۱۳۹۹ آبان ۲۴, شنبه

درنگی در سخنانی از این و آن (۶)

عکس زیبا

منبع:

به رنگ آرامش

درنگی

از

ربابه نون

 

 نرگس صرافیان طوفان

به داشته ها، موقعیت ها و آدم هایِ خوبِ زندگی ام فکر می کنم.

 

به هرچیز یا هرکسی که دنیایِ مرا زیبا و حالِ مرا خوب می کند

 

و می خندم 

 

به رویِ تمامِ روزهایِ خوبی که در راهَند،

 

اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد

 

و آرزوهایی که برآورده خواهند شد .

 

خوشبختی 

یعنی همین

 

که زندگی را سخت نگیرم

 

که حالِ من خوب باشد.

 تعریف نرگس صرافیان از مفهوم خوشبختی  

تحریف مفهوم خوشبختی

است.

خوشبختی در قاموس نرگس

چیزی سوبژکتیو است.

در فیلم های هالی وود

حریف

مثل شمر ذی الجوشن

بالای سر کودک بدبختی می ایستد

و

او را به تکرار مکرر دروغی توخالی و اجباری وامی دارد:

«من بسیار خوشبختم.»

 

ترفند ایده ئولوژیکی نرگس

اندیشیدن محض به چیزهای خوب زندگی خویش است.

یعنی

خودفریبی است.

 

همان کسی که جمله ای از فروغ را سرتیتر وبلاگ خود کرده، 

همان کسی است که همان وبلاگ را با همین جمله نرگس عوامفریب

شروع کرده است.

 

فروغ اما اولین کسی است

که

این خوشبختی هالی وودی را به تیغ تیز انتقاد انقلابی سپرده است:

عروسک کوکی

 

میتوان فریاد زد

با صدائی سخت کاذب، سخت بیگانه

«دوست میدارم»

میتوان در بازوان چیرهٔ یک مرد

ماده‌ای زیبا و سالم بود

با تنی چون سفرهٔ چرمین

با دو پستان درشت سخت

میتوان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد

عصمت یک عشق را آلود

میتوان با زیرکی تحقیر کرد

هر معمای شگفتی را

میتوان تنها به حل جدولی پرداخت

میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت

پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف

میتوان یک عمر زانو زد

با سری افکنده، در پای ضریحی سرد

میتوان در گور مجهولی خدا را دید

میتوان با سکه‌ای ناچیز ایمان یافت

میتوان در حجره‌های مسجدی پوسید

چون زیارتنامه خوانی پیر

میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب

حاصلی پیوسته یکسان داشت

میتوان چشم ترا در پیلهٔ قهرش

دکمهٔ بیرنگ کفش کهنه‌ای پنداشت

میتوان چون آب در گودال خود خشکید

میتوان زیبائی یک لحظه را با شرم

مثل یک عکس سیاه مضحک فوری

در ته صندوق مخفی کرد

میتوان در قاب خالی ماندهٔ یک روز

نقش یک محکوم، یا مغلوب، یا مصلوب را آویخت

میتوان با صورتک‌ها رخنهٔ دیوار را پوشاند

میتوان با نقشهائی پوچ‌تر آمیخت

میتوان همچون عروسک‌های کوکی بود

با دو چشم شیشه‌ای دنیای خود را دید

میتوان در جعبه‌ای ماهوت

با تنی انباشته از کاه

سالها در لابلای تور و پولک خفت

میتوان با هر فشار هرزهٔ دستی

بی‌سبب فریاد کرد و گفت

«آه، من بسیار خوشبختم»

 

پایان

ادامه دارد.

 

۲ نظر:

  1. دوست عزیز چرا فیس بوک نیستید، مهلا...

    پاسخحذف
  2. درود.
    ممنون.
    ما را فیسبوک
    بلاک کرده است.

    ولی یاد دوستان با ما ست.

    پاسخحذف