۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

هماندیشی با حمیده رضوانی (7)

هماندیشی با مخملیان (4)     
سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه موسوم به
شعر و شعور و شعار

حمیده
چرا اشعار حافظ را از دیدگاه و روحیه لطیف تری بررسی نمی کنید و یا اشعار دیگرش را بررسی نمی کنید ؟
دوست دارم این شعر حافظ را هم تحلیل کنید :
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز 
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی

جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می ‌پرسی، در او همت چه می‌ بندی
همایی چون تو عالی قدر، حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی

در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

به شعر حافظ شیراز می ‌رقصند و می ‌نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

 حافظ
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز  
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی  

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        قلم قادر به بازگوئی سر عشق نیست.
·        زیرا تشریح آرزومندی قابل توضیح و تبیین نیست.

·        حمیده بی تردید خواهد گفت:
·        چه عیبی در این بیت حافظ است؟
·        چرا باید خواننده را بلحاظ نظری و ایدئولوژیکی مسموم کند و در بیغوله جنگل جامعه سرگردان سازد؟
·        مرا که هنوز دچار سرگیجه، تردید و گمراهی نکرده است.

·        ما برای تأمل روی اعتراضات حمیده به تحلیل مفاهیم حافظ در این بیت خطر می کنیم:
·        «سر عشق»، «زبان قلم»،  «عجز قلم از بازگوئی سر عشق»، «ورای تقریر بودن شرح آرزومندی»

1
مفهوم «سر عشق»
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز  

·        سر و راز  به چه معنی است؟

·        سر در فرهنگ واژگان فارسی به «مطلب پنهان در دل»  اطلاق می شود.

·        سر عشق به چه معنی است و چرا باید عشق سر و رازی باشد؟

·        اگر حافظ از خصومت و کینه نسبت به کسی سر و رازی سرهم بندی می کرد، به هر صورت منطقی تر جلوه می کرد تا از عشق به کسی.

·        عشق به کسی را که نباید در صندوقخانه دل پنهان کرد.

·         حمیده چه فکر می کند؟

·        این چه عشقی است که شعرای فئودالی و بنده داری راز سر به مهری از آن سرهم بندی می کنند و به خورد خلایق می دهند؟

·        چرا باید افشای راز عشق فاجعه ای باشد؟

·        خواننده بهتر است در این زمینه اندکی بیاندیشد و اگر اندیشه ای و دلیلی به خاطرش خطور کرد، برای خود نگه ندارد.

2
مفهوم «زبان قلم»
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز  

·        بزعم خواجه شیراز قلم زبان بازگوئی سر عشق را ندارد.

·        این به چه معنی است؟

·        حمیده خواهد گفت:
·        نیت حافظ مهم جلوه دادن سر عشق است:
·        سر عشق در اعماق دل عاشق چنان نهان و نهفته است که قلم عاجز از تبیین آن است.

·        می توان به حمیده حق نداد؟

·        هرگز.
·        حق با او ست.

·        سر عشق در قاموس سعدی و حافظ با مبالغه ای غول آسا کسب اهمیتی شگرف می کند که باید دلیلی داشته باشد.

·        اما این دلیل کدام است؟

·        چرا باید شعرای کلاسیک کشوری اولا از عشق به کسی رازی سر به مهم و مگو سرهم بندی کنند و بعد اهمیت خارق العاده این راز سر به مهر را از هر منبری بشدت تبلیغ کنند؟

·        حمیده خواهد گفت:
·        شعر است دیگر، هر چه به ذهن شاعر می رسد می گوید و می نویسد.
·        شعر که نثر نیست تا مته به خشخاش نهیم و معنی اش کنیم.
·        شعر را باید خواند و لذت برد.

·        حق به نحوی از انحاء با حمیده است.
·        شاید حافظ اصلا عمدا و آگاهانه از عشق راز سر به مهر سرهم بندی نمی کند.
·        این جایگاه اجتماعی حافظ است که جامعه را در ضمیر او بنا بر توان معرفتی درخور خویش منعکس می کند و حافظ چه بسا خود به کنه آن وقوف ندارد.
·        اگر خواجه به جای غلامدار، غلامی می بود، جامعه به طرز دیگری در ضمیرش منعکس می شد و شعر حافظ محتوای ایدئولوژیکی و طبقاتی دیگری کسب می کرد.

·        حق با حمیده است.
·        ما هم کاری به سوبژکت شعر، یعنی خود شاعر نداریم.
·        هدف ما بررسی خود شعر است.
·        هدف ما حلاجی اوبژکت است، خود شعر است و نه سوبژکت شعر، یعنی شاعر.
·        از این رو ست که به جای بیوگرافی حافظ، مفاهیم ابیات او را زیر ذره بین تحلیل قرار می دهیم.

3
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز  

·        وقتی شاعری از هر چیز بزرگ و کوچک، مثلا عشق، سر و راز سر به مهری سرهم بندی می کند و بعد ادعا می کند که سر عشق قابل بازگوئی نیست، بلحاظ معرفتی ـ نظری، یعنی بلحاظ تئوری شناخت، کدام موضعگیری را اتخاذ می کند؟

·        چنین کسی در بهترین حالت اسکپتیسیسم (تردیدگرائی، شکاکیت) را و در بدترین حالت، اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) را نمایندگی می کند.
·        بزعم نمایندگان هر دو مکتب معرفتی ـ نظری، چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی در کلافی مه آلود پنهان شده اند و قابل شناسائی نیستند.

·        هر دو مکتب معرفتی ـ نظری، مکاتبی بشدت ارتجاعی و ضد پیشرفت اجتماعی اند.
·        هر دو مکتب معرفتی ـ نظری، بنی بشر را از شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها ناتوان تلقی می کنند و نهی می کنند.

·        موضعگیری معرفتی ـ نظری سعدی را می توان ندانمگرائی نیم بند و ناپیگیر تلقی کرد.
·        موضعگیری معرفتی ـ نظری حافظ اما ندانمگرائی تمامعیار و پیگیر است.

·        چرا و به چه دلیل روشن ما به این نتیجه رسیده ایم؟

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 131.)
چه دانند مردم، که در جامه کیست
نویسنده داند، که در نامه چیست.

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        مردم همانقدر قادر به شناخت فرد پنهان در لباس اند که قادر به دانستن محتوای نامه.
·        تنها نویسنده نامه می داند که در نامه چیست و نه کس دیگر.

·        این موضعگیر معرفتی ـ نظری سعدی است:
·        مردم فقط قادر به شناخت بلوز و دامن و مانتو و عبا و عمامه و کت و شلوار و کلاه اند و نه خود انسان ها.

·        چرا و به چه دلیل نمی توان همنوعان خود را شناخت؟

·        دلیل سعدی مطلقا تجربی (امپریکی) است:
·        چون فقط نویسنده نامه از فحوای آن مطلع می تواند باشد و نه کس دیگر.
·        کسان دیگر فقط می توانند به فرم و نمود و ظاهر نامه پی ببرند.

·        از این رو ست که ما سعدی را ندانمگرای نیم بند و ناپیگیر محسوب می داریم.
·        سعدی انسان را قادر به شناخت فرم و نمود چیزها، پدیده ها و سیستم ها می داند و نه قادر به شناخت محتوا و ماهیت آنها.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک فرم و محتوا، دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

·        حافظ برخلاف سعدی بلحاظ معرفتی ـ نظری ندانمگرای قاطع و پیگیر و تمامعیار است.
·        بزعم حافظ نه ظاهر چیزها، پدیده ها و سیستم ها قابل شناسائی اند و نه باطن آنها:
·        در قاموس حافظ که از تشریچ چشم و ابرو و مو و دیگر عناصر فرمال و ظاهری یار هنری ساخته، همه چیز راز وار و اسرارآمیز است.


·        امروزه استاد دانشگاه شهیری به نام فرانسیس فوکویاما در قلب ایالات متحده امریکا نیز ندانمگرائی را شب و روز تبلیغ می کند و علیرغم آن به غیب گوئی های مهمی دست می زند:
·        کسی که بشریت را ناتوان از شناخت چیزها می داند، خودش شب و روز از همه منابر مدرن موعظه می کند.

·        کسی هم تا چشم کار می کند نیست، تا بپرسد که برادر پس ندانمگرائی بشری چی شد که این همه، همه چیز دانمگرائی می فروشی؟

·        بزعم حافظ، شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها فقط در انحصار عالم الغیب است و بس.

·        حافظ مبلغ ندانمگرائی پیگیر است و بلحاظ معرفتی ـ نظری موضع ارتجاعی و پیشرفت ستیز دارد.
·        حافظ شنونده و خواننده اشعار خود را بلحاظ شناخت جامعه و جهان، خلع سلاح معرفتی ـ نظری می کند و به نادانی و خرافه گرائی سوق می دهد.

·        حمیده خواهد گفت:
·        این فقط یکی از اشعار حافظ بوده و من چون از آن خیلی خیلی خوشم می آمد، پیشنهاد کردم.
·        شاید حافظ در اشعار دیگرش طرفدار سرسخت علم و دانش و  خرد و شناخت باشد.

·        شاید حق با حمیده باشد.
·        پس بهتر است که خود حمیده گنجور را باز کند و واژه راز و سر و محرم راز و محرم اسرار و عالم الغیب و غیره را بجوید و صحت و سقم قضاوت ما را به «محک تجربه» (به قول خود حافظ) بزند.
·        ما مقوله راز در دیوان حافظ را تا حدودی تحلیل کرده ایم:

سیری در جهان بینی حافظ (6)
http://hadgarie.blogspot.de/2011/03/6_11.html
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر