خدا
خدا، چکیده ای است
از دو صد خدا:
"خدای رعد،
خدای عشق
خدای عقل
خدای تیرگی و روشنی
خدای آب و آتش و هوا
خدای خاک و رعد و برق
خدا عصاره ایست
از دو صد بتان سنگی خموش:
ـ منات و لات و هبل ...
خدا تصوری است
از نگاه چیره ای نشسته بر فراز تخت،
به توده های کار
که بر سریر ذهن توده ها نشسته:
ـ در تلاش!
توده را به رسم و راه خویش برکشد.
خدا،
چکیده ای ز نخبگانِ بر فراز.
عصاره ای ز انعکاس حاکمان
درون آسمان،
که امتداد جاودانه اش
مرا به هیچ می برد.
به یک خیال مبهمی
که ابتدا و انتهای آن گم است
در فسانه ای ز رمز و راز
و این فسانه چون سراب روشنی
کویر تشنه تن مرا ز آب پر نمی کند.
خدا تصوری است ز عدل
که کومه های فقر
آرزوی پس نشسته
از نشیب رو به اوج خویش را
نه در زمین
نه در بنای نا سپاس زندگی،
که با چنین تصوری
به جستجوی رامشانه سجود می روند.
خدا تصوری است.
تصوری،
فقط تصوری.
بی نام
خیلی زیبا ست.
ولی کامل نیست.
در این شعر نسبتا رئالیستی و راسیونالیستی شاعر
طبیعتخدا و طبقات حاکمه خدا
به درستی معرفی شده اند.
غافل از اینکه خدای دیگری هم وجود دارد که بی نام ونشان می ماند
و
برای کشفش باید به شناخت افزار مارکسیستی مجهز گشت.
شعرای توده و حزب توده
(حکیم ابوالقاسم لاهوتی، محمد زهری، سیاوش کسرایی و ...)
می شناسند و می شناسانند:
سیاوش کسرایی
از خدای خاک سخن گفته است.
محمد زهری
از خدای خدایان
و
ما
از توده - خدا سخن می گوییم
که خدایی طراز نوین است.
شبیه پرولتاریا و حزبش
که طبقه ای و حزبی طراز نوین است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر