سیاوش کسرایی
«مهاجرت»
درنگی
از
یدالله سلطانپور
می گذشتیم به پرواز و از این غم، آگاه
که بود مقصد پایانی ما در پس پشت
آه از آن یار و دیاران دمادم شده دور
وای از این صبر گدازان به هر لحظه درشت.
معنی تحت اللفظی:
بسان خیل درناها
ضمن پرواز،
می دانستیم که برخواهیم گشت.
درد و دریغ از اینکه یار و دیار دم به دم از ما دور می شدند و صبر گدازنده مان هر لحظه حجیم تر می شد.
سیاوش
از کمیاب ترین شعرایی است
که
هم
رئالیسم
در شعرش نمایندگی می شود
و
هم
راسیونالیسم.
درنا ها و دیگر پرندگان مهاجر و حتی ماهی ها
به زادگاه خود برمی گردند.
«مقصد پایانی» سیاوش و یاران توده ای اش هم «در پس پشت» شان است.
یعنی
دیر یا زود
باید برگردند.
محمد زهری
همرزم و همراه و همگرای سیاوش
هم
برگشت و در میهن مرد.
ولی خود سیاوش به هر دلیلی نتوانست برگردد و در میهن بمیرد.
در غربت فرنگ درگذشت و در شهر وین اطریش به خاک سپرده شد.
آه از آن یار و دیاران دمادم شده دور
وای از این صبر گدازان به هر لحظه درشت.
تصور و تصویر سیاوش در این بیت شعر،
جالب و زیبا و تأمل انگیز است:
معمولا
درناها از یار و دیار دم به دم دور می شوند.
در این بیت شعر سیاوش اما قضیه برعکس است:
یاران و دیاران از درناها دور می شوند و بی صبری درناها افزونتر می شود.
دلیلش اما چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر