۱۳۹۸ دی ۹, دوشنبه

متانقدی بر متد نقدی (۹)


جامعه باز و بسته
جهانگیرعلی زاده
 
پوپر 
كساني 
چون
 افلاطون، ارسطو، هگل و ماركس 
را 
به چالش کشیده
 و
 آنان را مسببين ايجاد جامعه بسته مي داند. 
 
«اگر در اين كتاب پاره اي سخنان سخت درباره برخي از بزرگترين رهبران فكري بشر گفته شده است
 اميدوارم انگيزه ام استخفاف و تحقير ايشان نبوده باشد 
اين امر
 از
 اين اعتقاد راسخ من 
سرچشمه مي گيرد 
كه 
اگر بنا باشد تمدن ما به هستي ادامه دهد 
بايد عادت به دم فرو بستن و سر فرود آوردن در برابر مردان بزرگ
 را 
از 
خويشتن دور كنيم 
مردان بزرگ خطاهاي بزرگ مرتكب مي شوند 
و 
چنانكه
 در 
اين كتاب كوشيده ام
 نشان دهم 
 بعضي از بزرگترين پيشوايان گذشته، پيشينيان، 
حمله هميشگي به آزادي و عقل کرده اند» 
( پوپر، ۱۳۶۴، ص ۱۱)
 
پوپر
 حمله مرتجعانه، عوامفریبانه و ریاکارانه
بر
افلاطون و ارسطو و هگل و مارکس
را
به
عنوان
حرکتی انقلابی ـ انتقادی
به
خورد خواننده خر می دهد:
اگر بنا باشد تمدن ما به هستي ادامه دهد 
بايد عادت به دم فرو بستن و سر فرود آوردن در برابر مردان بزرگ
 را 
از 
خويشتن دور كنيم.
 
مبلغ اصلی و اساسی جامعه کذایی بسته
یعنی
فاشیسم و میلیتاریسم 
نه
افلاطون و ارسطو و هگل و مارکس،
بلکه
نیچه و لاشخورهای دیگر
بوده اند
که
ظاهرا
جزو مردان بزرگ
محسوب نمی شوند
تا
مورد عنتقاد عنقلابی پوپر
قرار گیرند.
 
 
دلیل حمله پوپر 
به
 مثابه سگ عوامفریب امپریالیسم
بر 
افلاطون
طرح مدینه فاضله
توسط او ست.
 
طرح مدینه فاضله
توسط افلاطون
که
از
موضع ایدئالیسم عینی
صورت می گیرد،
خواه و ناخواه
به
معنی نقد و نفی وضع موجود 
بوده است.
 
افلاطون
به
 «طرحی نو انداختن»
خطر کرده است
و
زیر علامت سؤال قرار دادن وضع موجود
در
قاموس پوپر عنقلابی ـ عنتقادی،
ارتکاب خطای خطیر
است.
 
مردان بزرگ
در
تئوری امپریالیستی ـ ارتجاعی پوپر،
باید
آب به آسیاب تداوم وضع موجود 
بریزند
تا
مسبب جامعه بسته کذایی 
قلمداد نشوند.

۲
مردان بزرگ خطاهاي بزرگ مرتكب مي شوند 
و 
چنانكه
 در 
اين كتاب كوشيده ام
 نشان دهم 
 بعضي از بزرگترين پيشوايان گذشته، پيشينيان، 
حمله هميشگي به آزادي و عقل کرده اند»
 
یکی دیگر از مردان بزرگ کذایی
که
خطای خطیر مرتکب شده،
ارسطو
ست.
 
ارسطو
رادیکال ترین مدافع دموکراسی
یعنی توده فرمایی
بوده است.
 
 هرجا ما در آثار متفکران جهان باستان، 
با 
مفهوم «دموکراسی» 
برخورد می کنیم، 
در 
انطباق مطلق با ریشه واژه ای،
 به
 معنی «قدرت خلق»، «حکومت خلق» و یا «حاکمیت خلق»
 به 
کار 
می رود.
 

  در
 آثار پلی بیوس 
(مورخ یونانی) 
در
 بررسی فرم های حکومتی، 
میان مفهوم «دموکراسی» 
و 
مفاهیم «مونارشی» 
(سلطنت) 
ـ حاکمت یک فرد واحد ـ
 و
 «اریستوکراسی»
 ـ حاکمیت گروهی اندک ـ 
تفاوت گذاشته می شود.

  جالبتر از همه
 اما
 این است 
که
 ارسطو 
گامی فراتر می نهد 
و 
«حکومت تعداد بیشتر» 
را 
نه
 از
 لحاظ تعداد (کمی) صرف، 
بلکه 
از
 لحاظ اقتصادی 
تعریف می کند.

 عبارت مربوط به این بخش در اثر ارسطو، 
به
شرح زیر
 است:
 «نتیجه حاصل از تحقیقات ژرف حاکی از آن است، 
که
 در
 مسئله حکومت 
تعداد انگشت شمار در اولیگارشی 
و
 تعداد بیشتر در دموکراسی، 
تعداد حکومتگران جنبه فرعی قضیه 
است.
 
 واقعیت این است 
که
 در
 جهان،
 تعداد توانگران اندک و تعداد تهیدستان بیشمار
 است.
  بنابرین،
 دلیل اصلی تفاوت میان دموکراسی و اولیگارشی 
را 
باید 
در
 مسئله فقر و ثروت 
جستجو کرد.
 
  از این رو، 
هرجا 
که 
انسان ها، در سایه ثروت خویش حکومت می کنند 
ـ بی اعتناء به اینکه تعداد حکومتگران اندک و یا بیشتر است ـ 
ما 
با 
اولیگارشی
 سر و کار داریم 
و 
هر جا 
که 
تهیدستان زمام امور را بدست دارند،
 ما
 با 
دموکراسی
 سر و کار داریم.»

  این درونمایه اجتماعی و طبقاتی دموکراسی 
سبب می شود، 
که
 توکیدیدس 
 (مورخ یونان باستان) 
و
 
 
توکه ویل 
(مورخ، نویسنده وسیاستمدار درعصر جدید)، 
همواره
 دموکراسی 
را
 به
 معنی آلترناتیو (برابرنهاد) و ضد آزادی
 تلقی کنند.
مراجعه کنید
 به
 «سخن از کدامین دموکراسی است؟»
 
۳
 
مردان بزرگ خطاهاي بزرگ مرتكب مي شوند 
و 
چنانكه
 در 
اين كتاب كوشيده ام
 نشان دهم 
 بعضي از بزرگترين پيشوايان گذشته، پيشينيان، 
حمله هميشگي به آزادي و عقل کرده اند» 
 
دلیل تحقیر و تخریب هگل و مارکس 
توسط علامه بی شعور امپریالیسم،
طرز تفکر دیالک تیکی آندو
ست:
هگل
نماینده و مؤسس طرز تفکر دیالک تیکی ـ ایدئالیستی
و
مارکس
نماینده و مؤسس طرز تفکر دیالک تیکی ـ ماتریالیستی
است.
 
طرز تفکر دیالک تیکی
خواه و ناخواه
وضع موجود
را
یعنی
مناسبات تولیدی کاپیتالیستی
را
زیر علامت سؤال
قرار می دهد.
 
فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
را
پدیده ای تاریخی
یعنی
موقتی و گذرا
می داند 
و
نه
دایمی و ابدی.
 
هگل و مارکس
هم
در
تحلیل نهایی
طرحی نو در می اندازند:
طرحی در زمینه فراتر رفتن از سرحدات کاپیتالیسم
را.
 
به
همین دلیل
در
قاموس پوپر
مرتکب خطای خطیر می شوند
و
به
«حمله هميشگي به آزادي و عقل» 
متهم می گردند.
 
بزرگ ترین مدافعان آزادی و عقل اندیشنده
در
قاموس پوپر،
بدترین دشمنان آزادی و عقل
اند.
 
 
اما
بدترین خردستیزان و مبلغان فاشیسم
از
قبیل نیچه و هایدگر و لاشخورهای دیگر
بهترین دوستان آزادی و عقل و جامعه بازند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر