۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

سوسیالیسم به جای بربریت (18 )

(مدخلی بر بحث در باره آینده)
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین

فصل ششم
فرم سازمان:
دموکراسی سوسیالیستی، نظام حقوقی و دولت

مقدمه

• ویژگی های گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، تغییر مناسبات مالکیت، تشکیل یک اقتصاد مبتنی بر برنامه، خدمات اجتماعی سراسری (خدمات اجتماعی ، بهداشتی، آموزشی، فرهنگی، ورزشی و غیره) و بالاخره ضرورت تاًمین امنیت جامعهً سوسیالیستی و دفاع از آن، در مقابل دشمنان خارجی و داخلی، حفظ و حتی گسترش عملکرد دولت را برای حداقل، مدت زمان زیادی در مرحلهً پی ریزی یک جامعهً سوسیالیستی ضرورخواهد کرد.

• نقش دولت، از نظر اقتصادی، برای تغییر شیوهً تولید و از نظر سیاسی، برای تحکیم حاکمیت طبقهً کارگر و برای مقابله با دسایس ممکنه در جهت برگرداندن جامعه به جامعهً بورژوائی، ضرورت خواهد داشت.
• در ترمینولوژی (اصطلاح شناسی) کلاسیک مارکسیستی، نوع دولت لازم برای ساختمان جامعهً سوسیالیستی را دیکتاتوری پرولتاریا می نامند.

• ظاهر این فرمول، موجب سوء تفاهم های زیادی شده و مورد سوء استفاده و سوء تعبیر و سوء تفسیر از سوی دستگاه های تبلیغاتی بورژوائی قرار گرفته است.

• اما عدم تصریح معانی سیاسی مقولات و توسل به مغلطه می تواند خطر ساده، سطحی، عوامانه و مبتذل کردن تئوریک آنها را به دنبال بیاورد و راه را برای جعل و تحریف آنها هموار سازد.

• رهبران حزب کمونیست آلمان، هربرت میس و ویلی گرنس، در سال 1978 در رابطه با تصویب برنامهً حزب کمونیست آلمان (مانهایم)، خصلت دولت سوسیالیستی را توضیح دادند و در بارهً نبود عبارت دیکتاتوری پرولتاریا در برنامهً حزب موضعگیری کردند:
• «ما در برنامه تصریح می کنیم، که دموکراسی سوسیالیستی، صرفنظر از اینکه در چه فرمی تحقق یابد، دارای کیفیت بالاتری از دموکراسی بورژوائی خواهد بود، که در تحلیل نهائی، همواره بیانگر قدرت سیاسی طبقهً سرمایه دار مالک بر وسایل اساسی تولید بوده است.
• ما تاًکید می کنیم که سوسیالیسم، حقوق و آزادی های دموکراتیکی را که زحمتکشان در سیستم سرمایه داری، ببرکت مبارزات درازمدت خویش بدست آورده اند، نه تنها از بین نخواهد برد، بلکه درست برعکس، با اتکا بر قدرت سیاسی طبقهً کارگر و مالکیت اجتماعی بر کلیهً وسایل اساسی تولید، برای آنها پایه و شالودهً استواری فراهم خواهد آورد.
• ما پیشاپیش اعلام می کنیم، که سوسیالیسم حقوق و آزادی های نوینی بوجود خواهد آورد، که هیچ نظام دیگری از عهدهً ایجاد آنها بر نمی آید.

• از آنجمله اند:


1

• لغو استثمار انسان بوسیلهً انسان

2

• حق تضمین شده بر کار

3

• تاًمین اجتماعی، به معنی واقعی کلمه،

4

• برابرحقوقی واقعی زن و مرد و آزادی های دیگر.»

• دولت، از نقطه نظر مارکسیستی، ماهیتا عبارت است از فرم سازمانی اعمال قدرت سیاسی، فرمی از قانون اساسی جامعه، که اعمال فشار بر بخشی از مردم کشور، از سوی بخش دیگر (طبقهً حاکمه) را، یعنی مناسبات مبتنی برحاکمیت یکی بر دیگری را قانونیت می بخشد.

• دولت از بدو پیدایش خود، عبارت بوده از «نهادی که نه تنها تفاوت های طبقاتی در جامعه، بلکه همچنین حق استثمار و چپاول طبقهً تهیدست، بوسیلهً طبقات دارا را و حاکمیت دارا بر ندار را ابدی می کرده است.»
• (ف. انگلس «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» مارکس و انگلس مجموعهً آثار 21 ص 106 )

• فشار دولتی می تواند پنهان، آشکار، ملایم و یا خشونت آمیز باشد، ولی در هر حال فشار است و نه چیز دیگر.

• تا زمانی که طبقات حاکمه بتوانند از منافع خود چنان دفاع کنند، که طبقات محروم تحت استثمار به زندگی بخور و نمیر خود قانع باشند و دولت را به عنوان حافظ منافع همهً مردم جامعه بپندارند، خصلت طبقاتی دولت می تواند مستور و پوشیده بماند و عملکرد ارگان های دولتی به عنوان اعمالی برای حفظ برابرحقوقی مردم و حراست از حقوق آنها جلوه کند.


• چون به قول مارکس و انگلس، «برای نگه داشتن طبقه ای در زیر سلطه خویش، باید حداقل شرایط لازم برای تضمین زندگی بخور نمیر آن فراهم آید.»

• (مارکس و انگلس، «مانیففست حزب کمونیست»، کلیات جلد 4، ص 473 )

• این هاله، اما یک هاله رئال است، زیرا در جامعهً طبقاتی هم میان افراد و طبقات در روند کار تولید وابستگی متقابل وجود دارد که خود را در فرم سازمانی دولت، بمثابه قدرت انتظامی، بمنصهً ظهور می گذارد.
• (مراجعه کنید به هانس هاینتس هولتس «ارباب و نوکر از نظر لایب نیتس و هگل» برلین 1968)

• در جوامع طبقاتی، اما، تضاد میان منافع طبقاتی و تضاد میان منافع خصوصی افراد و منافع اجتماعی مردم ـ اگر هم گاهی مستور و پنهان از نظر ـ ولی همواره به جای خود باقی می ماند.

• «چون افراد همواره در پی منفعت خاص خویش اند، که با منافع همبودی آنها یکی نیست و چون افراد به طور کلی، در پی فرم تخیلی عام از همبودمندی اند، این را به مثابه چیزی بیگانه با خویش، به مثابه چیزی مستقل از خود، به مثابه منفعت عام خودویژه و خاص تلقی می کنند و یا اینکه آنها خود باید در چارچوب این تضاد حرکت کنند، همانطور که در دموکراسی حرکت می کنند.

• از سوی دیگر مبارزه عملی این منافع خاص (که بطور لاینقطع واقعا بر ضد منافع همبودی و منافع آرزوئی همبودی وارد عمل می شوند) نیز مداخله و مهار عملی از سوی منافع «عام» آرزوئی را، در کسوت دولت الزامی می سازد.

• از این تضاد میان منافع خاص و منافع همبودی، منافع همبودی ـ به مثابه دولت ـ هیئت مستقلی (مستقل از منافع فردی و جمعی) و همزمان، هیئتی به مثابه همبودمندی آرزوئی به خود می گیرد.
• از این رو ست، که کلیهً مبارزات دروندولتی، مثلا مبارزه میان دموکراسی، اریستوکراسی و مونارشی (سلطنت) و مبارزه به خاطر حق رأی و انتخابات و غیره و غیره، چیزی جز فرم های آرزوئی نیستند، که در چارچوب آنها، مبارزات واقعی طبقات مختلف بر ضد یکدیگر صورت می گیرند.»
• (مارکس و انگلس «ایدئولوژی آلمانی» مجموعهً آثار مارکس و انگلس 3 ص 33 و 34 )

• بنابرین، هر دولتی خصلت مبتنی بر زور دارد و ماهیتا دیکتاتوری است.

هر وقت که تضادها در مبارزه میان طرفین تشدید شوند و به اوج خود برسند، دیکتاتوری به صورت دستگاه سرکوب عریان، ماهیت خود را عیان می سازد و هر وقت که در جامعه تعادل حکمفرما باشد، دولت ظاهر «لیبرال» و «دموکراتیک» خود را حفظ می کند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر