۱۳۹۸ اردیبهشت ۶, جمعه

سیری در قصه «نوکر و ارباب»

 
 قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
 
ترجمه
و
تحلیل
از
 میم حجری 
 
آقای کوینر 
 ـ اندیشنده ـ 
گفت: 
 «کسی که با خود کاری ندارد، می کوشد که دیگری با او کار داشته باشد.
چنین کسی یا نوکر است و یا ارباب.
نوکر و ارباب کمترین تفاوتی با هم ندارند، مگر در چشم نوکر و یا ارباب.»
 
پرسیدند:
«پس بهتر این است که هر کس با خودش کار داشته باشد؟»
 
آقای کوینر جواب داد:
«کسی که با خودش کار داشته باشد، در واقع با هیچ کار دارد.
چنین کسی نوکر هیچ است و ارباب هیچ.»
 
پرسیدند:
«پس بهتر این است که کسی با خودش کار نداشته باشد؟»
 
 «آره، به شرط اینکه نگذارد که کسی با او کار داشته باشد:
یعنی با هیچ کار داشته باشد:
یعنی نوکر هیچی، سوای خود باشد و یا ارباب هیچی، سوای خود باشد.»
 آقای کوینر ـ اندیشنده ـ خنده کنان گفت.
 
پایان



۱

۲

۳

۴

۵

۶

۷

 پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر