۱۳۹۸ فروردین ۳۰, جمعه

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۲۸)



تحلیل
از

میمحا نجار

خلقت او خود خطا بود از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند
با
سیلی این سیل سنگ؟

از شکست او که خواهد طرف بست؟
تنگی دست جهان است این شکست

پیش روی ما گذشت این ماجرا
این کری تا چند،
 این کوری چرا؟

۱
خلقت او
خود
خطا بود
 از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


معنی تحت اللفظی:
آفرینش احسان طبری
از
همان آغاز
خطا بود.

برای اینکه
جای شیشه
سنگستان
نیست.


این بیت فوق العاده غنی و قوی مرثیه
مملو از خرافه است.

اینهم روی دیگر سایه است.

سایه
به لحاظ کیفیت واژه هایش
تفاوت چشمگیری با خواجه ندارد.

مفهوم خلقت
بدان معنی است
که
طبری
مخلوق خدایی
است.

خدایی
که
فاقد علم غیب
(آینده دانی)
است.

خدایی
که
خاطی
است.

خدا
اصولا و اساسا
نمی بایستی
طبری
را
خلق کند.

چرا و به چه دلیل؟

۲
خلقت او
خود
خطا بود
 از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


به این دلیل تجربی و منطقی
که
طبری از جنس شیشه بود و زادگاه او از جنس سنگستان.

این خرافه سایه
اما
به
چه معنی است؟

این بدان معنی است
که
طبری
از
همان بدو تولد
شخصیتی شفاف و زلال و اهورایی
بوده است.

به
زبان خواجه
طبری
لعل ناب مادرزاد
بوده است.
 

گر جان بدهد سنگ سیه
لعل
 نگردد

با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد


معنی تحت اللفظی:
سنگ سیاهرنگ
حتی اگر جان بدهد،
نمی تواند به لعل استحاله یابد.
برای اینکه
بدذات
است
و
با
ذات بد
نمی توان کاری کرد.


تئوری بنیاد سعدی و بعد حافظ
یکی از مخوف ترین و خطرناک ترین تئوری های خرافی آندو ست.

بر اساس این تئوری فاشیستی و فوندامنتالیستی
شطی از خون مردم
به
راه افتاده است
و
به
راه
می افتد.

این همان خرافه دوئالیستی خیر و شر
(هابیل و قابیل)
در
کتب مقدس
و
در
اشعار احمد شاملو
است
که
خواجه
 به
شکل دوئالیسم لعل و سنگ
 و
سایه
به
شکل دوئالیسم شیشه و سنگ
بسط و تعمیم می دهند.

۳
خلقت او
خود
خطا بود
 از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟


سایه
در
این بیت مرثیه
اندیشه دیالک تیکی دقیق قبلی مطروحه در ابیات قبلی
(خوشه خوشه گرد کردن و خرمنی تشکیل دادن)
را
فراموش می کند
و
تبر بر تبار تئوری توسعه
فرود می آورد.

خدای خاطی
در
قاموس سایه
طبری
را
لعل آسا
آفریده است.

این
عملا
به معنی بی خبری سایه از دیالک تیک کمیت و کیفیت
(قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی)
است.

دلیل این حواسپرتی شاعر
 عذاب الیمی
است
که
روح و روانش
را
فراگرفته است.

مصیبت نهفته در این مرثیه
چنان عظیم است
که
خواننده
را
در
دریایی از اشک
غوطه ور می سازد.

ما
سال ها قبل
قلم به دست گرفتیم
تا
این مرثیه
را
تحلیل کنیم.

سیل بی امان اشک
اما
امان
نداد. 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر