تز ششم
در مبادله ی قرارداد کاری که روزانه میان میلیون ها کارگر در یک جامعه با اقلیتی از کارفرماها و سرمایه داران بسته می شود، کارگر نیروی کار خود را به کارفرما می فروشد.
او به ازای تعداد ساعات کاری که در خدمت کارفرماست، مزد دریافت می کند و این که نیروی کاری او صرف انجام چه کاری می شود، برای او مهم نیست.
• گورو می خواهد به ریشه بیگانگی و یا از خودبیگانگی در مبادله دست برد و لذا به عوامفریبی می پردازد:
1
• اگر کارگر، یعنی صاحب کالای نیروی کار، کالایش را به مشتری آن می فروشد، مثل هر فروشنده کالا، به ازای کالایش بهای تعیین شده در بازار را دریافت می کند.
• مبادله هشت ساعت نیروی کار با صد تومان، اصولا فرقی با مبادله هشت کیلو قند با صد تومان ندارد.
• اینکه کالای نیروی کار می تواند در شرایطی ارزشی بیشتر از بهای خود در بازار ایجاد کند، مسئله دیگری است و ربطی به مبادله ندارد.
• سر کارگر مبادله گر همانقدر کلاه می رود و یا نمی رود که سر فروشنده قند.
2
• گورو انگار به کشف بزرگی نایل آمده :
• «این که نیروی کاری او صرف انجام چه کاری می شود، برای او مهم نیست!»
• اولا از این خبرها نیست:
• کارگر پیشاپیش می داند که نیروی کارش بمثابه کالا به چه مصرفی می رسد و می تواند برسد.
• کارفرما به عنوان مثال، عمله را نمی تواند برای خالی کردن چاه مستراح بکار گیرد، عمله هم تن به این کار نمی دهد.
• ضمنا کارگر به نوع استفاده از کالایش هزاران بار بیشتر از فروشنده قند و چای وقوف دارد.
• اتفاقا کالای نیروی کار کارگر، کالائی است که با اندام او پیوند ناگسستنی دارد.
3
• علاوه بر این، طرز مصرف کالای موسوم به نیروی کار برای کارگر همانقدر مهم است که طرز مصرف قند و چای و سیب زمینی برای فروشنده آنها.
• اینکه با قند مربا تهیه می شود و یا چای خورده می شود، برایش چه اهمیتی دارد.
4
• علاوه بر این، دانستن طرز مصرف کالائی که فروخته می شود، چه گرهی را باز می کند؟
تز هفتم
کارفرما محصول کاری کارگران را گرفته و مزدی کمتر که صرفا معادل بازتولید نیروی کاری آنان باشد، به ایشان پرداخت می کند.
بنابراین، کارگران هم از کار خود و هم از محصول کاری خود بیگانه می شوند.
کارفرما محصول کاری کارگران را گرفته و مزدی کمتر که صرفا معادل بازتولید نیروی کاری آنان باشد، به ایشان پرداخت می کند.
بنابراین، کارگران هم از کار خود و هم از محصول کاری خود بیگانه می شوند.
• حالا دیگر شکی نیست که بیگانگی مورد نظر گورو در جامعه سرمایه داری آغاز می شود و انسان در جوامع ماقبل سرمایه داری ـ ظاهرا ـ با خود نه بیگانه، بلکه در وحدت و هارمونی تمام بوده است، چیزی که خود گورو هم در نوشته های دیگرش قبولش ندارد.
• آنچه گورو با چپ نمائی، عوامفریبانه در مناره ها اعلام می کند، مفهوم «اضافه ارزش» است، که برای هر موجود اندیشنده ای قابل محاسبه و درک است.
• هر کارگر ساده ای می بیند که صاحب سرمایه ببرکت استثمار نیروی کار او ثروتمند می شود.
• برخورد مارکس ـ یعنی کاشف، محاسبه کننده و اثبات کننده تئوری «اضافه ارزش» ـ به این مسئله ـ اما ـ درست بر عکس کسانی بوده که راه حل قضیه را در تعلق اضافه ارزش به کارگر می دانستند.
• چیزی که نه ممکن است و نه چاره و راه حل قضیه می تواند باشد.
• اگر قرار بر این باشد که سرمایه دار اضافه ارزش را تصاحب نکند، نه سرمایه گذاری خواهد کرد و نه تولیدی صورت خواهد گرفت.
• گورو در مقالات دیگرش نیز مرتب به این قضیه گریز می زند که باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرند.
• کارگر در بازار طی قراردادی نیروی کار (کالای) خود را به ازای مزد قراردادی (بهای آن در بازار نیروی کار) می فروشد.
• خریدار این کالای ویژه (یعنی کالای نیروی کار) را ـ به قول صریح مارکس ـ هرگز نمی توان دزد و کلاهبردار و کلاش نام داد.
• او مزد قراردادی مقرر را (بهای کالای نیروی کار را) بی کم و کاست پرداخت می کند.
• اینکه کالای خریداری شده ارزشی بیشتر از بهای خود، تولید می کند، به قول مارکس، بختیاری خریدار است، نه کلاهبرداری و دزدی او.
• (اینکه سرمایه داری کارگری را به جای هشت ساعت، نه ساعت به کار وادارد و بابت یک ساعت اضافی مزدی ندهد، مسئله دیگری است و به دادن بهای هشت کیلو قند و گرفتن زورکی نه کیلو قند می ماند.)
• مارکس بر ضد کسانی که خواهان دادن تمام ارزش تولید شده می شوند، مبارزه می کند.
ایدئولوگ های بورژوازی واپسین علیرغم آن، مارکسیست ها را عمدا به جرگه طرفداران تصاحب تمام محصول کار می رانند و محکوم می کنند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر