میم حجری
۶۴۶
سنگ سخنگو
حـــیف پسر نیستــم وگـــرنه یادتون مــیدادم یه دختر و چجوری باید دوست داشت!
سگ سخن جو
ایراد این اندیشه رایج در جماران
سلب آدمیت (سوبژکتیویته) از زنان است.
زنان
بنابرین
اوبژکت اند و نه سوبژکت.
زنان
قادر به دوست داشتن این و آن نیستند.
زنان
برای دوست داشته شدن هستند.
این چیزی جز تحقیر زنان نیست.
این به معنی آلت لهو و لعب مردان محسوب داشتن زنان است.
این با روح فمینیسم مارکسیستی در تضاد است.
فمینیسم مارکسیستی
خواهان برابری زن و مرد است.
۶۴۷
سنگ سخنگو
ولی من اینجوریم که پسری که با من حرف میزنه
باهر نسبتی
باید فقط با من حرف بزنه
در غیراین صورت اصلا نباید با من حرف بزنه
سگ سخن جو
مگر
چنین چیزی امکان پذیر است؟
مگر خودت فقط با یک نفر حرف می زنی؟
فایده این انحصار طلبی چیست؟
منظور تو
احتمالا
نه
حرف زدن
بلکه
چیزی دیگری است.
۶۴۸
سنگ سخنگو
به این مریضی ک دوسش داری ولی مال تو نیست چی میگن؟
سگ سخن جو
کسی را که زن و بچه دارد،
اصلا
چرا باید دوست بداری
و
خانواده اش را بپاشانی.
بدترین دشمن زنان
خود زنانند.
۶۴۹
سنگ سخنگو
بدترین اخلاقم چیه؟
موقع عصبانیت نمیتونم خودمو کنترل کنم
سگ سخن جو
این اخلاق تو نیست.
این
ضمنا ربطی به اخلاق ندارد.
هر کس عصبانی شود
غریزه اش بر عقلش چیره می شود.
۶۵۰
سنگ سخنگو
یر یوواسیز قوشا دونسم
گوزدن آخان یاشا دونسم
انتظاردان داشا دونسم
یاددان چیخاتمارام سنی!
سگ سخن جو
معنی تحت اللفظی:
اگر
به
پرنده ای بی آشیانه بدل شوم
به
اشک جاری از دیده بدل شوم
اگر
از
انتظار
به
سنگ بدل شوم
نمی برمت از یاد.
به
عمل کار برآید
به
سخنرانی نیست.
۶۵۱
سنگ سخنگو
اسمم
ترکیِ، فامیلیم یه اسم عربیِ، خودم کُردم و تو یه کشور فارس زبان به دنیا
اومدم همه ی اینا باعث میشه نژاد پرستی رو به تمسخر بگیرم.
سگ سخن جو
از تک تک این حرف های تو
راسیسم می تراود.
کسی که بشر دوست باشد
به این چیزها التفاتی ندارد.
۶۵۲
سنگ سخنگو
جاهای زيادی واسه رفتن هست
ولي جايی واسه موندن سراغ نداری؟
چنین چیزی محال است.
هر حرکتی با سکونی همراه است
و
هر سکونی با حرکتی.
دیالک تیک حرکت و سکون
مهم ترین دیالک تیک هستی به طور کلی است.
حرکت مطلق است
و
سکون
نسبی است.
۶۵۳
سنگ سخنگو
الان چیزی که میتونه خوشحالم کنه یه ژان والژانه که دستمو بگیره نجاتم بده
سگ سخن جو
منجی خود را در آیینه بجوی
و
رهایی خود را در رهایش بشری
و
نه
در رهایی کذایی شخصی.
سعی کن رهایی بخش باشی و نه منتظر منجی.
وابستگی
در شأن آدمی زاد نیست.
۶۵۴
سنگ سخنگو
من یکیو میخوام مصه بابام دوستم داشته باشه.
چنین کسی وجود ندارد.
نمی تواند هم وجود داشته باشد.
هر مولودی بزرگ ترین عشق مولد آن است.
فرق هم نمی کند که مولود
فرزند باشد
شعری باشد
خانه ای باشد
رمانی باشد
پرده نقاشی ئی باشد
تندیسی باشد
۶۵۵
سنگ سخنگو
من و سودا از دوم دبستان همکلاسی بودیم
چرا اون همه بچه های اونموقعه رو یادشه
من نه؟
حافظم چهارم دبستان به قبل و ساپورت نمیکنه
سگ سخن جو
بعضی ها
مادام العمر
در ماضی به سر می برند.
فیلم دایی جان ناپلئون را ندیده ای؟
این جماعت مرتجع
جز خاطرات ماضی
در کله خالی از مغز اندیشنده
چیزی ندارند
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر