تحلیل
از
میمحا نجار
۱
کاشکی خود مرده بودی پیش ازین
تا نمی مردی چنین ای نازنین!
شوم بختی بین
خدایا
این منم
کآرزوی مرگ یاران می کنم
معنی تحت اللفظی:
ای کاش
قبل از دستگیری و تحمل شکنجه هولناک و تخریب جسمی و روحی و روانی
مرده بودی
و
به این روز نمی افتادی.
خدایا
بدبختی مرا ببین
که
برای یارانم مرگ آرزو می کنم.
سایه
شاید
خودش نداند
که
چرا
برای بهترین دوست و دوستانش
قبل از تحمل زجر جسمی ـ عصبی و روحی و روانی
مرگ
آرزو می کند.
چنین آرزوهایی
دلیل پسیکولوژیکی
دارند.
مثال:
در ایام قدیم
جلب جوانان کشور به طی دوره خدمت سربازی
با
توسل به زور
صورت می گرفت:
جوانان مناسب از نقطه نظر سنی
شناسایی
و
به مشقتی
شکار و به پادگان ها منتقل می شدند.
پسر دهقانی
را
شکار کرده بودند
و
همراه با سربازی
روانه شهر کرده بودند.
پسر خرفت دهقان
برای نجات از خدمت نظامی،
با زدن سنگی بر سر سرباز
سرباز بینوا
را
که
عین خودش فرزند دهقان بینوای دیگری بود،
کشته بود.
بعد
قضیه روشن شده بود
و
پسر دهقان
را
همراه با پدرش
دستگیر و زندانی کرده بودند.
راوی حکایت می کرد
که
پسر دهقان را پاسبان های زندان
شلاق می زدند
و
پدر
نعره های درد پسر
را
می شنید
و
از
پاسبان های دور و بر خود
ملتمسانه
می خواست
که
پسرش
را
به عوض عذاب دادن،
بکشند.
خلایق
تحت فشار روحی و روانی
مرگ عزیزی
را
بر
زجر او
ترجیح می دهند.
آرزوی مرگ توسط سایه برای طبری
قبل از تحمل ذلت و زجر
در
پرتو این دانش تجربی
قابل درک و توضیح است.
سایه
(و نه فقط سایه)
از
عذاب و زجری که بر سران و سرداران معصوم و مظلوم حزب توده
اعمال شده،
عمیقا
رنج برده اند.
همه از دم
داغدار
اند.
این حقیقت امر
در
ابیات بعدی این مرثیه
روشن می شود:
آتشی
مُرد
و
سرا پُر دود شد
ما زیان دیدیم و او نابود شد
آتشی
خاموش شد
در محبسی
درد آتش را چه می داند کسی
او
جهانی بود
اندر خود
نهان
چند و چون خویش
به (بهتر) داند جهان
بس که نقش آرزو در جان گرفت
خود
جهان آرزو گشت
آن شگفت
آن جهان خوبی و خیر بشر
آن جهان خالی از آزار و شر
خلقت او خود خطا بود از نخست
شیشه
کی ماند به سنگستان
درست؟
جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟
از شکست او که خواهد طرف بست؟
تنگی دست جهان است این شکست
پیش روی ما گذشت این ماجرا
این کری تا چند،
این کوری چرا؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر