۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه

تمرین تفکر مفهومی (93)

سعدی
(گلستان با ب هفتم، ص 177 ـ 187.)
چه فایده، چون ابر مدرار اند و نمی بارند و چشمه آفتاب اند و نمی تابند و بر مرکب استطاعت سوار اند و نمی رانند.     


·        معنی تحت اللفظی:
·        چه فایده دارد که توانگران بسان ابر باران مندند، ولی نمی بارند، بسان چشمه ی آفتاب اند، ولی نمی تابند، بر اسب ثروت سوارند، ولی نمی رانند.

·        درویش یاغی در چالش ایدئولوژیکی با سعدی ـ به مثابه مدافع توانگران ـ کدام شناخت افزارهای دیالک تیکی را برای توصیف توانگران بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن کدام قطب می داند؟

1
چه فایده، چون ابر مدرارند و نمی بارند

·        درویش در این حکم، دیالک تیک ابر بارانمند و بارش را بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن بارش می داند.
·        بزعم درویش، چون توانگران علیرغم ابر بارانمند بودن، نمی بارند، قابل انتقادند.

·        آیا حق با درویش است و یا با سعدی به مثابه مدافع منافع  توانگران؟

·        برای پاسخ به این پرسش باید مثل همیشه از خطه خاص به عالم عام فرا رویم.
·        یعنی باید مقوله هائی را پیدا کنیم که در برگیرنده مفاهیم «ابر بارانمند» و «بارش» باشند.

·        کدام مقوله های فلسفی حاوی شرایط فوق اند؟

2
·        برای تسهیل کار بهتر است که قدری بیاندیشیم:
·        ابر بارانمند، ابری است که بالقوه توان بارش دارد.
·        فقط کافی است که شرایط لازم برای بارش فراهم آید، تا ببارد.
·        یعنی از بالقوه به بالفعل بدل شود.
·        از دیالک تیک بالقوه ـ بالفعل به دیالک تیک امکان و واقعیت می رسیم.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک امکان و واقعیت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3
چه فایده، چون ابر مدرارند و نمی بارند و چشمه آفتاب اند و نمی تابند و بر مرکب استطاعت سوارند و نمی رانند.    

·        پس می توان گفت که درویش یاغی در این حکم، برای انتقاد از شیوه زندگی توانگران، دیالک تیک امکان و واقعیت را به شکل دیالک تیک ابر مدرار و عدم بارش، دیالک تیک چشمه آفتاب و عدم تابش و دیالک تیک استطاعت راندن و ماندن بسط و تعمیم می دهد.

·        اما از کجا می توان دریافت که او نقش تعیین کننده را از آن بارش و تابش و رانش می داند؟
 

4
چه فایده، چون ابر مدرارند و نمی بارند و چشمه آفتاب اند و نمی تابند و بر مرکب استطاعت سوارند و نمی رانند.   

·        از واژه «چه فایده» می توان به این حقیت امر وقوف پیدا کرد:
·        یعنی ابری که نبارد، آفتابی که نتابد و اسبی که نراند، به هیچ دردی نمی خورد:
·        پس نقش تعیین کننده در دیالک تیک امکان و واقعیت از آن واقعیت (بارش، تابش و رانش) است.

5
·        پس بزعم درویش یاغی، عیب اصلی توانگران در عدم بخشش است.
·        اگر توانگران از مستمندان دستگیری کنند، مسئله حل خواهد شد.
·        یا سعدی درویش یاغی و معترض را به بن بست ایدئولوژیکی کشانده و یا خود او روشنفکری عقب مانده است.
·        چون او ظاهرا چنان دستپاچه و سردرگم است که بطور اوتوماتیک در مدار فکری حریف خویش می چرخد و توانگران را به سلیقه سعدی مورد انتقاد قرار می دهد:
·        نباریدن، علیرغم ابر مدرار بودن.
·        نتابیدن، علیرغم چشمه آفتاب بودن.
·        نراندن، علیرغم بر مرکب استطاعت سوار بودن.

·        این نشان می دهد که روشنفکر یاغی جامعه فئودالی قرون وسطی به چه عقب ماندگی فکری عظیمی گرفتار است.

·        چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

6
·        انوری شاعر همان توانگران مورد نظر درویش یاغی را با صراحت بیشتری توصیف می کند:

انوری
در و مروارید طوقش، اشک اطفال من است
لعل و یاقوت ستامش، خون ایتام شما ست

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        در و مروارید گردن بند توانگر از اشک اطفال من است.
·        لعل و یاقوت افسار اسبش از خون یتیمان شما ست.

·        انوری طبقه حاکمه را به مثابه اقلیتی خونخوار و استثمارگر افشا می کند.
·        حتی خود سعدی ـ به احتمال قوی به تقلید از انوری ـ رادیکال تر از درویش یاغی به توصیف توانگران می پردازد:

سعدی
بخور مجلسش از ناله های دود آمیز
عقیق زیورش از دیده های خون پالای

·        بوی خوش مجلس توانگران از آه و ناله تهیدستان و عقیق جواهراتش از دیدگان خونچکان تشکیل شده است.

7
·        درویش یاغی معایب خداوند نعمتی را که به قول سعدی، «دست و پای بنده خردسالش را استوار» می بندد و در ملأ عام، زجر و شکنجه اش می دهد، نه ماهوی و اوبژکتیف، بلکه اخلاقی و سوبژکتیف قلمداد می کند:
·        نمی بارد و نمی تابد و نمی راند.

·        این بدان معنی است که توانگران ماهیتا ایرادی ندارند و اصلاح پذیرند.

8
·        بدین طریق برای تضادهای عینی جامعه، راه حل ایدئالیستی ـ مذهبی سرهم بندی می شود:
·        فقط کافی است که توانگران به هنجارهای اخلاقی و شرعی تمکین کنند تا تضادهای طبقاتی چرکین جامعه حل شوند.

این یعنی احسان پشیزی به گدائی به جای تحول انقلابی جامعه!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر