۱۳۹۸ آذر ۱۴, پنجشنبه

سیری در شعری از فریدون مشیری تحت عنوان «تفنگت را زمین بگذار» (۵)

 
فریدون مشیری
 
تحلیلی 
از
میمحا نجار
 
۱
تو از آیین انسانی چه می دانی؟

اگر جان را خدا داده است
چرا باید تو بستانی؟

چرا باید که با یک لحظه غفلت،
 این برادر را
به خاک و خون بغلطانی ؟
 
معنی تحت اللفظی:
تو
از
 رویه و روش انسانی
بی خبری.
تو
حق نداری
جانی را که خدا به این و آن داده، بستانی
و
با
غفلتی کوچک
تو برادری را به خاک و خون بغلطانی.
 
اکنون
از
جهان بینی مشیری
پرده بر می افتد.
 
پاسفیسم تسلیم طلبانه مشیری
فاقد محتوای هومانیستی
و
حاوی محتوای تئولوژیکی ـ الهی 
(فقهی ـ مذهبی)
است.
 
در قاموس مشیری
انسان ها
مخلوق خدا 
هستند.
 
نتیجه مشیری از این خرافه مذهبی
این می شود
که
فقط 
خدا 
حق دارد
که
فرمان قبض روح بنی بشر
را
صادر کند.
 
خدا
همین کار
را
هم
می کند:
یا
 به 
عزرائیل و اجامرش
فرمان قبض روح اعضای جامعه
را
می دهد
و
یا
به
پیامبر و ائمه و خلفا و فقها و غیره.
 
اکنون
پاسیفیسم فقهی ـ مذهبی مشیری
سست می گردد.

چون
غزوات رسول الله، جنگ های کشورگشایانه خلفا، فتاوی فقها در زمینه اعدام و سنگسار و جهاد و ترور
در
تحلیل نهایی
فرامین همان خدایی
است
که
جان داده است
و
نمایندگانش
همان جان
را
می ستانند.
 
درست
با
همین منطق مشیری
است
که
جمهوری جهنم اسلامی
شطی از خون فرزندان مردم
را
جاری ساخته است.

آدمکشان بی رحم و بی شرم جماران
در
تحلیل نهایی
فرمان خدا در قرآن کریم
را
و
فرامین و فتاوی نمایندگان خدا
را
فرامین و فتاوی آیة الله ها
را
اجرا می کنند.

۲
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با تو ست،
ولی حق را ـ برادر جان ـ به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست! 
 
 
 معنی تحت اللفظی:
فرض کنیم
که
تو
حقگو، حقجو و محقی.
 
ولی
علیرغم آن
حقجویی مبتنی بر قهر
مجاز
نیست.
 
در این بند از شعر مشیری
از
موضع او نسبت به حقیقت  
پرده برمی افتد.

در
قاموس مشیری
حراست از حقیقت
فقط و فقط
از 
طریق گفتگو
مجاز
است
و
نه
از
طریق عمل.

در
قاموس مشیری
جامعه
حق ندارد،
عملا
مانع تبلیغ خرافه و خردستیزی شود.
 
مشیری
بدین طریق
دست مبلغان خرافه و خردستیزی و عوامفریبی
را
باز می گذارد.

جامعه
به
نظر مشیری
فقط
حق حرف زدن با آنها
را دارد
و
بس.

مشیری
دیری
است
که
نیست
تا
ببیند
که
دشمنان حقیقت
تبلیغ خرافه، خردستیزی و عوامفریبی
را
دولتی کرده اند
و
در
مدارس کشور
تدریس می کنند
و
مدافعان حقیقت
را
یا
شقه شقه کرده اند و جلوی ددان درنده خاوران افکنده اند
و
یا
دربدر از کشور کرده اند.

۳
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار!

مشیری
توسل انتزاعی به تفنگ
را
بی وجدانی
جا می زند.

قضیه
چه بسا
برعکس توهمات مشیری
است.


چه بسا
وجدان بیدار
است
که
پزشکی 
از
جنس چه گوارا
را
به
 پارتیزانی سلحشور
استحاله می بخشد
و
 
 
کشیشه و کشیش هومانیستی
را
در
هیئت زن و شوهر مونتسر
به
رهبری جنگ های دهقانی
برمی انگیزد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر