۱۳۹۸ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۲۲)


شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.


شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

۱   
یکی از بزرگان گفت، پارسائی را:
«چه گوئی، در حق فلان عابد، که دیگران به طعنه در او سخن ها گفته اند؟»
گفت:
«بر
ظاهرش،
عیب نمی بینم
و
در
باطنش،
غیب نمی دانم.»

هر که را جامه پارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار

ور ندانی که در نهانش چیست
محتسب را درون خانه چه کار؟
(سعدی، «گلستان»، باب دوم، ص ۶۰)

معنی تحت اللفظی:
یکی از اعضای طبقه حاکمه
از
پارسایی
می پرسد:
«نظرت راجع به فلان عابد چیست که خلایق افشایش می کنند؟»

پارسا جواب می دهد:
«در ظاهرش عیبی نمی بینم
و
علم غیب ندارم
تا
از
باطنش باخبر شوم.»

نتیجه:
هرکس که ظاهر پارسا داشته باشد، باید او را پارسا و نیکمرد محسوب داشت.

وقتی کسی از باطن کسی باخبر نباشد،
حق نفوذ در درون او ندارد.
برای اینکه نفوذ در درون خانه همنوعان کسب و کار محتسب است.

۲
در
این فراز از گلستان
موضع معرفتی ـ نظری فنومنالیستی سعدی
تبیین می یابد.

سعدی
انسان
را
فقط
قادر به شناخت ظاهر چیزها (نمود، پدیده، فنومن) می داند.

ذات چیزها
در
تئوری شناخت سعدی
در
انحصار عالم الغیب
است.

بدین طریق
خر پروری
آغاز می شود.

تلاش در جهت شناخت ماهیت چیزها
کفر
محسوب می شود.

عیبجویی و عیبگویی
نامیده می شود.

۳
حافظ
حتی
 شناخت نمود و ظاهر چیزها
را
محال می داند.

۴
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید.

منظور سعدی
 از
 مفهوم «هم اول»،
 اولین اعتراض و دادخواهی رعایا ست.

رهنمودهای گرگ ستیزانه سعدی
 هر چند سوبژکتیو، ولی روشن و صریح اند.

او
جریمه مالی گرگ ها
 را
صلاح نمی داند،
 بلکه ریشه کنی آنها را توصیه می کند،
تا
هم
 رعیت تسکین یابد
و
 هم
گرگ های دیگر
عبرت بگیرند.

سعدی
پادشاه را به هشیاری فرا می خواند،
تا
بموقع،
جلوی حمله گرگها به گله را بگیرد،
نه زمانی که توده غارت شده، به تنگ آید و فاتحه فئودالیسم را بر گلدسته های شهر بخواند.

کسی که با تکیه بر تئوری بنیاد، موذی بودن انسانها
را
 مادرزادی، طبیعی و خدادادی بداند،
چگونه می تواند برای دفع شر آنها
 راه حلی جز اعدام و زجرکشی ارائه دهد؟

طنز زندگی را باش!

باورمندان به جزم «مشیت الهی»،
بی اعتنایان به سوبژکت جامعه و تاریخ،
برای حل مسائل جامعه
به
«سوبژکتیویسم» 
روی می آورند
و
«کندن بیخ» سوبژکت
 را
توصیه می کنند.

و
اشاره ای
حتی
خدا
نمی کنند
که
بنا بر جزم مشیت الهی
تعیین کننده هر کردوکاری است.

منکران سرسخت «اختیار»،
حل مسائل اجتماعی را در «اختیار» می جویند.

منادیان دگم «مشیت الهی»
و
منکران نقش تاریخساز انسان،
 راه نجات خود
را
در
«کندن بیخ» گرگهای انسانی
می یابند.

جانبداری طبقاتی سعدی
را
اکنون می توان به وضوح دید.

سعدی
فکر و ذکری
جز حفظ و تحکیم نظام اجتماعی فئودالی ـ بنده داری در سر ندارد و لذا راه حل های ریشه ای برای حفظ آن پیشنهاد می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر