۱۳۹۸ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۳۳)


تحلیل
از

میمحا نجار

ناجوانمردا 
که 
بر اندام مرد
زخمها را دید و فریادی نکرد

پیر دانا از پسِ هفتاد سال
از چه افسونش چنین افتاد حال؟

سینه می بینید و زخم خون فشان
چون نمی بینید از خنجر،
 نشان؟

بنگرید ای خام جوشان بنگرید
این چنین چون خوابگردان مگذرید

آه 
اگر
 این خواب افسون بگسلد
از 
ندامت
 خارها در جان خلد

چشم هاتان باز خواهد شد ز خواب
سر فرو افکنده از شرم جواب

آن چه بود؟
 آن دوست دشمن داشتن
سینه ها از کینه ها انباشتن

آن چه بود؟ 
آن جنگ و خون ها ریختن
آن زدن، آن کشتن، آن آویختن

پرسشی کان هست همچون دشنه،
 تیز
پاسخی دارد همه خونابه ریز

آنهمه فریاد آزادی زدید
فرصتی افتاد و زندانبان شدید

آن که او امروز در بند شما ست
در غم فردای فرزند شما ست

راه می جستید و در خود گم شدید
مردمید،
 اما
 چه نامردم 
شدید

کجروان با راستان در کینه اند
زشت رویان دشمن آیینه اند

آی آدم 
 این صدای قرن ما ست
این صدا از وحشت غرق شما ست

دیده در گرداب کی وا می کنید؟
وه 
که 
غرق خود
 تماشا می کنید.
پایان
 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر