سعدی
(گلستان
با ب هفتم، ص 177 ـ 187.)
چه فایده، چون ابر مدرار اند و نمی بارند و چشمه
آفتاب اند و نمی تابند و بر مرکب استطاعت سوار اند و نمی رانند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
چه فایده دارد که توانگران بسان ابر باران مندند، ولی نمی
بارند، بسان چشمه ی آفتاب اند، ولی نمی تابند، بر اسب ثروت سوارند، ولی نمی رانند.
·
درویش یاغی در چالش ایدئولوژیکی با سعدی ـ به مثابه مدافع
توانگران ـ کدام شناخت افزارهای دیالک تیکی را برای توصیف توانگران بسط و تعمیم می
دهد و نقش تعیین کننده را از آن کدام قطب می داند؟
1
چه فایده، چون
ابر مدرارند و نمی بارند
·
درویش در این حکم، دیالک تیک ابر بارانمند و بارش را بسط و
تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن بارش می داند.
·
بزعم درویش، چون توانگران علیرغم ابر بارانمند بودن، نمی
بارند، قابل انتقادند.
·
آیا حق با درویش است و یا با سعدی به مثابه مدافع منافع توانگران؟
·
برای پاسخ به این پرسش باید مثل همیشه از خطه خاص به عالم
عام فرا رویم.
·
یعنی باید مقوله هائی را پیدا کنیم که در برگیرنده مفاهیم «ابر
بارانمند» و «بارش» باشند.
·
کدام مقوله های فلسفی حاوی شرایط فوق اند؟
2
·
برای تسهیل کار بهتر است که قدری بیاندیشیم:
·
ابر بارانمند، ابری است که بالقوه توان بارش دارد.
·
فقط کافی است که شرایط لازم برای بارش فراهم آید، تا ببارد.
·
یعنی از بالقوه به بالفعل بدل شود.
·
از دیالک تیک بالقوه ـ بالفعل به دیالک تیک امکان و واقعیت می
رسیم.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک امکان و واقعیت در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
3
چه فایده، چون
ابر مدرارند و نمی بارند و چشمه آفتاب اند و نمی تابند و بر مرکب استطاعت سوارند و
نمی رانند.
·
پس می توان گفت که درویش یاغی
در این حکم، برای انتقاد از شیوه زندگی توانگران، دیالک
تیک امکان و واقعیت را به شکل دیالک تیک ابر
مدرار و عدم بارش، دیالک تیک چشمه آفتاب و عدم تابش و دیالک تیک استطاعت راندن و
ماندن بسط و تعمیم می دهد.
·
اما از کجا می توان دریافت که او نقش تعیین کننده را از آن بارش
و تابش و رانش می داند؟
4
چه فایده، چون
ابر مدرارند و نمی بارند و چشمه آفتاب اند و نمی تابند و بر مرکب استطاعت سوارند و
نمی رانند.
·
از واژه «چه فایده» می توان به این حقیت امر وقوف پیدا کرد:
·
یعنی ابری که نبارد، آفتابی که نتابد و اسبی که نراند، به
هیچ دردی نمی خورد:
·
پس نقش تعیین کننده در دیالک تیک امکان و واقعیت از آن
واقعیت (بارش، تابش و رانش) است.
5
·
پس بزعم درویش یاغی، عیب اصلی توانگران در عدم بخشش است.
·
اگر توانگران از مستمندان دستگیری کنند، مسئله حل خواهد شد.
·
یا سعدی درویش یاغی و معترض را به بن بست ایدئولوژیکی کشانده
و یا خود او روشنفکری عقب مانده است.
·
چون او ظاهرا چنان دستپاچه و سردرگم است که بطور اوتوماتیک
در مدار فکری حریف خویش می چرخد و توانگران را به سلیقه سعدی مورد انتقاد قرار می
دهد:
·
نباریدن، علیرغم ابر مدرار بودن.
·
نتابیدن، علیرغم چشمه آفتاب بودن.
·
نراندن، علیرغم بر مرکب استطاعت سوار بودن.
·
این نشان می دهد که روشنفکر یاغی جامعه فئودالی قرون وسطی
به چه عقب ماندگی فکری عظیمی گرفتار است.
·
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
6
·
انوری شاعر همان توانگران مورد نظر درویش یاغی را با صراحت
بیشتری توصیف می کند:
انوری
در و مروارید
طوقش، اشک اطفال من است
لعل و یاقوت
ستامش، خون ایتام شما ست
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
در و مروارید گردن بند توانگر از اشک اطفال من است.
·
لعل و یاقوت افسار اسبش از خون یتیمان شما ست.
·
انوری طبقه حاکمه را به مثابه اقلیتی خونخوار و استثمارگر افشا
می کند.
·
حتی خود سعدی ـ به احتمال قوی به تقلید از انوری ـ رادیکال
تر از درویش یاغی به توصیف توانگران می پردازد:
سعدی
بخور مجلسش از
ناله های دود آمیز
عقیق زیورش از
دیده های خون پالای
·
بوی خوش مجلس توانگران از آه و ناله تهیدستان و عقیق جواهراتش
از دیدگان خونچکان تشکیل شده است.
7
·
درویش یاغی معایب خداوند نعمتی را که به قول سعدی، «دست و
پای بنده خردسالش را استوار» می بندد و در ملأ عام، زجر و شکنجه اش می دهد، نه
ماهوی و اوبژکتیف، بلکه اخلاقی و سوبژکتیف قلمداد می کند:
·
نمی بارد و نمی تابد و نمی راند.
·
این بدان معنی است که توانگران ماهیتا ایرادی ندارند و
اصلاح پذیرند.
8
·
بدین طریق برای تضادهای عینی جامعه، راه حل ایدئالیستی ـ
مذهبی سرهم بندی می شود:
·
فقط کافی است که توانگران به هنجارهای اخلاقی و شرعی تمکین
کنند تا تضادهای طبقاتی چرکین جامعه حل شوند.
این یعنی احسان پشیزی به
گدائی به جای تحول انقلابی جامعه!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر