۱۳۹۹ آبان ۱۳, سه‌شنبه

شبگرد کوچولو و باد کنک ها


 

قصص شبگرد کوچولو

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)


۱

شبگرد کوچولو و باد کنک ها

 

برگردان

 میم حجری


 

·    در یکی از شب های تابستان، که هوا خیلی گرم بود، شبگرد کوچولو فانوس به دست در شهر می گشت.

 

·    همه خواب بودند.

 

·    همه چیز ـ به ظاهر ـ مثل همیشه بود.

 

·    اما شبگرد کوچولو وقتی به خانه دخترک باد کنک فروش رسید، دید که او تعداد زیادی از باد کنک های رنگی را، بیرون خانه، به درختی بسته است و رفته است.

 

·    شبگرد کوچولو زیر لب غرید:

·    «چه بی خیالند مردم!

·    اگر حالا باران بیاید، همه باد کنک ها خیس خواهند شد.»

 

·    از این رو، تصمیم گرفت که باد کنک ها را از درخت باز کند و به خانه دخترک باد کنک فروش ببرد.

 

·    اما وقتی بند باد کنک ها را از شاخه درخت باز کرد، اتفاق عجیبی افتاد.

 

·    چه اتفاقی؟

 

·    باد کنک ها شبگرد کوچولو را یواش یواش بالا و بالاتر بردند.

 

·    آن سان که شبگرد کوچولو تا بالای پشت بام خانه ها رسید.

 

·    در آغاز ترسش گرفت، ولی بعد خوشش آمد که از بالا بالاها به تماشای زمین بپردازد.

 

·    روی زمین همه چیز کوچولو بود:

 

·    درخت ها کوچولو بودند.

·    چپرهای باغ ها کوچولو بودند و گربه های پشت بام ها هم همینطور.

 

·    و ماه به او نزدیکتر از همیشه بود.

 

·    اما پس از چندی دلش گرفت و خواست که دو باره به زمین برگردد، ولی هرچه دست و پا زد، کارگر نشد و او همچنان در آن بالا بالاها ماند.

 

·    ناراحت و غمگین به گریه افتاد و اشک هایش روی گل ها افتادند.

·    و گل ها فکر کردند که باران می بارد.

 

·    سپیده که زد، مردم از خانه ها بیرون آمدند.

 

·    زن گل فروش، اولین کسی بود که شبگرد کوچولو را دید و به دیگران نشان داد.

 

·    شبگرد کوچولو از مردم کمک خواست، ولی کسی دستش به او نمی رسید و چاره ای نمی دانست.

 

·    گفتند:

·    «شاید دخترک باد کنک فروش چاره ای بداند.»

·    و به سراغش رفتند.

 

·    دخترک باد کنک فروش بیرون آمد و با صدای بلند خطاب به شبگرد کوچولو گفت:

·    «باد کنک ها را یکی پس از دیگری رها کن»

 

·    شبگرد کوچولو، قبل از همه، باد کنک سبز را رها کرد، بعد باد کنک قرمز را، زرد را و الی آخر.

 

·    هر باد کنک را که رها می کرد، قدری پائین تر می آمد و وقتی آخرین باد کنک را رها کرد، به زمین رسید.

 

·    مردم هورا کشیدند.

 

·    باد کنک ها اما روزهای متمادی بالای خانه ها در هوا ماندند.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر