۱۳۹۸ اردیبهشت ۲, دوشنبه

سیری در قصه «نوکر و ارباب» (۳)

 
قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
 
ترجمه
و
تحلیل
از
 میم حجری 
آقای کوینر 
 ـ اندیشنده ـ 
گفت: 
 «کسی که با خود کاری ندارد، می کوشد که دیگری با او کار داشته باشد.
چنین کسی یا نوکر است و یا ارباب.
نوکر و ارباب کمترین تفاوتی با هم ندارند، مگر در چشم نوکر و یا ارباب.»
 
پرسیدند:
«پس بهتر این است که هر کس با خودش کار داشته باشد؟»
 
آقای کوینر جواب داد:
«کسی که با خودش کار داشته باشد، در واقع با هیچ کار دارد.
چنین کسی نوکر هیچ است و ارباب هیچ.»
 
پرسیدند:
«پس بهتر این است که کسی با خودش کار نداشته باشد؟»
 
 «آره، به شرط اینکه نگذارد که کسی با او کار داشته باشد:
یعنی با هیچ کار داشته باشد:
یعنی نوکر هیچی، سوای خود باشد و یا ارباب هیچی، سوای خود باشد.»
 آقای کوینر ـ اندیشنده ـ خنده کنان گفت.
 
پایان
 
۱
نوکر و ارباب کمترین تفاوتی با هم ندارند، 
 مگر در چشم نوکر و یا ارباب.»

تفاوت نوکر و ارباب
نه
اوبژکتیو
(عینی)
بلکه
سوبژکتیو
(در چشم نوکر و یا در چشم ارباب) 
است.
 
سؤال
این بود
که
این 
 به چه معنی است؟
 
این حکم آقای کوینر می تواند به معانی زیر باشد:

الف
نوکر
از
دید ارباب
نوکر 
است.
 
ب
نوکر
از 
دید خود نوکر
نیز
نوکر
است.
 
پ
ارباب
از
دید نوکر
ارباب است

ت
ارباب 
از
 دید خود ارباب
نیز
ارباب 
است.

۲
نوکر و ارباب کمترین تفاوتی با هم ندارند، 
 مگر در چشم نوکر و یا ارباب.»

ما
برای درک منظور آقای کوینر
بهتر است
که
این 
چهار مورد 
را
مورد تأمل قرار دهیم:
 
۳
 
نوکر
از
دید ارباب
نوکر 
است. 
 
ارسطو
ـ حکیم ماتریایلست یونان باستان ـ
که
خود
جزو طبقه حاکمه برده دار 
بود،
آدمیت برده
را
به 
رسمیت 
نمی شناخت.
 
در قاموس ارسطو
برده = «ابزار سخنگو»
 
حیرت انگیز
این
است
که
ارسطو
فیلسوفی ستایش انگیز بوده است
و
علیرغم آن
عاجز از تمیز آدم از ابزار 
بوده است.

به
قول آقای کوینر
نوکر
از
دید ارباب
نوکر 
بوده است
و
نه
آدم.

اگرچه 
میان ارسطو و برده 
 به لحاظ آدمیت 
(به طور اوبژکتیو و یا عینی)
کم ترین تفاوتی وجود نداشته است.

دلیل این خریت سوبژکتیو چه بوده است؟
 
چگونه 
ممکن
است
که
حکیمی تیز هوش و ژرف اندیش
از
تمیز برده از بیل و کلنگ و خیش و گاوآهن
عاجز
باشد؟
 
۴
نوکر
از
دید ارباب
نوکر 
است. 
 
این ضعف معرفتی ارباب
می تواند
دلایل متنوعی داشته باشد:
 
الف
اولا
می تواند 
به این دلیل باشد
که
نوکر
تحت شرایط نکبت بار معیشتی
(زیستن در طویله در جوار حیوانات، تغذیه ناکافی و ناسالم، بیماری و ضعف جسمی و زشتی اندامی و صوری، محرومیت از نعمات فکری و فرهنگی و غیره)
عملا
سلب آدمیت 
شده باشد.
 
آن سان
که
آدم محسوب داشتنش
دشوار باشد.
 
ب
 
ثانیا
این عجز معرفتی
می تواند
به
دلیل طبقاتی بودن شناخت باشد.

تعلق ارسطو
به
طبقه حاکمه برده دار
می تواند
مانع تمیز برده از ابزار توسط او باشد.

چون
سیگنال های حسی
در 
گذار از عالم مادی به عالم فکری
از
صافی های طبقاتی مختلف المنفذ
می گذرند.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر