۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

نقدی بر مقاله موسوم به «جدائی و همانندی میان انقلاب 57 و جنبش 88 » (2)

میم حجری

حکم اول
گسترش پیوسته ى پیوندهاى سرمایه دارى ازسویى، و تندى و ژرفاى چشمگیر «اصلاحات ارضى» از سوى دیگر، با پراکندن واپسین پیوندهاى «ارباب ـ رعیتى» شتاب بیکران گریز تهیدستان را از ده به شهر دو چندان ساخت.
آنچنان که سرمایه وصنعت نوبنیاد آن روزى، با همه ى شتاب بالایش، تنها توانا به ربایش بخش کوچکى از این سیل بیکاران گشت.
بخش بزرگتر در کنار و درون درزهاى شهرهاى بزرگ جاى گرفتند.

• تحلیل دوست مان از انقلاب سفید، تحلیلی رئالیستی و ستودنی است.
• ولی روند فروپاشی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی و تشکیل و توسعه فرماسیون مترقی تر، یعنی سرمایه داری در همه جای دنیا تقریبا کم و بیش همانند با ایران بوده است.
• از این حقیقت امر، هم خود دوست مان خبر دارند، هم بیست هزار مستشار آمریکائی خبر داشتند و هم تئوریسین های دربار.
• سرمایه داری نوپا به خیل عظیمی از بیکاران نیز نیاز داشت تا شرایط کاری کمرشکن و استثمار بی رحمانه را به طبقه کارگر تحمیل کند و به انباشت اولیه سرمایه سرعت و حدت بخشد.
• در کشورهای متروپول هنوز هم از ارتش ذخیره کار (توده های چندین میلیونی) برای بکرسی نشاندن اراده سرمایه استفاده می شود.

حکم دوم
انباشت سرآغازین سرمایه در ایران، با چهر ویژه ى فرادستى و خودکامگى شاه ودستگاه ادارى فرمانبر او هر گونه ایمنى سرمایه و خودسالارى سرمایه داران را نا استوار و تنگ کرده بود.


• در کشورهای عقب مانده از قافله تمدن (آلمان، ایتالیا و امثالهم) نیز گذار از فئودالیسم به سرمایه داری تقریبا چنین سیر و سرگذشتی داشته است.
• دولت نوین، یعنی دولت سرمایه داران دیکتاتوری طبقه حاکم نوین را نمایندگی می کند و مادیت می بخشد، یعنی بدان جامه عمل می پوشاند.
• اما این ادعای رایج که سرمایه ایمن نبود و خودسالاری سرمایه داران نااستوار و تنگ بود، باید بر اساس فاکت های مشخص اثبات شود.
انباشت آغازین سرمایه ـ همه جای جهان ـ به قول خود دوست مان، نه با موعظه، بلکه با اعمال زور تحقق یافته است.
• شاید شیوه اداره جامعه شوروی در زمان استالین نیز از چنین واقعیت امری نشئت گرفته باشد.
حزب کمونیست شوروی می بایستی وظایف بورژوائی انقلاب را نیز به انجام رساند.
• طبقات زیرین جامعه برای پیشرفت اجتماعی ـ چه بسا ـ بار بمراتب سنگین تری بدوش می کشند.
• ولی ببرکت زحمات آنان تاریخ گامی به جلو برمی دارد و فرزندان آنها در نهایت، از ثمرات زحمات پدران شان بهره مند می شوند.

حکم سوم
اینان، با همه ى درآمدهاى سرشارى که می داشتند، آینده ى خود وسرمایه شان را ناروشن و نا استوار می دیدند، خواستار کاهش چیرگى لجام گسیخته شاه ودست اندازى نابهنجار دولت در کار تولید و سرمایه بودند.
به سخن دیگر خودسالارى و خودگردانى سرمایه را خواستار بوده و آنرا پیشنهاده ى بایسته اى در راستاى ماندگارى خود وسرمایه شان می پنداشتند.
با چنین باور و پندارى هیچگاه همه ى توان و دارایى خود را در درون بکار نمی بردند، همانا در کنار سرمایه اى که در درون بکار می گرفتند، کم و بیش برابر آنرا به بیرون در بانک ها و بنیادهاى بازرگانى انبار می کردند.
ستیز پنهان ـ و گاه ـ آشکار اینان نه با همگى سامان سیاسى و اقتصادى آن روز، همانا با دستگاه فرمانروایى خودکامه اى بود که پهنه ى کنش مالى و اقتصادى اینان را اندک و تنگ می ساخت.
تهیدستان و دیگر گروه هاى ناسازگار، سیاهى لشگر ومهرههاى رایگانى بودند که به پیشداشت اینان یارى می رساندند.

• چنین نظراتی شایع بوده است، ولی هراس من این است که کلیشه ای باشند و بدون فاکت های روشن.
• تجربه شخصی من حاکی از آن است که سرمایه داری مدرن ایران تا آخرین لحظه از رژیم شاه ـ چه بسا بطرزی مستدل و مستند ـ دفاع کرده است.
دیالک تیک طبقه حاکمه و دولت، هم شکوه و گلایه طبقه حاکم از دولت را و هم دفاع بی چون و چرا از آن را در بطن خود دارد.
• بدون ماشین سرکوب دولتی، استقرار نظام نو غیرممکن بود و بر خلاف توهم آنارشیست ها همیشه غیرممکن خواهد بود.
• طبقه سرمایه دار نوین این را بهتر از هرکس می دانست.

• بورژوازی نوین از دیرباز با بمب گذاری مجاهدین و دیگر گروه های مذهبی در فروشگاه های بزرگ و مؤسسات مطبوعاتی و غیره مواجه بود و به ضرورت دیکتاتوری دربار وقوف داشت و نمی توان آن را در براندازی شاه سهیم دانست، مگر اینکه دوست مان دلایل و مدارکی در دست داشته باشد.

حکم چهارم
همبایى وهمدستى سرمایه داران با دیگر پیکارگران در این برش، نه آگاهانه و از پیش دانسته، همانا کورکورانه بود.

• برای اثبات «همبائی و همدستی سرمایه داران مدرن با پیکارگران» به فاکت های واقعی و عینی نیاز مبرم هست.
• این فقط بورژوازی تجاری و بازاری و بخش عقب مانده مذهبی ـ نیمه فئودالی اقشار دیگر طبقه بورژوازی بود که به علل مختلف مادی و معنوی به حمایت از روحانیت برخاست و از سال ها پیش، ایدئولوژی فوندامنتالیستی در لفافه مدرن را از آن خود کرد و توسعه داد.
• بخش مدرن بورژوازی از آگاهی ژرفی برخوردار بود.
• بخشی از آن هرگز نتوانست و نخواست که با ایدئولوژی قرون وسطائی تن به سازش دهد و بخش دیگر آن پس از بی بازگشت گشتن رژیم سرنگون شده، تن به تمکین داد.

حکم پنجم
تنها انگیزه اینان افزودن سود ونگهبانى و نگهدارى سرمایه شان بود.

• این بی حرمتی بزرگی در حق بورژوازی مدرن ایران است.
• بورژوازی ـ برخلاف شایعات رایج ـ با شعورترین طبقه استثمارگر است، به منافع استراتژیک خود وقوف دارد و فقط دنبال سود و نگهبانی و نگهداری سرمایه نیست.

حکم ششم
افزون برآن سرمایه داران این برش هنوز چون رسته اى براىخود و با آگاهى طبقاتى سرمایه دار استوارى نیافته بودند:
چیزى که به زمان و پیوندهاى فشرده تر سرمایه و سرمایه دارى نیاز داشت.

• این اولین بار است که من مفاهیم «در خود» و «برای خود» را در رابطه با بورژوازی می شنوم.
• دوست خردمندمان در سراسر این تحلیل پرمحتوا و ستایش انگیز یک چیز را از نظر دور می دارد و آن، تریاد ماده ـ مکان ـ زمان است.
• بورژوازی در عصر جدید با بورژوازی حتی در اواخر قرن نوزدهم تفاوت جهان بینانه ماهوی دارد، چه برسد با بورژوازی معاصر، در اواخر قرن بیستم.

• وقتی ما از مفهوم «برای خود» در مورد طبقه ای صحبت می کنیم، منظورمان خودآگاهی آن طبقه بر رسالت تاریخی خویش است.
• بورژوازی ـ بلحاظ تاریخی ـ دیری است که در بحران عمومی سرمایه داری دست و پا می زند، لب گور ایستاده و بخت یارش بوده که تا کنون ده کفن نپوسانده است.

• بورژوازی اکنون دیگر رسالت تاریخی ندارد که ما بتوانیم از مفهوم «برای خود» در باره اش استفاده کنیم.
• بورژوازی مدرن ایران نیز شعور طبقاتی خاص خود را داشت، ولی این شعور، نه شعور مبتنی بر آموزش های هومانیسم، روشنگری، رنسانس و انقلاب فرانسه، بلکه شعور ایراسیونالیستی از قبیل عرفان، اگزیستانسیالیسم، آگنوستیسیم، رلاتیویسم و غیره بوده است.
• اینها برداشت های شخصی منند.
• برای اثبات این نظرها نیز به بررسی تئوریک و امپیریک احتیاج است.

حکم هفتم
نه دزدى و زورگویى، همانا بزدلى ونا استوارى سرمایه داران در پدافند و پیکار براى سرمایه و دارایى خود، ویژگى نشست سرمایه دارى در ایران بود.
با نخستین تازش تهیدستان پهنه ى کارزار را ترک کرده پابرهنه به بیرون گریختند.


• برخورد دوست مان به بورژوازی مدرن مرا یاد برخورد چپنماهای سوویتوفیل می اندازد که طبقه کارگر را به شلاق انتقاد می بندند که چرا در دوره گورباچوف به «پدافند و پیکار» در راه دستاوردهای خونین انقلاب اکتبر بر نخاست.

• من به لیاقت تئوریک دوست مان احترامی عمیق قائلم و گرنه یاد آور می شدم که انسان ها در داربست دیالک تیک جبر و اختیار عمل می کنند.
• انسان آنقدر توانا ست که جبر عینی اجازه می دهد.
• توانائی های انسانی بی حد و بی سرحد نیستند.
بحران اقتصادی ـ اجتماعی ـ سیاسی ـ ایدئولوژیکی می تواند طبقات اجتماعی را مفلوج سازد، تفرقه فکری را میان اعضای طبقه توسعه دهد و از اتحاد و عمل مشترک بازدارد.
• بویژه وقتی که تشکیلات و رهبری برای سازماندهی مقاومت فرو پاشیده باشد.
• اگر کسی بخواهد دست به انتقاد زند، قبل از طبقه حاکم باید رهبران و نمایندگان سیاسی و ایدئولوژیکی آن طبقه را مورد انتقاد قرار دهد.

حکم هشتم
سازمان یابى خود جوش و نا پخته ولگردان و تهیدستان را در برزن و خیابان تماشا کردند، همانا در برابر اینان، که سپس نام «سپاهِ بسیج» بخود دادند، هیچگونه گامى درسوى سازماندهى شهروندان بر نداشتند.

• این تحلیل دوست مان، اصلا با واقعیات امور انطباق ندارند.
• دوست ما با مفاهیم ناروشن، مبهم و مه آلود کار می کنند.
• من راستش نمی دانم که در مفهوم «تهیدستان» کدام اقشار و طبقات اجتماعی جا می گیرند.
• من خودم را شخصا جزو تهیدستان می دانستم و کماکان می دانم.
• جالب اما جهان بینی دوست ما ست که لومپن ها را بکرات با تهیدستان کنار هم قرار می دهد و در ذهن خواننده تصور مبتنی بر یکسانی آنها را پدید می آورد.

• اگر منظور از «ولگردان»، لومپن پرولتاریا ست، بهتر است که دوست مان تصریح کند و گرنه اکثریت توده های بیکار ولگرد تلقی خواهند شد.
• اما یکی از ویژگی ها لومپن پرولتاریا «سازمانگریزی» است.
سازمانگریزی حتی در صورتی که نه خودجوش بلکه آگاهانه صورت گیرد.
• تعجب آور است که چنین قشری اکنون بطور خود به خودی متشکل می شود و حتی با توده های غیرلومپن بلحاظ سازمانی متحد می گردد.

• نکته بعدی برداشت بکلی نادرست دوست مان از «سپاه بسیج» است.
• سپاه بسیج نه بطور خودپو، بلکه کاملا آگاهانه و سنجیده از سوی ارگان های دولتی و شبه دولتی تشکیل یافته است و تشکیل آن ـ قبل از همه ـ برای مقابله توده ای در برابر هجوم از خارج بوده است.
• بخش اعظم بسیج را دهقانان و دیگر زحمتکشان شهر و ده تشکیل می دهند.
• سپاه بسیج را نمی توان سپاه ولگردها و لومپن ها تلقی کرد، حتی اگر در مواقعی شیوه های رفتاری لومپنی از خود بروز دهند.

• نکته بعدی انتظار دوست مان از طبقه در حال سقوط در زمینه سازماندهی شهروندانی است که جزو ولگردها و تهیدستان محسوب نمی شوند.
• اقلیتی به نام بورژوازی مدرن، که املاک، خانه ها، کارخانه ها و اموالش در حال مصادره است و به بهانه های مختلف از قبیل بهائی و غیره، ترور و سلب مالکیت می شود و جانش در خطر مدام است، چگونه و چرا باید به سازماندهی شهروندان مرفه و با فرهنگ مورد نظر دوست مان بپردازد.
• علاوه بر این، خود بورژوازی مدرن مگر از حقوق اولیه، حقوق شهروندی و حقوق بشر چه می داند.

• تعلق طبقاتی به بورژوازی که بطور خود به خودی شعور طبقاتی مربوطه را پدید نمی آورد.
• اوتوماتیسمی در کار نیست و نمی تواند هم در کار باشد.
شعور خودرو وجود ندارد.
• شعور همیشه از خارج بوسیله ایدئولوگ های طبقه به میان طبقه برده می شود.

حکم نهم
هرگونه درازدستى اوباشان به خانه و هستى شان را با پستى وسرافکندگى پذیرفتند، همانا به هیچگونه کوششى در سوى برپایى گروه هاى پدافند خیابانى همراستا با بسیجیان بر نیامدند.

• در فاصله میان فروپاشی هر نظام دولتی حاکم و تشکیل نظام جدید، همیشه و همه جا خلئی پیدا می شود که فرصتی برای غارت گروه های مسلح سازمان یافته عرضه می کند.
• بسیجیان را نمی توان جزو اوباشان و دزدان تلقی کرد.
• بسیج و کمیته های انقلاب برای مقابله با مقاومت واحدهای مسلح رژیم سرنگون شده و دشمن خارجی و برای برقراری امنیت اجتماعی پدید می آیند.
• در این جور مواقع طبقه در حال سقوط چاره ای جز عقب نشینی نمی بیند.

حکم دهم
نشست سرمایه دارى در کشورهاى اروپا و آمریکا گواه نگارش خونین ترى از پهنه ى این پیکار است.
درآمریکا انباشت سرآغازین سرمایه به بهاى کم و بیش نابودى همه ى دودمان سرخ پوستان و شمار انبوهى از خردهدارندگان و پاره اى بیشمار از نوسرمایه داران پا گرفت.
اینان تفنگ در دست از دارایى و خانه و زمین خود در برابر سیاه-، سفید- و سرخ پوست با همه ى توانایى خود پاسدارى کردند.
این روند درانگستان با کشتار و شکنجه، زندان و گوش بریدن صدها هزار از تهیدستان و شورشیان پایان یافت.
فرازهاى انقلاب بزرگ فرانسه گواه پیکارهاى خونین «بورژوازى» با فرادستان «فئودال» بود.
پیروزى اینان نه آسان و نه یکباره بدست آمد.
تنها استوارى و پایدارى اینان در نبرد هاى پى در پى با دربار، کلیسا و اشراف، توانا به دگرگشت سامان آن روزى و فرادستى اینان گشت.
در ایران همه ى رخدادها بگونه اى دگرگون شده و ناسازگار رخ نمود.

• دوست ما اینجا نیز تریاد یاد شده ماده ـ مکان ـ زمان را بکلی نادیده می گیرد.
بورژوازی اروپا در کوره مبارزات طبقاتی طولانی بر ضد فئودالیسم و کلیسای کاتولیک آبدیده گشته بود.
• سیستم سرمایه داری از بطن سیستم فئودالی تولد می یافت.
بورژوازی عصر جدید که مورد نظر دوست ما ست، طبقه ای انقلابی و مترقی بود و پیشرفت تاریخی را نمایندگی می کرد، رسالت تاریخی ـ جهانی داشت.

بورژوازی آمریکا در قتل عام سرخپوستان به ارتش طبقه خویش متکی بود.
بورژوازی مدرن ایران در دوران بحران عمومی سرمایه داری با انقلاب مشروطه، بعد با جنبش ملی شدن نفت و سرانجام با «انقلاب سفید» به قدرت می رسد.

• اگر بورژوازی عصر جدید بر آموزش «غول هائی» از قبیل کانت و هگل و فیشته و فویرباخ و هولباخ و صدها فرزانه دیگر تکیه داشت، بورژوازی ایران فاقد ایدئولوژی لیبرالی ـ انقلابی است.
• همانطور که قبلا ذکر شد، بورژوازی اکنون در مقیاس جهانی فاقد ایدئولوژی راسیونال و مترقی است.

• بورژوازی از اواخر قرن نوزدهم به احیای انواع و اقسام خرافه های قرون وسطی کمر بسته است.
• مقایسه بورژوازی معاصر ـ خواه در جهان سوم و خواه در متروپول ها ـ با بورژوازی عصر جدید، کمکی به حلاجی مسائل معاصر نمی کند.
• همه انتظارات دوست ما در این حکم، اوتوپیک اند و پایه واقعی ـ عینی ندارند.
• انتظار «نبردهای پى در پى با دربار، کلیسا و اشراف» از بورژوازی کنونی داشتن، خردمندانه نیست.
• لیبرالیسم اکنون برای خود بورژوازی ایدئالی دست نایافتنی است.
• بورژوازی اکنون فاقد ایدئولوژی مترقی است.

حکم یازدهم
ارتش که گویا در سراسر گیتى ابزارى پا برجا در دست فرمانروایان در سرکوبى دشمنان، دگراندیشان و شورشیان می باشد، پس از فرار بزرگ ارتشداران، در درازاى چند هفته از هم پاشید.
ارتشبدان و سپهبدان گریختند و بیشترینِ پایه آن به شورشیان پیوست.
بگفته ى دوستى، اینان در انجام «وظیفه ارتجاعى» خود نیزاستوار نبودند.

• من راستش این حکم را از دوست فرزانه مان انتظار نداشتم.
• اولا بحران فراگیر «انقلابی» ستون فقرات سازمان های دولتی را در هم می شکند.
• ثانیا پس از فروپاشی دیالک تیک سرلشکر و لشکر، لشکر چه می تواند کرد؟
• ثالثا معلوم نیست که چرا دوست دوست فرزانه ما از «انجام وظیفه ارتجاعی» سخن می گوید؟
• اگر رژیم شاه نماینده بورژوازی مدرن بود، دفاع از آن و برگرداندنش به قدرت نمی بایستی «ارتجاعی» قلمداد شود.
• رابعا ارتش و ساواک نه یکباره فروپاشید و نه یک باره تسلیم شد.
• ارتش زمانی گام به پس نهاد که مواضع ترک شده از سوی آن را نیروهای مذهبی پرکردند.
• ما در آذربایجان با مقاومت جدی ارتش مواجه می شویم، چون احتمال آن می رفت که نیروهای رادیکال جای خالی را پر کنند.
• فرار ارتشبدان و غیره و تسلیم ارتش نیز به احتمال قوی به دستور امپریالیسم جهانی صورت گرفته است.

حکم دوازدهم
ناخودباورى، بزدلى و نا استوارى کمابیش همه ى سرمایه دارى ایران و برگزیدگان سیاسى و ارتشى شان یکى از مایه هاى چشمگیر ناکامى و شکست آن گروه اندک از بورژوازى ایران بود، که با برگزیدن شاپور بختیار امید به ماندگارى در پهنه ى پیکار و برگرداندن روندى داشت که به فروپاشى همه ى سامان ان روزى انجامید.

• به این حکم دوست مان نظری عمیق باندازیم تا به متد سوبژکتیویستی ایشان پی ببریم.
• ایشان برای چند و چون سوبژکتیف بورژوازی ایران ـ چند و چونی که ذاتی بورژوازی بطور کلی است ـ نقش «چشمگیری در ناکامی و شکست» مقاومت بورژوازی مقاوم قائل می شوند.
• اولا محافظه کاری خصلت ذاتی بورژوازی در همه جا ست.
• ثانیا چگونه می توان رژیمی را به آسانی به قدرت برگرداند که اکثریت عظیم جمعیت کشور در سرنگونی اش شرکت فعال داشته است و یا با سقوطش حداقل مخالف نبوده است؟

حکم سیزدهم
در کنار سرمایه داران، رسته ها و گروههاى دیگر مردمى هم، هر یک از نگر و جایگاه اجتماعى خود، با شتاب بر نشست سرمایه دارى سازگار نبودند.
خرده سرمایه داران ودستورزان در رویارویى با سرمایه بزرگ و کالاهاى یارانه شده ى وارداتى، تاب ایستادگى نداشتند و هرروزه جایگاه خود را نااستوارتر و آینده را تیره تر می دیدند.
از درآمد سرشار نفت، هزار گونه یارانه به فراوردهاى وارداتى داده می شد، بگونه اى که دستورزان و فراورندگان کوچک تاب و توان برابرى با آنان را نداشتند.
اینان نیز چون تهیدستان شهرى، به گذشته و ایمنى سپرى شده جایگاه و زندگى خود می اندیشیدند و از روند تند و ویرانگر سرمایه دارى دلخوش نبودند.
فراورندگان وفروشندگان کوچک از یارى اقتصادى دولت بىبهره بودند.
وام ها ویارانه هاى دولتى نه به اینان، همانا بیشتر به سازمان هاى بزرگ صنعتى و تجارى داده می شد.
دستمایه اندک و ناچیز اینان تاب ایستادگى دربرابر هماوردهاى بزرگ صنعتى و تجارى را نداشت.
درچنین زمینه ى سیاسى و اقتصادى، نیستى و ورشکستى بیشترِ این گروه سر نوشته بود.
ازاین رو خرده گیرى و ستیز اینان نیز ـ همچون تهیدستان شهرى ـ چشم به گذشته و ایمنى و تراز پنداشته ى گذشته شان داشت.
ستیز و پیکار اینان هم با سامان آن روزى نه براى گسترش و گشادن توان هاى پیشرفته ى سرمایه دارى، همانا برانگیخته از گرایش به گذشته و کوشش در باسازى سامان واپسمانده گذشته بود.

• دوست عزیز ما عنصر آگاهی را چنان مطلق می کنند که برای خودپوئی حتی حق نفس کشیدن باقی نمی ماند.

• حوادث اجتماعی در بستر دیالک تیک آگاهی و خودپوئی صورت می گیرند.

• توده های شرکت کننده در قیام ضد سلطنتی حتما نباید به آخر و عاقبت کار خود آگاه باشند، حتما نباید چشم به فئودالیسم داشته باشند.
• حتی خود روحانیت تصور درستی از برنامه آتی نداشت.
• تحکیم حکومت اسلامی به تدریج صورت می گیرد و از همان آغاز با بحران روبرو بوده است.
• من در گرماگرم «انقلاب بهمن» سخن هائی از خرده بورژوازی تجاری شنیده ام که به ژرفای توهم و خوش خیالی آنها دلالت دارند.
• آنها مدینه فاضله ای را تصور می کردند که همه چیز ارزان و به وفور در دسترس همه خواهد بود.

• برداشت من از متد تحلیل دوست مان این است که ایشان نخست نظر نهائی خود را ساخته اند و برای اثبات آن نظر سوبژکتیف به اقامه دلیل می پردازند و به خم و راست کردن فاکت ها همت می گمارند.
• این طور نمی شود، تحلیل کرد.
• تحلیل علمی باید گام به گام بر اساس فاکت های مستدل واقعی صورت گیرد و در پایان نتیجه گرفته شود.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر