۱۳۹۸ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۷)


جمعبندی
از
مسعود بهبودی


اندکی اندر باب ناسیونالیسم و شعور ناسیونال

۱
ناسیون و شعور ناسیونال و ناسیونالیسم
از
رهاوردهای ارجمند انقلابات بورژوایی اند.

۲
یعنی
ماهیت طبقاتی ضد فئودالی داشته اند.

۳
جنبش های ملی و دموکراتیک
دو آماج همزمان داشته اند:
ضد استعماری و ضد فئودالی بوده اند
ملی و دموکراتیک بوده اند.

۴
ضد فئودالی بودن آنها
طبیعتا و عینا
به معنی بورژوایی بودن آنها بوده و است و خواهد بود.

۵
ملتگرایی و شعور ملی (ناسیونالیسم و شعور ناسیونال) در روند انقلابات ملی و دموکراتیک تشکیل می یابد.

۶
مسئله این است که بورژوازی
ظرفیت (پوتانسیال) تاریخی ـ انقلابی خود را از دست داده است و به بورژوازی مرتجع واپسین تنزل یافته است و متحد حتی برده داری شده است
چه رسد به فئودالیسم

۷
ترامپ و امثالهم فرقی با سلاطین و خوانین فئودالی ندارند

۸
به همین دلیل
بورژوازی دیگر توان نمایندگی ناسیونالیسم و شعور ناسیونال را ندارد:
یعنی ضد ملی و ضد شعور ملی است.
دول ناتو در افغانستان و عراق و غیره
عاجز از ملت سازی اند
ارتش می سازند
آدمکش می سازند.
باندهای ترور می سازند.
ولی نمی توانند ملت بسازند
بیشتر به آتش تفرقه قومی دامن می زنند.
کشورهای چندین قومیتی را شقه شقه می کنند.
تا
پانیسیمی را تقویت و ترکیب کنند.

۹
نمایندگی ناسیونالیسم و شعور ناسیونال
دیری است که به عهده طبقه کارگر و حزب طراز نوینش افتاده است.

۱۰
هم
اکنون در ویتنام و جمهوری خلق چین
حزب طبقه کارگر و متحدینش
در حال ساختمان ملت اند
یعنی ناسیونالیسم و شعور ناسیونال را نمایندگی می کنند.

۱۱
در ایران
هم
حزب توده
یگانه نیرویی بوده که ناسیونالیسم و شعور ناسیونال را نمایندگی کرده است

۱۲
بی وطن نیستم ای شریران
وطنی هست مرا نامش ایران
طبری

۱۳
میراث سیاوش کسرایی و زهری و غیره
سرشار از شعور ملی است

۱۴
طبقه کارگر
دیری است که
دیگر وظایف تاریخی بورژوازی
را
نیز به عهده گرفته است:
مثلا راسیونالیسم
فمینیسم
ایندیویدوئالیسم
خرد
پیشرفت
خودمختاری نظری و عملی
و
رهایش از هر نوع
را

۱۵
بورژوازی واپسین
ایراسیونالیسم (خردستیزی) را
عرفان را
خرافه و خریت را
زن ستیزی را
بردگی فکری و عملی را
نمایندگی می کند

عندرزهای جماعت خام عندیش

در دوران کودکی همیشه دنبال موقعیتی بودم که یک گوشه این مرغ و خروسهای همسایه را گیر بیاورم و بغل کنم.

شما هم هر ننه مرده ای را که دیدید فوری بغلش کنید.
مش منوچهر مریخمکان

۱
ما در ایام خردسالی از خروس مان بیشتر از پاسبان سر کوچه مان
وحشت داشتیم

۲
در نتیجه خیال نزدیک شدن به مرغ ها را
حتی
در سر نداشتیم
چه رسد به بغل کردن شان.

۳
اکنون هم که دربدر دیار بیگانه ایم
خلایق همانقدر به ما اعتنا دارند که به کفتارها و کرگدن ها

۴
اگر
احینا و تصادفا
ملتفت حضورمان در دیارشان شوند
شکر خدا را به جای می آوریم
اگر
تنه مان نزنند و نقش بر زمین مان نسازند
و
یا
تف بر روی مان نفکنند
و
فحش آبداری نثارمان نکنند

۵
درد آوارگی کسی داند که به آوارگی دچار آید.

آزادی
جعفر آبادی پور سرایی

آزادی
شناگری در آب های ضرورت است
با عضلاتی اندیش مند
و نگاهی ورزیده
که در برهنگی ها لبخند می زند
بی آنکه تردامنی کند در پیچ و تاب های روان .

۱
آزادی = درک ضرورت (جبر)

۲
کمیت و کیفیت آزادی
بسته و وابسته به کمیت و کیفیت شناخت ضرورت (جبر) است.

۳
نیاکان ما که از نیای حیوانیاشان جدا شدند
تا
بلکه ادم شوند،
به اندازه حیوانات آزاد بودند.

به قول مشد انگلس

۴
یعنی اصلا آزاد نبودند.

اولین تاثیر ادبیات باید رعایت ادب کلامی و احترام به همگان به ویژه به بزرگان باید باشد
ضعیفه ی ناقص العقل به قول به ویژه بزرگان جماران و جمکران

۱
معرکه گیری در روستای ما بود
و
بسان بعضی ها
خیال می کرد که ادبیات یعنی رعایت ادب و احترام به عرعر هر خری

۲
به همین دلیل می گفت:
علی اکبر با ادبیات تمام وارد خیمه پدر شد

۳
کسی که به همگان احترام بگذارد یا خر است و یا خرپرور

۴
مثال:
اجامر جماران یعنی بزرگان هزار و چهارصد ساله طویله
می گویند:
زنان ناقص العقل اند

۵
حالا چه باید کرد؟

۶
به این عرعر بزرگان معمم که ضمنا آیات الهی اند
باید احترام گذاشت و میان زن و خر علامت تساوی گذاشت؟

۷
ضمنا بر انند که سیل و زلزله و ایدز و سرطان
نتیجه دیده شدن موی همین زنان خر و ناقص العقل ند

۸
چه باید کرد؟

۹
با طناب خرافات بزرگان
باید در چاه تحلیل حوادث طبیعی اندر شد؟

۱۰
زنده باد خرد

۱۱
زنده باد
خوداندیشی

۱۲
زنده باد خودمختاری نظری و عملی

۱۳
زنده باد روشنگری = خروج از خریت و طفولیت

۱۴
پیش به سوی خروج از خریت و ورود به عالم آدمیت

۱۵
پیش به سوی ستیز رشوه ستیزانه با خرافه و خریت در هر فرم

۱۶
ضمنا
ما این لاطائلات بعضی ها را اصلا شعر نمی دانیم تا به اشتراک بگذاریم

۱۷
ما زباله های فکری را نقد می کنیم و نه نقل

ویرایش:
نجوا
خشک سالی، بد حجابی
با هم اند
این برادر ـ خواهران ِ توأم اند

این بد و آن بد به دکان فساد
خود فروشانی ز جنس درهم (واحد پول) اند

ابر ها از بد حجابان می رمند
ساقیان بحرها ز ین رو کم اند

گفت شیخ:
«از بی حجابی ابر ها
در بلاد کفر غرق ماتم اند

اشک می ریزند بهر مسلمین
ابر ها این جا نه، آن جا در غم اند.

مشرکان شادند از انبوه ابر
کافر اند و جمله مهدورالدم (واجب القتل، خون شان حلال) اند.»

حالیا نوروز بر گشته ورق
ابر های آسمان پر از نم اند

گاه بر البرز می پاشند، نقل
گاه
زر بر شهر،
گویی حاتم اند

سیل می بارند بر روی زمین
گاه در شیراز و گاهی در بم اند

رفته زیر آب گومیشان (منطقه ای در استان گلستان) ز خشم
سیل و باران دشمن ملک جم اند

هان مدد جویید از بی چادران
این بلایا را هم ایشان خاتم اند

گر برون آیند
ـ عریان ـ
دلبران
ابر ها از کشور ما می رمند

گر غلط شد قافیه
عیبش مکن
چون معانی بر قوافی مقدم اند

هی شاعر
سیل و سل و سیلی
موش و مار و مور
حصبه و وبا و طاعون
سرطان و ایدز و اعتیاد
همه نعمات الهی اند
تا
جماران بدتر از ماران
گنج قارون جمع کند،
ادامه حیات دهد
و
دمار از روزگار خلایق دربند درآورد

ای کاش
شما به آرزوی تان رسیده بودید
و
نظام شام (سوریه)
یکشبه سرنگون شده بود
و
به خرابه شام
مبدل نشده بود.
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر