های دیگر، به قول مولوی «برون را می بینند و قال را می شنوند» و به «درون و حال» بی اعتنا هستند.  
·        آنها چماق به دستان و بسیجیان و پاسداران را می بینند، ولی طبقه حاکمه را و یا بخش مسلط طبقه حاکمه را نمی بینند که به بسیج، سازماندهی، تأمین مالی، امکاناتی و ایدئولوژیکی آنها می پردازد.

·        اما چرا و به چه دلیل نمی بینند؟

2
بلحاظ معرفتی ـ نظری

·        مانا و علی اولا در مرحله حسی و تجربی شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها درجا می زنند و وارد مرحله عقلی و نظری شناخت آنها نمی شوند و گرنه می توانستند با تأمل درخوری دریابند که همین وسیله، همین آقای سرکوبمنش ایدئالیزه شده می توانست فونکسیون بکلی دیگری به عهده گیرد، قبلا هم به عهده گرفته، بعدها هم به عهده خواهد گرفت.

·        اما مانا و علی چه خطای معرفتی ـ نظری مرتکب شده اند؟

3

·        آنها دیالک تیک حسی ـ عقلی را از سوئی و دیالک تیک تجربی و نظری را از سوی دیگر تخریب کرده اند.
·        آن جانب و جنبه از موضوع شناخت را دیده اند که با توسل به ارگان های حسی (مثلا حواس پنجگانه) و تجربه قابل شناخت است.
·        با شناخت حسی و تجربی فقط می توان آقایان سرکوبمنش را دید و نه پایگاه طبقاتی آنها را و نه طبقه حاکمه ملی و بین المللی را.
·        برای تمیز و افشای طبقه حاکمه ملی و بین المللی به شناخت عقلی و نظری نیاز مبرم است.
·        در غیر این صورت، طبقه حاکمه همیشه و همه جا نامرئی می ماند.
·        چون دیدن طبقه حاکمه با توسل به شناخت حسی و تجربی محال است:
·        طبقه حاکمه چه بسا حتی دست خود را به کارهای کثیف آلوده نمی کند.
·        انجام کارهای کثیف همیشه به عهده فرزندان زحمتکشان گذاشته می شود تا وقتی هم که ورق برگردد، احدی به یاد طبقه حاکمه نیافتد.

4
بلحاظ طبقاتی

·        شاید تعلقات طبقاتی مانا و علی اجازه فراتر از جنبه حسی و تجربی  دیدن را به آنها نمی دهد.
·        طرفداران نظام سرمایه داری به عنوان مثال، ترجیح می دهند که به جای اشاره به کنسرن های سرمایه داری در آلمان و جهان که به پیدایش، تقویت و توسعه نظام فاشیستی در آلمان و دیگر کشورهای اروپا پرداخته اند، دنبال اراذل و اوباش و لات و لومپن بگردند و متناسب با آن، به تحلیل نظری فاشیسم بپردازند.
·        شاید در این اثر مانا و در تحلیل علی نیز وابستگی طبقاتی مانع دیدن و نشان دادن ژرفتر مسئله بوده است.

علی
به هیچ وجه نباید فکر کرد این گریه ها سیاه بازی هستش.
نه!

الف

·        اگر آقای سرکوبمنش تجسم بسیجیان و پاسداران و غیره باشد، حق با علی است.
·        باورهای مذهبی ریشه های هزاران ساله دارند و تعزیه و سینه و زنجیر و قمه زنی از دیرباز رواج داشته است.
·        گریه و زاری و عزاداری توده ها، اصلا و ابدا «سیاه بازی» نیست.
·        عشق و علاقه عاطفی به آل عبا در میان شیعیان، عشقی اصیل و ژرف و ریشه مند است.
·        کسی تئاتر در نمی آورد.

ب
  
·        گریه و زاری و عزاداری حتی بخشی از طبقه و هیئت حاکمه نیز «سیاه بازی» نیست.
·        ایدئولوگ های طبقه حاکمه به خرافه های خود باور دارند و گرنه هرگز نمی توانستند رسالت طبقاتی ـ ایدئولوژیکی خود را جامه عمل بپوشانند.

ت

·        گریه و زاری و عزاداری بخشی از طبقه حاکمه و هیئت حاکمه، به عنوان نمونه کوسه و محمود و غیره اما «سیاه بازی» بنظر می رسد.
·        بوی عوامفریبی و پوپولیسم می دهد.
·        آدمی را یاد گریه ها و معراجات روحی و عوامفریبی های جورج بن جورج می اندازد.

پ

·        اما بی اعتنا به همه نکات فوق الذکر، وقتی که طرفداران مذهب و حتی علم معینی به قدرت می رسند، یعنی وقتی که مذهب و علمی به ایدئولوژی طبقه حاکمه بدل می شود، آنگاه تمیز باورمند اصیل از ریاکار دوچندان دشوار می شود.
·        آنگاه همه از دم به تدین و یا باورمندی به علم مربوطه تظاهر می کنند.
·        این کردوکار تزویری چه بسا ناخودآگاه صورت می گیرد.
·        به همین دلیل است که پس از روی کار آمدن حکومت یأجوج و مأجوج تعزیه و سینه و زنجیر و قمه زنی تشدید شده است.
·        روانشناسی اجتماعی توده ها هم حاکی از آن است که به طبقه و هئیت حاکمه جدید و قدرتمند و ایدئولوژی آن بطور پسیکولوژیکی سمپاتی نشان می دهند.
·        همین پدیده نسبیتی را وارد حکم علی می سازد.

ث

·        مسئله اما بغرنجتر از آن است که بنظر می رسد.
·        روی کار آمدن طرفداران ایدئولوژی معینی اما همان ایدئولوژی مربوطه را به محک تجربه عملی و ملموس توده ها می زند و  چه بسا بی اعتبار می سازد.
·        فریب ظاهر قضایا را هرگز نباید خورد.
·        علیرغم افزایش تظاهر به ایدئولوژی معینی نیز امکان آن می رود که ستون های اصلی آن از درون تهی شود و به فوتی فرو ریزد.
·        شکست عملی احزاب کمونیست در پی ریزی جامعه سوسیالیستی به بی اعتباری مارکسیسم ـ لنینیسم، یعنی علمی ترین ایدئولوژی جهان منجر شده است.
·        از این رو ست که روی کار آمدن اسلامیست ها در کشورهای مختلف بیشک می تواند در درازمدت به بی اعتباری اوتوپی اسلامی منجر شود.

·        به همین دلیل است که برای روشنگری علمی و انقلابی بدیلی وجود ندارد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر